نكته اوّل: شروع با بسم الله الرّحمن الرّحيم
ادب شروع در نوشتار مسلمان مانند همه موارد شروع، با بسم الله الرّحمن الرّحيم است. كوتاهترين نامهاى كه در تاريخ انبياء عليهم السّلام نوشته شده است و قرآن براى ما نقل ميكند با اين تعبير شريف آغاز ميشود؛ نامه حضرت سليمان على نبيّنا و آلِه و عليه الصّلوةُ و السّلام به ملكه سبا:
إِنَّهُ و
مِن سُلَيْمَـنَ وَ إِنَّهُ و
بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـن الرَّحِيمِ أَلَّا تَعْلُوا عَلَىَّ وَأْتُونِى مُسْلِمِينَ . [1] روايات ما در اين زمينه بسيار است ولى متأسّفانه غالب نوشتهها از اين ادب الهى تهى است.
ص 575
حضرت آقا بر اين اصل الهى و ادب دينى تأكيد داشته و در سيره عملى خويش در همه نوشتهها آن را مراعات مىنمودند، و استعمال «باسمه تعالى» را بجاى «بسم الله الرّحمن الرّحيم» شايسته نميدانستند.
در اين باره ميفرمايند:
« مثلاً در نامهها طبق سنّت رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم و سيره أئمّه أطهار بايد بسم الله الرّحمن الرّحيم بنويسيم. بسم الله الرّحمن الرّحيم از اختصاصات اسلام است و اين لفظ را يهود و نصارى استعمال نمىكنند. امّا باسمه تعالى اينچنين نيست؛ و آن يك لفظ عامّ و مشتركى است بين مسلمان و غير مسلمان، و همه باسمه تعالى مىگويند. بنابراين، وقتى مسلمان باسمه تعالى مىگويد، گر چه همان خداى وحدهُ لا شريك له را در نظر گرفته است، ولى يك لفظى را آورده است كه سائر فِرَق هم در آن لفظ با او مشترك هستند. امّا اين لفظ كجا و يكدنيا عظمت و جلال بسم الله الرّحمن الرّحيم كجا ؟! بنابر اين، در اينجا حتماً بايستى بسم الله الرّحمن الرّحيم استعمال كرد و آن عظمت و اُبّهت صدر آيات قرآنى، و عمق و أصالت رحمانيّت و رحيميّت خداوند را آشكارا نمود.
بر همين اساس است كه قرآن مجيد هر سورهاى را كه ميخواهد ابتداء كند، با بسم الله الرّحمن الرّحيم آغاز ميكند. همچنين در ابتداء هر كارى بايد انسان بسم الله الرّحمن الرّحيم بگويد. در ابتداى نامهها و سائر اُمور روزمرّه بايد انسان اينطور رفتار كند. زيرا كه اگر اصطلاح را از دست بدهد، به دنبالِ رفتن اصطلاح، مصطلَح نيز از بين مى رود. با از بين رفتن اسم، مسمّى از بين خواهد رفت.
[2] »
ص 576
نكته دوّم: حمد و ثناى الهى
اين نيز مطلب قابل توجّهى است كه انسان مؤمن بايد كلام و نوشته خويش را با حمد و ثناى الهى شروع كند تا نمونهاى بارز از خدامحورى او بوده، و همه چيز را از او ببيند و همه چيز را براى او بخواهد؛ كه:
وَ مَا بِكُم مِن نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَهِ [3] . «هر نعمتى از ناحيه خداوند است». پس در مطلع هر كلام و كتاب بايد اين ادب الهى رعايت شود، و سيره اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام هم آنرا تأييد مىنمايد.
نكته سوّم: صلوات بر پيامبر و آل او
مزيّن ساختن مطلع سخن و نوشته به اين ادب الهى نكتهاى است حسّاس و دقيق، چرا كه نشانه توجّه انسان به سرمنشأ و حلقه واسطه فيض بين خلق و خالق است كه:
بيُمنِهِ رُزِقَ الوَرَى و بوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرْضُ و السَّمآءُ. لذا بايد با اقتباس از اهل بيت عصمت و طهارت سخن و نوشته را با ابراز ادب و طلب رحمت براى پيامبر و آل پاكش صلوات الله عليهم أجمعين شروع نمود كه سر چشمه بركات بسيار است.
نكته چهارم: لعن و تبرّى
اصل اساسى حركت بسوى خدا كه برخاسته از عمق جان و فطرت آدمى است اصل جاذبه و دافعه است، كه همه موجودات بر اين اصل استوار هستند. خير و آنچه بدان محتاجند را جذب نموده و شرّ و آنچه برايشان مضرّ است را دفع مىكنند. اين حقيقت در جان و فطرت همه موجودات حاكم است.
در انسان نيز اگر اين اصل همانطور كه در بُعد تكوين نقش حياتى دارد در بُعد تشريع و تربيتى بر محور صحيح الهى قرار گيرد، موجب رشد و سعادت او ميشود.
ص 577
و عالىترين معيار ارزيابى «خداوند» است، لذا حبّ فى الله و بغض فى الله اصلىترين پايه دين شمرده شده است و موجب رسيدن انسان به عالىترين درجه كمال ميشود. امام صادق سلام الله عليه همين شاخصه را نشانه كمال ايمان شمرده و ميفرمايند:
مَنْ أَحَبَّ لِلَّه وَ أَبْغَضَ لِلَّهِ وَ أَعْطَى لِلِّهَ، فَهُوَ مِمَّنْ كَمَلَ إِيمَانُهُ .
[4]
طبعا ً اين حبّ و بغض بايد در رفتار و گفتار خود را نشان بدهد. حضرت آقا معتقد بودند كه اعلام برائت از دشمنان محمّد و آل محمّد بايد رسمى و علنى شود و در بين شيعه و سنّى رواج يابد؛ چرا كه هيچ سنّى از دشمنان محمّد و آل محمّد حمايت نمىكند، و هيچ كس بطور كلّى در مطرود بودن دشمنان پيامبر و آل پاك او بحثى ندارد اگر چه در بعضى مصاديق آن بين دو طائفه اختلاف نظر هست. بنابراين نبايد لعن بر دشمنان متوقّف يا حذف شود بلكه بايد پا به پاى توسعه صلوات بر محمّد و آل محمد در گفتهها و نوشتهها مطرح شود تا تولّى و تبرّى هر دو جايگاه خود را بيابند. لذا آغاز نوشتههاى ايشان از لعن بر دشمنان اهل بيت عليهم السّلام خالى نيست.
نكته پنجم: شروع با آيات
در غالب مباحثى كه وارد ميشوند بحث را با آيهاى مناسب شروع كرده به تفسير آن پرداخته و با استفاده از فهم صحيح مفردات آيه و با كمك آيات ديگر، به تبيين و تشريح مفاد آن اقدام نموده و بحث را گسترش ميدهند.
نكته ششم: استفاده گسترده از روايات
گرچه ممكن است بسيارى از مطالبى كه انسان مطرح مىسازد حقّ و مطابق واقع باشد، ولى در بيان آنها از زبان معصوم عليه السّلام اتقان و نورانيّت
ص 578
ديگرى است. ايشان در مباحث خود عنايت خاصّى به روايات اهل بيت عليهم السّلام داشتند و مباحث و مطالب خود را با ذكر روايات مناسب ـ كه با حوصله و دقّت هم پيگيرى مىنمودند ـ پخته و كارآمد مىساختند.
نكته هفتم: تصوير سازى
نويسندگان قدرتمند توانائى خود را در زمينههاى مختلف بروز ميدهند كه بطور طبيعى هر قدر اين توانائىها بيشتر باشد آثارشان موفّقتر خواهد بود. قدرت ترسيم صحنه و تصويرگرى در نويسنده باعث ميشود كه خواننده خود را در فضاى مطلب و حوادث تاريخى احساس كند.
به اعتراف اساتيد بزرگ فنّ نويسندگى، يكى از موفّقترين نويسندگان معاصر در تصويرگرى صحنهها حضرت علاّمه آية الله حسينى طهرانى أعلى الله مقامه الشّريف هستند؛ كه اين مطلب مورد تصديق همه آنانى است كه با كتابها و آثار ايشان از نزديك آشنا هستند. آنچنان زيبا و روان قلم زده و صحنه را تشريح مىكنند كه خواننده به راحتى خود را در صحنه مىيابد، همچون فيلمبردارى هنرمند كه مخاطب را بدنبال دوربين خود به صحنه كشانده و قضايا را ملموس مىسازد. اين حقيقت را ميتوانيد در خواندن نمونههاى زير تجربه كنيد:
تشريح تاريخ اهل بيت عليهم السّلام، بيان نمونههائى از مكاشفات اساتيد و دوستان، شرح مسافرتهايشان به عتبات عاليات و سفر استادشان حضرت حدّاد رضوان الله عليه به ايران، و نيز ترسيم حوادث دوران انقلاب و شكل گيرى نهضت اسلامى. نمونههائى از اين موارد را در همين يادنامه بطور جسته و گريخته در فصول قبلى با هم ديدهايم.
[5]
براستى اين قدرت قلم زدن و تشريح حوادث پيرامون ولايت مولا أميرالمؤمنين
ص 579
صلوات الله عليه در برخى از جلدهاى «امام شناسى» آنچنان انسان را مسحور مىسازد كه بىاختيار مىخواهد از جاى برخيزد و آنچنان صداى خود را به نغمه خوش صلَّى اللهُ عليكَ يا أباالحسن يا أميرَالمؤمنين برآورد كه در تمام هستى طنين انداخته و ملك و ملكوت را در بر گيرد !
صد البتّه آنچه گفتيم نه فقط اثر قلم و تصويرگرى حضرت آقا است، كه در واقع اثر نفس قدسى و الهى ايشان است كه پشتوانه اين قلم ميباشد. و همانگونه كه خود ميفرمودند: نفس گوينده و نويسنده با انسان رابطه مستقيم برقرار ميكند. و به همين جهت انسان حق ندارد هر اثرى از هر نفسى را بشنود يا مطالعه كند. زيرا كه اثر برخى از نفوس خبيثه هوس آلوده شيطان مدار، آنچنان شوم و پليد است كه جان را مُنكدر و روح را خسته مىسازد.
آرى اين حقيقت را با تلاوت و تدبّر در قرآن و روايات مىيابيم كه جانمان نشاط ميگيرد و هرگز خسته و دلمرده نمىشود بلكه وجد و شورش افزوده ميگردد.
نكته هشتم: رعايت ادب و احترام
آقا در آثار خود تأكيد دارند كه همانطور كه رعايت ادب به ساحت مقدّس حضرت رسول الله و اهل بيت او عليهم الصّلوة و السّلام ضرورى است، رعايت احترام و ادب نسبت به كسانيكه با آنان مرتبطاند نيز لازم ميباشد بخصوص اگر از علماء شريعت باشند كه مظهر شريعت و نائب أئمّه عليهم السّلام در بيان احكام هستند.
در « رساله سير و سلوك» پس از بيان لزوم ارادت به صاحب شريعت و خلفاى او صلوات الله عليهم أجمعين ميفرمايد: »از تتمّه اين ارادتست ارادت و إخلاص نسبت به ذرّيّه رسول صلّى الله عليه وآله و سلّم و منسوبان و شعائر ايشان از مشاهد و قبور و كتب جامعه كلمات شريفه ايشان.
[6] »
ص 580
خود حضرت آقا نيز در آثار مكتوبشان بر همين ممشى عمل ميفرمودند و همانطور كه أسامى مباركه اهل بيت عليهم السّلام را هميشه با كمال احترام و رعايت ادب ذكر مىنمودند از بزرگان دين نيز با احترام و ادب لازم ياد مىنمودند. و بناى ايشان اين بود كه در نقد مطالب علمى و نقل وقايع تاريخى اگر جائى موجب تنقيصى براى يكى از علماى دين ويا مؤمنين از اهل ولايت بود، يا أصلاً اسمى از او نبرده و به صورت مبهم ياد ميكردند و يا در صورت لزوم، با احترام از او نام آورده و در كنار آن پارهاى از فضائل ونقاط قوّت او را نيز يادآور مىشدند. كه اين سيره در آثار ايشان بسيار آشكار است. و بطور كلّى در مقام نقد «خطا» بودند نه تخريب «خاطى».
بله، اگر در جائى كسى به عنوان شاخصه مكتب باطلى مطرح مىشد چه بسا در كنار نقد علمى مكتب و مرام وى، شخصيّت او را نيز نقد مىنمودند همانطور كه درباره شيخ احمد أحسائى در آثارشان به چشم مىخورد.
نكته نهم: دقّت و جامعيّت در حسن ظاهر
بناء حضرت آقا بر اين بود كه آثارى را كه تدوين مىكنند به لحاظ محتوا و قالب هر دو، در اوج باشد؛ لذا آثارشان به لحاظ رعايت آداب نوشتارى آنچنان جامع و جذّاب بود كه متن نوشته ايشان خواننده را به همراه خود مىبُرد. و كيفيّت قرار گرفتن جملهها، فاصله كلمات و محورهاى اصلى و فرعى، تقسيم بندىهاى مختلف و مناسب، نگارش آيات و روايات با خطّ نسخ و ثلث ـ در حالى كه خطّ اصلى، نستعليق شكسته بود ـ و رعايت فاصله خطوط و خصوصيّات ديگر، انسان را در صحيح و روان خواندن مطالب كمك مىنمود. كه البتّه با چاپ حروفى آثار ايشان آن حلاوتى كه در دست نوشتهها بود به خواننده منتقل نمىشود؛ و اين مطلب براى كسانى كه با دست نويسهاى ايشان سر و كار داشتهاند قابل لمس و احساس است.
ص 581
بارى، نوشتههاى ايشان در قالب ظاهرى آنچنان زيبا، جذّاب و عالى بود كه خطّ خوش آن هر بينندهاى را به تحسين وا مىداشت؛ و به نظم و دقّت و حوصله و پشتكارى كه در صفحه آرائى شده آفرين مىگفت.
تصوير صفحه اوّل از مقدّمه «الله شناسى»
ص 582
از نكات قابل توجّه آنست كه معمولاً نويسندگان در هنگام تأليف آثار خويش دقّت لازم را در كتابت و تنظيم نوشتار بكار نمىگيرند و لذا آثار آنها براى طبع محتاج به ويرايش و كار مجدّد است، ولى حضرت آقا آثار خود را آنچنان زيبا و دقيق تنظيم مىنمودند كه همان نمونه بصورت خطّى قابل ارائه بود، و به همين جهت برخى از آثار ايشان به همان خطّ اصلى تصوير بردارى و چاپ شده است مانند كتاب ارزشمند «لَمعاتُ الحسين» و كتاب «رساله بديعه».
نكته ديگر آنكه ايشان در نوشتن آثار خود از چند بار نويسى به دور بودند، يعنى چنين نبود كه مسوّده و مبيّضهاى داشته باشند بلكه وقتى مشغول كتابت مىشدند، هم در تقرير و چينش مطالب و هم در حفظ جهات ظاهرى چنان متين و مستحكم قلم مىزدند كه ديگر نيازى به بازنويسى نبود؛ و اين بسيار قابل دقّت و مايه تعجّب است.
لذا هنگام نوشتن، فضائى كاملاً آرام را تهيّه ميديدند و اصولاً كسى با ايشان سخن نمىگفت و حتّى سلام نمىكردند تا رشته بحث از دست نرود. حتّى زمانى كه از نوشتن خسته مىشدند يا براى تنظيم بحث و تقرير آن در ذهن خويش دست از قلم كشيده و در طول حسينيّه خويش كه در كنار اطاقهاى مكتبه ايشان قرار داشت قدم مىزدند، احدى با ايشان صحبت نمىكرد.
يك تذكّر:
صد البتّه اين همه دقّت و حوصله حتّى در ظاهر تدوين آثار همچون همه حالات مردان خدا برخاسته از دستورات الهى است. چرا كه اولياء الهى آنانند كه همه احوالشان: سكون و حركت، نشست و برخاست، صلح و قهر، آمد و
رفت، منع و عطا، گريه و خنده، جذب و دفع؛ همه و همه الهى است، از خداست و براى خداست، و متأدّب به ادب الهى مىباشند.
آرى اين دستور رسول خداست كه وقتى سعد بن معاذ را با دست خود در لَحْد
ص 583
گذاردند و شكافهاى حدّ فاصل خشتها را با گل بخوبى مىپوشاندند فرمودند:
خداوند بندهاى را دوست دارد كه هنگاميكه كارى را انجام ميدهد متقن و محكم انجام دهد.
عَنِ أبِى عَبْدِ اللَهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ:
اُتِىَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ فَقِيلَ له: إنَّ سَعْدَ بْنَ مُعَاذٍ قَدْ مَاتَ...
فَنَزَلَ رَسُولَ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ حَتَّى لَحَدَهُ وَ
سَوَّى اللَّبِنَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ يَقُولُ: نَاوِلُونِى حَجَرًا، نَاوِلُونِى
تُرَابًا رَطْبًا، يَسُدُّ بِهِ مَا بَيْنَ اللَّبِنِ. فَلَمَّا أَنْ فَرَغَ وَ
حَثَا التُّرَابَ عَلَيْهِ وَ سَوَّى قَبْرَهُ قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ
عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ: إِنِّى لَأَعْلَمُ أَنَّهُ سَيَبْلَى وَ يَصِلُ الْبِلَى إلَيْهِ؛ وَ لَكِنَّ اللَهَ يُحِبُّ عَبْدًا إذَا عَمِلَ عَمَلاً أَحْكَمَهُ... [7]
« از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام روايت كردهاند كه: به خدمت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم آمده و گفتند كه: سَعْد ابن مُعاذ رحلت نموده است...
رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم خود در قبر پائين رفت و براى سعد، لَحْد معيّن كرد و او را در لَحْد گذارد و خشتها را يكى پهلوى ديگرى مىچيد و ميفرمود: به من سنگ بدهيد، به من خاك مرطوب بدهيد، و با آن خاكها خُلل و فُرج ميان خشتها را مسدود مينمود.
رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم چون از قبر فارغ شد و خاك بر روى آن انباشت و روى قبر را تسويه نمود فرمود:
حقّا من مىدانم كه بزودى خواهد پوسيد و كهنگى و اندراس به اين قبر خواهد رسيد، وليكن پروردگار بندهاى ار دوست دارد كه هنگامى كه كارى را انجام ميدهد، در آن محكم كارى كند آن را مُتْقَن و استوار نمايد...»
ص 584
نكته دهم: طرّاحى
در مباحث علمى و معرفتى، علاوه بر تبيين دقيق و تشريح عميق، گاهى نياز به طرحى است كه مطلب را در برابر ديدگان انسان مجسّم سازد.
حضرت آقا چون در دوره هنرستان با كشيدن طرحهاى دقيق مأنوس بودند، در تدوين آثارشان آنجا كه لازم به كشيدن طرح و يا ترسيم نقشهاى بوده است آنچنان ظريف و دقيق رسم كردهاند كه انسان شگفت زده ميشود.
«معاد شناسى» ج 6، ص 197
ص 585
نمونههائى از اين رسمها را در «رساله رؤيت هلال» در خلال نامههائى كه براى آية الله خوئى نوشتهاند و بيش از بيست رسم است، ميتوان مشاهده نمود.
نكته يازدهم: ختم به روضه
توسّل به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام سنّتى است ممدوح و مرسوم در بين اهل منبر كه در پايان سخن به مناسبت زمان يا مبحث، و اگر
ص 586
مناسبتى نباشد بطور مستقل باب توسّل به ساحت قدس ائمّه هدى عليهم السّلام را باز كرده و پرونده سخن را با اين عطر الهى خوشبو ساخته و مهر ختم مىنهند كه به تعبير قرآن
خِتَـمُهُ و مِسْكٌ شود.
و اين توسّل بركاتى نورانى دارد كه بررسى آن خود مقام ديگرى دارد؛ اجمالاً اينكه: موجب احياء تاريخ مظلوميّت اهل بيت عليهم السّلام و مقاومت آن بزرگواران در برابر ظلم و ستم، و آموختن درس ايثار و گذشت و پايدارى از آنان، و برقرارى ربط درونى با انوار قدسيّه ايشان، و جلب رحمت واسعه الهيّه، و تحصيل نورانيّت و صفاى سرّ ميباشد. حضرت امام صادق عليه السّلام فرمودند:
نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ، وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادةٌ، وَ كِتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِى سَبِيلِ اللَهِ.
« آهى كه انسان غم زده بر اثر ظلمى كه بر ما شده است، از سر درد بر مىآورد تسبيح الهى است، و غصّهاى كه براى تضييع حقّ ما مىخورد عبادت است، و رازدارى امر ما جهاد در راه خداوند است.»
آنگاه خود حضرت فرمودند:
يَجِبُ أَنْ يُكْتَبَ هَذَا الْحَدِيثُ بِالذَّهَبِ . «بايد اين حديث را با طلا نوشت.»
[8]
با وجود اينكه چنين امرى چندان در كتب مؤلّفين مرسوم نيست ولى حضرت آقا از إحياگران اين شيوه ارزشمند هستند و جلسات بحث خود را با همان حال و هواى گفتارى به سمت توسّل پيش مىبرند، و بسيار هنرمندانه بدون آنكه هيچگونه خلل و سكتى به مطلب وارد آيد آنچنان عشق و شورى بر فضاى بحث افكنده و جان را تلطيف مىكنند كه غالبا خوانندهاى كه غرق در
ص 587
مطالعه است تكان مىخورد و جوشش اشك در چشم و جريان آن را بر گونهها احساس ميكند؛ و ناگاه قطرات اشك كه حاوى صدها پيام و حاصل دهها رمز عشق است بر صفحه كتاب مىچكد.
با اينكه برخى از دوستان اهل فضل و قلم به ايشان تذكّر داده بودند كه حذف اين توسّلات از آخر مجالس كتاب «معادشناسى» ميتواند در توسعه انتشار اين اثر سودمند باشد و مخاطبان بيشترى را جلب كند، هرگز به حذف راضى نشده و بر بودن آنها تأكيد مكرّر فرمودند.
مطلب قابل توجّه در اينباره اينستكه ايشان در انجام اين سنّت نورانى أوّلاً مقيّد بودند كه روضهها را از منابع معتبر نقل كنند و ثانيا در اين زمنيه نوآورى و ابتكار نيز داشتند، و بعضا از صحنهها و نمونههائى ياد مىكنند كه كمتر مطرح است.
از جمله بيان مظلوميّت حضرت أميرالمؤمنين عليه و على أولادِه أفضلُ صلواتِ المُصلّين را از نظر كمى ياران و فداكاران و از دست دادن بزرگان اصحابش در جنگ و تهاجمهاى خونين ناكثين، قاسطين و مارقين. آنجا كه با لطافتى تمام و به مناسبت بحث، شهادت يار بلند پايه حضرت، جناب عمّار ياسر را تشريح نموده و رشادتهاى اين پير دلاور را كه در مرز نود سالگى با عشق و شور علوى با شمشير و سپر در صحنه رزم صفّين به عشق بازى با حبيب مىخرامد و غرقه در خون ميشود را بيان مىكنند، كه مولا على عليه السّلام بر بالينش حاضر شده و با اشعارى جانسوز درد هجر را نوحه مىكنند.
[9]
نكته دوازدهم: طبقه بندى آثار
حضرت آقا براى آثار خود از ابتدا برنامهاى مدوّن داشتند و آن تلاش براى
ص 588
پخش علوم و معارف اسلام بود، و لذا نام كلّى مجموعه آثار خود را «دوره علوم و معارف اسلام» گذاشتند. و براى هر دسته از تأليفات خود طبقهاى خاص را مقرّر نمودند: اصطلاح «معارف» را براى بيان توحيد و امامت و معاد در نظر گرفتند و شماره 1 تا 3 را براى آن قرار دادند، و اصطلاح «علوم» را براى اخلاق و حكمت و عرفان، مباحث تفسيرى، ابحاث علمى و فقهى، و ابحاث تاريخى بكار بردند و شمارههاى 4 تا 7 را براى آن تعيين نموده و با آوردن اين شمارهها در زير عبارت «دوره علوم و معارف اسلام» كه بصورت هلالى روى جلد كتاب نوشته شده طبقه و جايگاه هر كتاب را مشخّص نمودند. طبقهبندى تأليفات به ترتيب ذيل است:
دوره
معارف شامل سه قسمت:
(1) ـ الله شناسى (سه جلد)
(2) ـ امام شناسى (هجده جلد)
(3) ـ معاد شناسى (ده جلد)
دوره
علوم شامل چهار قسمت:
(4) ـ اخلاق و حكمت و عرفان:
1 ـ رساله سير و سلوك منسوب به بحرالعلوم
2 ـ رساله لبّ اللُباب در سير و سلوك اولى الألباب
3 ـ توحيد علمى و عينى
4 ـ مهر تابان
5 ـ روح مجرّد
(5) ـ ابحاث تفسيرى:
1 ـ رسالةٌ بديعة فى تفسير آية: الرِّجَالُ قَوَّ'مُونَ عَلَى النِّسَآءِ
2 ـ رساله نوين
ص 589
(6) ـ ابحاث علمى و فقهى:
1 ـ رسالةٌ حولَ مسألة رؤية الهلال
2 ـ وظيفه فرد مسلمان در احياى حكومت اسلام
3 ـ ولايت فقيه در حكومت اسلام (چهار جلد)
4 ـ نور ملكوت قرآن (چهار جلد)
5 ـ نگرشى بر مقاله بسط و قبض تئوريك شريعت ـ دكتر عبدالكريم سروش
6 ـ رساله نكاحيّه: كاهش جمعيّت ضربهاى سهمگين بر پيكر مسلمين
7 ـ نامه پيش نويس قانون اساسى
(7) ـ ابحاث تاريخى:
1 ـ لَمَعات الحسين
2 ـ هديّه غديريّه: دو نامه سياه و سپيد
خود حضرت آقا رضوان الله تعالى عليه اين طبقه بندى را در جلد اوّل «الله شناسى» در پايان مقدّمه دوّم ذكر كردهاند.
پاورقي
-
[1] آيه 30 و 31، از سوره 27: النّمل
[2] «ولايت فقيه در حكومت إسلام» ج 3، ص 255؛ حضرت آقا چنان بر اين ادب الهى تأكيد داشتند كه حتّى قبل از شروع كتاب با بسم الله الرّحمن الرّحيم، به اسماء حسناى خداوند تيمّن جسته و به تناسب موضوع هر كتاب در بالاى جلد آن از تعابيرى همچون «هو العليم» و «هو الحىّ» و «هو العزيز» استفاده فرمودهاند.
[3] - قسمتى از آيه 53، از سوره 16: النّحل
[4] - «اصول كافى» ج 2، ص 124، كتاب الإيمان و الكفر، باب الحبّ فى الله و البغض فى الله، حديث اوّل
[5] - همچون شرح و بيان اوّلين ديدارشان با مرحوم حدّاد رضوان الله عليه كه در فصل چهارم، ص 220 به تفصيل گذشت.
[6 ] - «رساله سير و سلوك منسوب به بحرالعلوم» ص 153
- [ 7] «بحار الأنوار» ج 6، ص 220؛ ترجمه تمام اين حديث در «معاد شناسى» ج 2، ص 219 تا ص 221 آمده است.
-
[ 8] «بحار الأنوار» ج 44، ص 278، حديث 4، از «أمالى شيخ مفيد»
-
[9 ] «نور ملكوت قرآن» ج 3، ص 335