مسأله منبر و تبليغ و سخن گفتن براى اقشار مختلف مردم و توان برقرارى رابطه مناسب با مخاطبين كار هر كسى نيست و با مسأله تدريس متفاوت مىباشد. هر كس كه قدرت تدريس متون علمى را دارد لزوما قدرت سخنرانى براى طبقات مختلف مردم را ندارد.
وليكن برخى از عالمان دينى هستند كه جامع بين هر دو صفت بوده و در هر دو ميدان حضورى مؤثّر و كارآمد دارند. حضرت آقا نيز به لطف الهى از بيانى شيرين و كلامى نافذ و منطقى محكم و رسا و طنينى دلنشين و پر صلابت برخوردار بودند كه به راحتى در مجامع عمومى و براى اصناف مختلف مردم با جذّابيّتى خاص سخنرانى مىنمودند و ديگران را بر سر سفره معارف الهى مىنشاندند. و اين حركت را نه بصورتى استثنائى كه بعنوان خطّ سيرى مستمر در دوران زندگى خويش مخصوصا در عهد طولانى بيست و چهار ساله مسجددارى در طهران تداوم مىبخشيدند. سخنرانىهاى هفتگى و پرشور روزهاى جمعه قبل از ظهر كه بسيار موفّق و ثمر بخش بوده و با نماز ظهر پايان مىپذيرفته و جلسات مستمرّ ماههاى مبارك رمضان و مناسبتهاى ديگر از صحنههاى بيادماندنى زندگى ايشان است و زير بناى تدوين آثار بعدى مىشود، كه بعضا در لابلاى كلماتشان بدين جلسات اشارهاى دارند و معمولاً در مقدّمه كتابهاى خود به سابقه شكل گيرى اين مباحث و تاريخ اجراى آن در مسجد خويش مىپردازند.
ص 562
آنان كه منبرىهاى فراوانى را ديدهاند بخوبى ميدانند كه سبك و سياق منبرىها به لحاظ تبيين مطالب، مختلف است. بعضىها فقط در بيان و تشريح مطالب علمى و معرفتى متمركز هستند، بخوبى مطالب را دستهبندى و تجزيه و تحليل كرده و مستمع را در محور بحث مورد نظر آگاه مىسازند؛ به گونهاى كه شنونده پس از برخاستن از پاى منبر آنان احساس ميكند مطلبى را آموخته يا دانستهاى را تكميل كرده است.
برخى ديگر از منبرىها در موعظه و نصيحت هنرنمائى مىكنند و سيماى غالب منبرشان وعظ و اندرز است، با بيان مطالب متنوّع در صدد پند و نصيحت مستمع هستند و با استفاده از موضوعات حسّاس و با بهرهگيرى از شيوههاى گفتارى تلاش مىكنند براى مستمع، دلسوزانه راهى را بگشايند. شنونده وقتى از پاى منبر اين طيف از سخنوران بر مىخيزد چه بسا مطلب جديدى نياموخته باشد ولى تحت تأثير گفتههاى او در خود احساس تازهاى دارد.
بعضى از اينها قدرت تبشير و إنذار (اميدوار ساختن و ترسانيدن) هم دارند؛ و چه كم هستند اين مردان خدا. اينان با داشتن نفسى قوى و كاركرده و نَفَسى گرم و مسيحائى مستمع را با مطالب خويش به خدا فرا مىخوانند و او را به رحمت الهى اميدوار و از عذاب الهى بيم ميدهند. اينها كسانى هستند كه خود در مرحله نخستين بيم و اميد را در جان خويش حاكم ساخته و بدين جهت كلامى نافذ در انتقال اين حالت به مخاطب دارند؛ به گونهاى كه انسان وقتى از پاى سخن ايشان برخاست شايد مطلب جديدى نياموخته باشد ولى در خود حالتى جديد مىيابد كه جذب به خير و گريز از شرّ را بدنبال دارد.
دسته ديگر، عالمان وارسته و عارفان عاشقى هستند كه زبانشان مجراى حكمت الهيّه گشته و ثمره اخلاص عملى زندگيشان در گفتارشان ظهور نموده و
ص 563
آدمى را به عشق خدا ميخوانند، بدانگونه كه انسان وقتى سخن ايشان را ادراك كرده و مغتنم شمرد، وقتى از محضرشان بيرون مىآيد، در خود وجد و شورى الهى مىيابد كه با هيچ احساسى قابل قياس نيست.
حضرت آقا از معدود عالمان سخنورى بودند كه به خاطر رفعت علمى و علوّ سلوكى و عملى و برخوردارى از اطّلاعات فراوان قرآنى، روائى، تاريخى، و داشتن بيانى روان و شيوا؛ سخنرانىها و منابرشان در همه اين زمينهها شاخص بوده و مستمع را بهرهمند مىساخت. شنوندهاى كه از محضر ايشان بيرون مىآمد نه تنها بر اطّلاعات علمى و معارفش افزوده شده بوده و مطالب قرآنى و روائى جديدى كسب كرده بود، بلكه از يك سو نصائح پدرانه و مشفقانه قلبش را نرم ساخته و از سوى ديگر روح خوف و رجا بر محور تبشير و انذار در او زنده شده و در نهايت همه اينها در مسير ايجاد عشق الهى و توجّه به توحيد تام بر اساس تعاليم قرآن و عترت به جريان مىافتاد و آدمى سرمست و سبك بال از محفل نورانى او خارج مىشد و تا مدّتها خود را در مغناطيس جاذبه قوىّ او مىيافت.
حقيقت فوق را كسى به خوبى مىيابد كه مجالس ايشان را ادراك نموده است.
[1]
نكته بسيار مهمّى كه در امر تبليغ قابل دقّت است توجّه به بُعد سياسى اسلام است كه متأسّفانه چه در سالهاى پيش از انقلاب و چه در سالهاى پس از
ص 564
آن گروهى از اهل علم عليرغم داشتن اطّلاعات خوب علمى و برخوردارى از قدرت بيان، هرگز در منابر خويش توجّهى به اين بُعد نمىنمودند. و اين مطلب يا برخاسته از ضعف آنان در شناخت اسلام واقعى بود كه دين را از سياست جدا مىدانستند و بعضا پرداختن به مسائل سياسى را نوعى جرم و خطا و مخالف قداست عالم دينى مىپنداشتند، و يا برخاسته از ضعف و ترسى بود كه از دشمن در جانشان رسوخ نموده بود. همانگونه كه امام حسين عليه السّلام بر سر عالمان دنيا زده و گريزان از ظلم و ستم ستيزى فرياد مىزنند و اعلام ميدارند كه: شما همه ارزش و اعتبار و احترام خود در ميان مردم را بخاطر جايگاه دينى و انتسابى كه به خداوند پيدا كردهايد بدست آوردهايد ولى هرگز آبرو و جان خود را در راه تحقّق احكام الهى به مخاطره نيانداختهايد:
فَلَا مَالاً بَذَلْتُمُوهُ، وَ لَا نَفْسًا خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِى خَلَقَهَا، وَ لَا عَشِيَرةً عَادَيْتُمُوهَا فِى ذَاتِ اللَهِ . [2]
از سوى ديگر توجّه به ريشههاى اصلى ظلم و تباهى حاكم بر امّت اسلام و ديدن سرانگشتان دشمن كافر و استعمارگران شوم در بدست گرفتن زمام امور جامعه اسلامى با واسطههاى متعدّد و در چهرههاى گوناگون كارى نبود كه از هر كسى بر آيد كه به لطف الهى حضرت آقا در اين وادى بصيرتى عميق و روحى بلند و نگاهى موشكافانه داشتند كه در بررسى ابعاد سياسى شخصيّت ايشان به گوشههائى از آن اشاره كرديم.
آنچه اينك مىخواهيم بدان بپردازيم اينستكه: عالمانى كه هوشيار بوده و مطالب را هم مىيافتند و به اصطلاح شمّ سياسى داشتند، از مطرح كردن مباحث
ص 565
در منابر خود صرفنظر مىنمودند، چرا كه از سوئى مورد تعرّض حكومت شوم طاغوت مىشدند و از سوى ديگر توسّط مدّعيان علم و حوزويان ظاهرى مورد تعريض قرار گرفته و با اتّهام بىسوادى و كم سوادى و سياسى كارى هجو مىشدند و پايگاه اجتماعى خود را دستخوش تهاجم ميديدند.
ولى حضرت آقا با بصيرتى كامل و شجاعتى كم نظير، هم به خوبى مطالب را مىيافتند و هم آن را در منابر خود مطرح ساخته و مردم را نه فقط در باب علم و معرفت و طرح مباحث عقيدتى و كلامى بهرهمند مىساختند، و نه تنها در قالب موعظه و نصيحت به هدايت و رشد كشانده و به تهذيب نفس و تزكيه جان دعوت ميكردند؛ بلكه بطور همزمان عميقترين جريانات سياسى داخل و خارج كشور را براى روشن ساختن اذهان مردم مطرح نموده نگرش صحيح الهى را به مخاطبان خود تفهيم مىنمودند. خود در اين زمينه اشارهاى دارند كه قابل دقّت است:
« لذا در مسجد شروع كرديم از اين آيات قرآن تفسير كردن و بيان كردن و گفتن. حتّى در آن ماه رمضان اوّلى كه بنده در مسجد بعد از اقامه نماز عصر خودم منبر مىرفتم و موعظه مىنمودم فقط آن يك ماه مبارك را اختصاص دادم به بحث درباره معارضه و مبارزه با كفّار، و آياتى از قبيل:
لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَهِ وَ الْيَوْمِ الأَخِرِ يُوَآدُّونَ مَنْ حَآدَّ اللَهَ وَ رَسُولَهُ... [3] يا آيه:
يَـآأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ... [4] را توضيح ميدادم.
ص 566
در مورد سيطره انگليس و كيفيّت غلبه آنها، و دار زدن مرحوم مرجع وقت عالم ربّانى آية الله حاج شيخ فضل الله نورى سخن مىگفتم.
[5] »
روشن است كه همه انسانها از همه نعمتها يكسان برخوردار نيستند، برخى كمتر و گروهى بيشتر و عدّهاى هم فاقد نعمتى هستند هر چند نعمت ديگرى را دارا مىباشند؛ و البتّه همگان بايد همه نعمتها را از خداوند دانسته و در مسير خواست او بكار گيرند و شاكر خداوند باشند تا هم شكر زبانى و هم شكر عملى را بجا آورده باشند.
هستند عالمانى آگاه و دلسوز و زحمت كشيده كه از نعمت نطق و بيان برخوردارند تا بتوانند با استفاده از علم وبيان و نطق خود، ديگران را نيز به علم و معرفت رهنمون گردند، ولى كسانى كه دست به قلم برده و قدرت قلمفرسائى داشته باشند كم هستند.
آنچه بدان محتاجيم، داشتن عالمانى جامع و عامل است كه قدرت تدوين معلومات خود را داشته باشند و بتوانند گوهرهاى اكتسابى و ثمرات تحقيقات اختصاصى خويش را به رشته تحرير درآورده و براى عصرها و نسلهاى آتى باقى گذارند.
كتاب، همچون مجلس خطابهاى است دائمى كه مستمع هر زمان كه اراده كند ميتواند پاى آن بنشيند و با خطيب خلوت كند و از گنجينه پر ارزش معارف او بهره ببرد. و از اين رو در آيات و روايات بر قلم و نوشتن عنايت خاصّى شده است.
ص 567
بارى آقا رحمة الله و رضوانه عليه از عالمان وارسته و خودساختهاى هستند كه بركات وجوديشان نه تنها از پايگاه رفيع منبر و خطابه، كه از سنگر تأليف و تدوين نيز منتشر بوده؛ و ايشان نه فقط به تبليغ گفتارى و ارتباط مستقيم با مستمع توجّه داشتند، كه بر حفظ آثار و ثبت و تدوين آنها نيز اهتمامى بسزا داشتند. و از همان اوائل امر، اين حركت پر بركت در زندگيشان ديده ميشود كه فهرستوار ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
الف ـ تدوين درسهاى حوزوى كه اصطلاحا ً آنرا تقريرات مىگويند.
از حضرت ايشان تقريرات درسهاى آية الله شاهرودى، آية الله خوئى، آية الله شيخ حسين حلّى، آية الله علاّمه طباطبائى رحمة الله عليهم أجمعين باقى مانده است كه بطور مشخّص عبارتند از:
1 ـ تقريرات درسهاى اخلاقى عرفانى علاّمه طباطبائى كه در سنه 1368 و 1369 قمرى در حوزه علميّه قم براى برخى از طلاّب بيان فرمودهاند، و به لطف الهى بصورت «رساله لُبّ اللُباب» بمناسبت سالگرد شهيد آية الله مطهّرى به چاپ رسيده است.
2 ـ تقريرات درس فقه آية الله شاهرودى، مباحثى از كتاب الصّلوة.
3 ـ تقريرات درس فقه آية الله شيخ حسين حلّى، مبحث بيع و خيارات.
4 ـ تقريرات اصول آية الله شيخ حسين حلّى، بحث اجتهاد و تقليد.
5 ـ تقريرات درس اصول آية الله خوئى، از اوّل مبحث اقتضاء الأمر بالشّىء النّهى عنِ الضّدّ (كه ابتداى بحث اصول ايشان به هنگام مهاجرت حضرت آقا به نجف أشرف بوده است) تا آخر مباحث عقليّه: تعادل و تراجيح، با حواشى خودشان.
6 ـ تقريرات مقدارى از مباحث اصولى آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى.
7 ـ تقريرات مقدارى از مباحث فقهى آية الله محقّق داماد.
به اميد آنكه بزودى اين مجموعه منقّح و به زيور طبع آراسته و به
ص 568
حوزههاى علميّه عرضه گردد.
ب ـ تدوين مباحثى كه در خطابهها و مواعظ مطرح نمودهاند.
آنچه را كه ايشان در قالب منبر بيان ميفرمودند در دفاتر خود بصورت يادداشت محورهاى اساسى ثبت مىنمودند كه زيربناى تدوين برخى از كتابهاى «دوره علوم و معارف اسلام» را تشكيل ميدهد.
ج ـ تدوين جُنگ ها.
جُنگها مجموعههائى است فراگير (حدود 32 جلد) كه تمامى يادداشتهاى لازم را در بر مىگرفته و شروع نخستين جلدهاى آن به سالهاى نخستين تحصيل آقا در قم بر ميگردد، و جلدهاى پايانى به سالهاى آخر عمر پر بركتشان مربوط ميشود.
[6]
جُنگها مجموعههائى جذّاب و خواندنى هستند كه چون كشكولى جامع و نافع در برگيرنده مطالب متنوّعى مىباشند؛ همچون:
آيات متناسبه با موضوعات خاصّ، روايات مختصّ به يك مطلب، مطالب مفيد تاريخى، ابيات و قصائد و غزليّات بلند عرفانى و شورانگيز، أشعار بلند مديحه و رثاء اهلبيت عليهم السّلام، تك بيتهاى شيرين و آبدار، مطالب برگرفته شده از مطالعههاى مستمر (هرگز نمىگذاشتند مطلبى از دست برود، هر كتابى را كه مطالعه مىنمودند مطالب قابل ثبت را علامت گذارى كرده و سپس به جُنگ منتقل مىساختند كه نوعى حفظ و نگهدارى مطالب براى بهرهورى در موقع مناسب بود.)، ثبت سؤالات مطرح شده در جامعه، ثبت موضوعات تخصّصى دينى كه نياز به بحث و فحص و بررسى دارد، ثبت حوادث مختلف و مهم، ثبت مسموعات از ديگران در قضاياى مختلف و ارزشمند در محورهاى گوناگون
ص 569
علمى، عرفانى، سياسى، اجتماعى، پزشكى، اخلاقى، ادبى و تاريخى و غيره.
حضرت آقا از نخستين لحظه تدوين آثار، علاوه بر اينكه در صدد تأليف يك مجموعه منظّم و منسجم و ترتيب بندى شده بودند ـ كه به زودى به آن خواهيم پرداخت إن شآء الله ـ در فكر نشر و پخش آنها نيز بودند؛ و از همين رو نكات جالبى را در نحوه تدوين مطالب، هم در محتواى مباحث و هم در قالب و پوسته ظاهرى آن رعايت ميكردند كه قابل تأمّل است، و اينك فهرستوار بدانها اشاره مىنمائيم.
نكته اوّل: جامعيّت
ايشان در هر مبحثى كه وارد مىشدند تلاش بر جامعيّت مطلب داشتند تا تمامى زواياى بحث مدّ نظر قرار گيرد و حتّى الإمكان مطلب مهمّى از دست نرود.
نكته دوّم: اعتدال
تلاش ايشان در تنظيم مباحث ـ همانگونه كه خود بعضا تصريح نمودهاند ـ آن بود كه در عين جامعيّت مطلب، از مرز اعتدال خارج نشوند؛ و طرح مطالب نه آنقدر كوتاه و مختصر باشد كه به فهم آن ضرر بزند، و نه آنقدر گسترده و مشروح كه مخاطب را خسته و ملول سازد.
نكته سوّم: مستند سازى و اتقان
طرح مطالب بدون سند و اكتفا كردن به شنيدهها و مشهورات، آفتى است خطرناك كه هر كتابى را ميتواند از درجه اعتبار و ارزش ساقط سازد.
حضرت آقا در تبيين مطالب، بر اتقان و مستند سازى آنها پافشارى
ص 570
عجيبى داشتند و اين حقيقت از منابعى كه در كتابهايشان بدانها استناد مىكنند قابل استفاده است. ايشان حتّى مسموعات خويش از حوادث را مستند نموده و در ضبط مطلب بدان تصريح داشتند كه مثلاً اين سخن را پيرامون سيره فلان عالم بزرگ در فلان روز از فلان عالم وارسته كه شاگرد او بود شنيدهام و...
نمونههائى فراوان از اين مستند سازى و دقّت در آن را در آثار چاپ شده ايشان و همچنين در آثار خطّى و جُنگهاى ايشان به چشم مىبينيم.
نكته چهارم: توجّه به متون اصلى
ممكن است برخى منابع، مشهور و سهل الوصول بوده باشند و در ظاهر قابل اعتناء و اعتماد، وليكن از آنجا كه اين منابع از مصادر اوّليّه نقل مىكنند و چه بسا در اين بين دچار نقص و يا اضافاتى در مطالب مىگردند؛ ايشان عنايتى تام به منابع اصلى و اوّليّه داشته و نوعا مطالب را مستقيما از آنها نقل مىنمايند تا در نهايت اتقان بوده باشد.
نكته پنجم: توجّه به منابع فريقَين
در مباحث كلامى كه مخاطبان شيعه و سنّى به كتاب مراجعه مىكنند، در طرح مباحث مربوط به امامت ـ كه بطور عمده در دوره هجده جلدى «امام شناسى» آمده است ـ در غالب مباحث به منابع معتبر و مورد قبول هر دو طائفه شيعه و اهل سنّت ارجاع ميدهند تا بر اساس جدال احسن، اهل سنّت را بر پذيرش حق بر مبناى كتابها و روايات خودشان قانع سازند.
نكته ششم: توجّه به سيره عملى معصومين عليهم السّلام
در تثبيت مطالب فقط به نقل آيات و روايات اكتفا نمىكردند، بلكه همانگونه كه در علم اصول عمل امام معصوم حجّت شمرده شده است ـ ولى متأسّفانه در مقام طرح مباحث كمتر بدين سرمايه عظيم توجّه ميشود ـ ايشان در كنار ذكر أدلّه قرآنى و روائى، به بيان سيره عملى معصومين و استخراج نكات
ص 571
ضمنى آن به قدر تناسب و فرصت و حوصله بحث مىپرداختند و بحث را با نمونههاى تاريخى ممزوج مىنمودند.
نكته هفتم: عقل گرائى
در بيان مطالب بقدر نياز به طرح ادّله عقليّه پرداخته و در تشريح زواياى آن براى تثبيت سخن در اذهان مخاطبين حوصله به خرج ميدادند، و ادلّه و براهين محكم عقلى را با بيانى رسا و ساده و قابل فهم مطرح مىنمودند تا مخاطب به لحاظ عقلى قانع گردد.
نكته هشتم: استدلال شهودى
كم هستند كسانى كه بتوانند در وادى شهود آنطور كه شايد و بايد به ميدان بيايند، چرا كه اين مسأله ابزار خاصّ خود را مىطلبد كه از عهده هر كسى بر نمىآيد. ايشان در تدوين مطالب بر اساس نگرش توحيدى كه عالم را بر محور
الله ميداند و ثمره دعوت وحى و عقل و قلب را يكى مىشمرد، در مباحث و مطالبى كه بيان ميفرمودند در كنار ذكر آيات و روايات و تشريح و تفسير آنها، براى فهم مطلب از ادلّه عقليّه بهره مىگرفتند، ولى فقط به اين اكتفا نمىنمودند؛ بلكه براى ادلّه وجدانيّه شهوديّه كه ثمره راه باطن و تصفيه قلب و تهذيب جان است نيز جايگاهى لايق قائل بودند.
نكته نهم: تنوّع بخشى
آثار حضرت آقا از يك سويه نگرى و خشكى به دور است، و ايشان در طرح مطالب از همه محورهاى مفيد بهره مىبردند. و براى فهم بهتر كلام از ذكر نمونههاى ملموس تاريخى معاصر گرفته تا بهرهورى از شعرهاى ناب شاعران نامدار عرب و عجم و تجزيه و تحليلهاى لازم و ارائه آمار و نمودارهاى عينى و... دريغ نداشتند، و با ذوق سرشار و اطّلاعات گسترده خويش آثارشان را زنده و متنوّع مىنگاشتند.
ص 572
نكته دهم: ارشاد و دستگيرى
يكى از هنرهاى الهى انسانهاى كامل، ايجاد انگيزه براى تهذيب نفس و تزكيه جان و ايجاد اوّلين جرقّههاى طلب براى رسيدن به كوى حبيب و لقاء حضرت دوست و گذر از ماسِوى و رسيدن به خدا و فناى در اوست. و البتّه اين توان بر اساس قوّت و سعه نفس و اتّصال ايشان به عالم ملكوت است. و اين حركت را دستگيرى از ديگران گويند.
و چه بسا عارفان كاملى، اين كار عظيم را از راه مكتوبات خود انجام دادهاند. برخى از اين آثار نورانى كه به يادگار مانده و تأثيرى عميق دارد را مىتوان چنين بر شمرد: «رساله سير و سلوك» منسوب به آية الله علاّمه سيّد بحرالعلوم، و رساله «لقاء الله» آية الحقّ و العرفان حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى، و رساله «حُسن دل» آية العرفان و اليقين آقا محمّد بيد آبادى و رساله «تذكرة المتّقين» آية الحقّ و العرفان حاج شيخ محمّد بهارى، و مكتوبات بجا مانده از آية الله العظمى و فخر الإسلام و العرفان ملاّ حسينقلى همدانى و آية الله الكامل حاج سيّد احمد كربلائى.
حضرت آقا نيز در حركتى ابتكارى و بديع، در مجموعه آثار خود خطّ سيرى را تعقيب نموده و مطالبى را بيان كردهاند كه با احاطه نفس قدسى خويش بر اين مجموعه، بركتى فوق العاده در آن قرار دادهاند؛ كه بسيار جالب توجّه و اميد بخش است.
فرزند ارشدشان آية الله حاج سيّد محمّد صادق حسينى طهرانى مىفرمودند: حضرت والد مكرّرا به بنده ميفرمودند:
«چون يك دوره علوم و معارف حقّه را در اين كتب (دوره علوم و معارف اسلام) گنجانيدهام؛ اگر كسى با اخلاص اين كتابها را مطالعه كند، نفسش به اين حقائق متحقّق شده و به مقصود خود مىرسد.»
ص 573
كسانيكه با تأليفات آقا انسى دارند حتّى آنانكه محضر خودشان را إدراك نكردهاند به تأثير اين آثار بر دل و جان خود معترفند.
اين تأثيرگذارى از آن نفس پاك إلهى به جهت اينستكه خود متحقّق به اين حقائق بودند، و لذا مطالبشان در مخاطب نيز به قدر قابليّت و حالِ مناسب، تأثير ميكند.
آقا اگر از توحيد و فنا و بقا و خدا مىنويسند، آنچه را كه چشيده و مىبينند
[7] مىنويسند؛ و اگر از آخرت و بهشت و دوزخ مىنگارند، آنچه را مشاهده كردهاند
[8] به مانند حال كسى كه بهشت و دوزخ را ديده باشد
[9] مىنگارند. اگر از ولايت و مقامات معنوى أولياء الله مىنويسند، آنچه را كه در آن ذوب شده و بدان متحقّق گرديده و با صاحبانش معيّت پيدا كردهاند
[10] مىنويسند؛ و اگر از جريانات مربوط به امامت و حوادث و وقايع تلخ دوران غصب خلافت مىنگارند، به مانند كسى كه خود در متن قضايا حاضر بوده و ألم
ص 574
آن ناگواريها را با تمام وجود حسّ كرده، با سوز و گداز و اشك و آه مىنگارند.
همانگونه كه نمونهاى از آن در صفحه 555 از همين كتاب به نقل از جلد يازدهم «امام شناسى» آنجا كه به تناسب بحث علم امام به گوشهاى از قضاوتهاى أميرالمؤمنين عليه السّلام اشاره كرده و به نمونههائى از رسوائىهاى خلفاء غاصب مىپردازند، گذشت.
بارى، اين اشارهاى گذرا بود به سيره عملى حضرت علاّمه قدّس الله نفسه الزّكيّة در تدوين مطالب به لحاظ محتوا، كه تنها به ذكر گوشههائى از آن اكتفا كرديم. دقّت در آثار ايشان نكات بيشترى را بدست ميدهد كه براى الگو طلبان صادقى كه ميخواهند از بزرگان علم و معرفت درسى را بياموزند، ميتواند سررشته مناسبى باشد كه با تعقيب آن به بركات فراوانترى دست يابند.
اينك به برخى از نكاتى كه در قالب و پوسته ظاهرى آثارشان بدان عنايت داشتند اشاره مىكنيم:
پاورقي
[1] - نمونهاى از منابر ايشان و معرّفى ابعاد گسترده كمّى و كيفى آنها، با اشاره كلّى به محتويات مباحث و تأثيراتى كه بر مخاطبان داشته است را خودشان در كتاب «وظيفه فرد مسلمان در احياى حكومت اسلام» درس دوّم، آوردهاند، كه در همين يادنامه در فصل پنجم به مناسبت ذكر كردهايم.
-
[2 ] «تحف العقول» ص 237؛ و «بحار الأنوار» ج 97، ص 79؛ و «موسوعه كلمات امام حسين عليه السّلام» ص 274
[3] - آيه 22، از سوره 58: المجادلة: «مردمى كه به خدا و روز بازپسين ايمان مىآورند را نمىيابى كه با كسانيكه با خدا و رسولش مخالفت و دشمنى كردهاند رابطه دوستى و مودّت برقرار كنند...»
[4] - آيه 118، از سوره 3: ءَال عمران: «اى كسانيكه ايمان آوردهايد، افرادى را كه از شما نيستند (و از كيش و آئين شما پيروى ندارند همچون يهود و نصارى) همانند زيرپوش خودتان همراز و هم سرّ نگيريد ! آنها در خراب كردن، و تباه نمودن، و فساد در شما، از هيچ امرى دريغ ندارند؛ دوست دارند كه شما در سختيها و مشكلات بسر بريد...»
[5] - «وظيفه فرد مسلمان در احياى حكومت اسلام» ص 40
[6] - تاريخ شروع تدوين اوّلين جُنگ، سال 1364 هجرى قمرى، و نگارش آخرين جلدها به سال آخر حياتشان (1416) مربوط ميشود.
-
[7] ...
وَ إنَّ الْمُؤْمِنِينَ لَيَرَوْنَهُ فِى الدُّنْيَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَمَةِ. أَلَسْتَ تَرَاهُ فِى وَقْتِكَ هَذَا ؟! «الله شناسى» ج 2، ص 34، از «توحيد» صدوق، ص 117، ح 20، از حضرت امام صادق عليه السّلام
[8] -...
فَكَأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْيَا إلَى الأَخِرَةِ وَ هُمْ فِيهَا، فَشَاهَدُوا مَا وَرَآءَ ذَلِكَ. فَكَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِى طُولِ الْ إ قَامَةِ فِيهِ، وَ حَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا، فَكَشَفُوا غِطَآءَ ذَلِكَ
لأهْلِ الدُّنْيَا، حَتَّى كَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لَا يَرَى النَّاسُ وَ يَسْمَعُونَ مَا لَا يَسْمَعُونَ . «معاد شناسى» ج 2، ص 79، از حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام («نهج البلاغة» خطبه 250)
[9] -...
فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَءَاهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ؛ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَءَاهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ. «روح مجرّد» ص 104، از حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام («نهج البلاغة» خطبه 191: خطبه همّام)
-
[10] وَ مَن يُطِعِ اللَهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَـ ٰ ـئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّــنَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَآءِ وَ الصَّـلِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَـ ٰ ـئِكَ رَفِيقًا . (آيه 69، از سوره 4: النّسآء) «امام شناسى» ج 3، درس 36 و 37؛ و «معاد شناسى» ج 2، مجلس 9