کتاب آیت نور(ج1) / فصل نهم: تشكيل مجالس اعياد و وفيات، توجّه به قرآن
صفحه قبل

تشكيل مجالس اعياد و وفيات

عرض ادب و ارادت به پيشگاه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام جلوات ديگرى نيز در زندگى حضرت آقا أعلى الله مقامه داشت كه از آن جمله است تشكيل جلسات جشن در عيد ميلاد پيامبر، حضرت فاطمه زهرا، و أئمّه صلوات الله عليهم أجمعين و همچنين مبعث و عيد غدير و همچنين جلسات عزا و سوگوارى در روزهاى شهادت آن بزرگواران كه در حسينيه منزل خويش

ص 514
از آغاز طلوع آفتاب برقرار نموده و از واردين اعم از آقايان و بانوان با صبحانه پذيرائى ميفرمودند.
صبحانه‏اى به دور از زرق و برق، ساده و مصفّا. يعنى نان و پنير و چاى كه با نظم و ترتيب خاصّى در برابر حاضران قرار ميگرفت، و همزمان با شروع مجلس هم پايان مى‏يافت.
بعلاوه در روزهاى عيد بعد از مجلس به همراه چاى نُقل معطّر بيدمشك توزيع مى‏شد كه در روز عيد غدير و نيمه شعبان آن را به ضميمه عيدى، به دست مبارك خود عطا مى‏نمودند.
و در اعياد، منبرى و مدّاح مجلس به امر ايشان مديحه سرائى و اُرجوزه خوانى، و در عزاى اهل بيت عليهم السّلام مراسم سوگوارى و سينه‏زنى داشته؛ و تا آخر عمر بر اين سنن پاى بند بودند. و خود قبل از شروع محفل در پائين‏ترين نقطه مجلس كنار درب ورودى مى‏نشستند.
طعم خوش آن محافل و خاطره بياد ماندنى آن جلسات كه سراسر نور و عشق بود و در هواى لطيف صبحگاهى و متّصل به شب زنده‏دارى مردان خدا و زنان مؤمنه برگزار مى‏شد و از جام لبريز ولاى اهل بيت عليهم السّلام در ساغر جان حاضران مى‏ريخت و آدمى را سرمست مى‏ساخت و به تناسب احوال و قابليّت‏ها آثارش تا مدّتها باقى بود، هنوز در عمق جان محرمان آن محفل‏هاى انسْ زنده و پايدار است.
از بين الطّلوعين تردّد تك تك خانواده‏ها كه با عشقى الهى مسيرهاى منتهى به منزل ايشان را طى ميكردند، پيوستن قطرات باران رحمت الهى به جويبارى را مانند بود كه نهايةً به دريا مى‏ريزد و آرامش مى‏يابد.
عقل و قلبشان از معارف الهيّه و شور و عشق لبريز گشته و به محيط خانه و اجتماع، براى استمرار صحيح سير و سلوك إلى الله و در پناه قرآن و عترت

ص 515
باز مى‏گردند.

تعظيم عيد غدير

عيد غدير به فرموده رسول خدا صلّى الله عليه وآله بزرگترين عيد امّت است: يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ أَفْضَلُ أَعْيَادِ أُمَّتِى . [1] عيد امامت و ولايت، عيد استمرار رهبرى الهى، عيد رهائى از شيطانها و شيطنت ها، عيد بزرگ بت شكنى، عيد تكميل دين و اتمام نعمت و رضايت پروردگار از اسلام كه قرآن فرمود: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ ا لْإ سْلَـمَ دِينًا . [2] عيد والاى الهى كه در همه اديان ارزشمند شمرده شده، و در روايات بر آن تأكيد گشته، و از عيد قربان و فطر برتر و بزرگتر معرّفى شده است.
حضرت آقا بر اساس تعاليم قرآن و عترت، بر تعظيم اين عيد الهى تأكيد داشته و سيره سلف صالح را بر گسترش شعائر در آن تبليغ مى‏نمودند، كه به لطف الهى بيانات ايشان در كتاب ارزشمند «امام شناسى» جلد 9 در اين زمينه بطور كافى و شافى مطرح و منتشر گرديده است.
ايشان بر بى پايه بودن عيد نوروز و جائز نبودن إحياء آن، و لزوم اجتناب از منطقه‏اى كردن أحكام نورانى اسلام با إحياء سنن غير اسلامى و بومى هر منطقه، و لزوم نگرش فرا منطقه‏اى به تعاليم الهى، و تأكيد بر اعياد اسلامى كه در برخى از آثار خود بدان اشاره دارند [3] ؛ بر إحياء عملى عيد سعيد غدير خم پافشارى داشتند و در ميان همه اعياد اسلامى آن عيد را گسترده‏تر برگزار مى‏نمودند، و معمولاً طلاّب فاضل را در اين عيد بزرگ و نيز عيد ميلاد بقية الله الأعظم أرواحنا فداه معمّم ميفرمودند. و در اين اواخر طرح اقامه پنج

ص 516
روز «مجالس غديريّه» را براى خانواده‏ها(مخدّرات و اطفالشان) پى ريزى و اجرا مى‏نمودند كه در بين دوستان و ارادتمندانشان جايگاه خاصّى داشته و دارد.

عشق ديدار مولى الموحّدين

حضرت آقا آنچنان مجذوب ولايت و سرمست از عشق مولى الموحّدين أميرالمؤمنين عليه و علَى أولاده أفضلُ صلواتِ المُصلّين بودند كه در آثار ايشان در مباحث گوناگونى ظهور و بروز يافته است؛ از جمله آنكه در بحث از احوال محتضر و بحث قبض روح انسانهاى برتر از ملائك، چنان عاشقانه و مستانه از حضور أميرالمؤمنين سخن مى‏گويند كه انبساطى عجيب به انسان دست مى‏دهد، و خودشان سرمستانه آرزوى مرگ داشتند تا به اين وصال مقدّس دست يابند. بنگريد اين شور و حال را:
« أميرالمؤمنين عليه السّلام وعده داده است كه بر بالين انسان هنگام نَزع روان حاضر شود. به اين وعده دلها اشتياق مردن ميكند، و براى مشاهده و ملاحظه صورت ملكوتيّه آن حضرت و لطف و مودّت و رحمت كه از او به مؤمنين مى‏رسد پيوسته جانهاى آنان لبريز عشق و شوق ديدار اوست و دائما در ياد او.
دوش بيمارى چشم تو ببرد از دستم
ليكن از لطف لبت صورت جان مى‏بستم
عشق من با خط مشكين تو امروزى نيست
ديرگاهى است كزين جام هلالى مستم
از ثبات خودم اين نكته خوش آمد كه به جور
در سر كوى تو از پاى طلب ننشستم
حالا اگر أميرالمؤمنين عليه السّلام كه از عالين است و از مُخلَصين، بلكه از أعلى افراد اين گروه و دسته، او خودش بدست خود كه دست خداست بخواهد قبض روح كند چه خواهد شد !

ص 517
البتّه قبض روح بدست آن حضرت، صورت مى‏گيرد نسبت به افرادى كه در درجه ايمان به حدّى رسيده باشند كه قبض روح آنان از عهده ملك مقرّب خدا حضرت ملك الموت خارج باشد.
در وفاى عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشين كوى سربازان و رندانم چو شمع
بى جمال عالم آراى تو روزم چون شب است
بى كمال عشق تو در عين نقصانم چو شمع
رشته عمرم به مقراض غمت ببريده شد
همچنان در آتش مهر تو خندانم چو شمع
همچو صبحم يك نفس باقيست بى ديدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
جَعَلَنا اللهُ و إيّاكُم مِن الفآئِزينَ بِذلكَ المَقامِ المَحمودِ و المَنزِلةِ الرَّفيعةِ، بِمُحمّدٍ و ءَالِهِ الطّاهِرينَ و صلَّى اللهُ علَى مُحمّدٍ و ءَالِهِ أجمَعين. [4] »
همچنين در جاى ديگرى مى‏نويسند:
« در روايات كثيرى وارد شده است كه حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام بر بالين شخص محتضر در سكرات موت حاضر ميشوند، و اگر مؤمن و داراى ولايت باشد او را با خود به بهشت مى‏برند.
اى كه گفتى: فمن يمت يرنى
جان فداى كلام دلجويت
كاش روزى هزار مرتبه من
مردمى تا ببينمى رويت
أميرالمؤمنين با چشم ملكوتى و گوش ملكوتى و دل ملكوتى انسان تماس مى‏گيرند و او را با خود به ملأ أعلى مى‏برند. به به از اين ملاقات و زيارت براى

ص 518
مؤمن، حقّا چقدر شادى آفرين است.
شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حور العين
اگر در وقت جان دادن تو باشى شمع بالينم
ز تاب آتش دورى شدم غرق عرق چون گل
بيار اى باد شبگيرى نسيمى زان عرق چينم
اگر بر جاى من غيرى گزيند دوست ، حاكم اوست
حرامم باد اگر من جان بجاى دوست بگزينم
صباحَ الخير زد بلبل كجائى ساقيا برخيز
كه غوغا ميكند در سر خيال خواب دوشينم
[5] «

غلام حيدرى

برخى از مردم از سر اخلاص نسبت به أميرالمؤمنين و اهل بيت پيامبر عليهم السّلام آداب خاصّى دارند كه شايد براى بسيارى از اهل علم قابل احساس نباشد، ولى آقا به گونه‏اى با آن برخورد دارند كه بسيار عجيب و قابل دقّت است. مادر بزرگوارشان بر اساس يك سنّت ولائى، در كودكى گوش راست ايشان را كه خود از نسل پاك رسول خدا و علىّ مرتضى صلوات الله و سلامه عليهما و آلهما هستند به عشق حضرت أمير المؤمنين سوراخ نموده و در آن حلقه‏اى به نام «حلقه حيدرى» عبور داده بودند و ايشان را غلام حيدرى ميخواندند. و ايشان اين مطلب را در اواخر عمر كه اوج تكامل علمى و عملى‏شان است با شور و عشق بيان مى‏كنند و آنرا در كتاب خويش با تفاخر و بهره‏گيرى صحيح از آن ثبت نموده؛ و آن را در راستاى سرسپارى به مسير حق، و پايدارى بر سلوك إلى الله، و تسليم محض بودن در برابر استاد الهى خويش

ص 519
حضرت حدّاد، به عنوان يكى از آثار و بركاتش، مطرح مى‏نمايند، كه متن فرمايش ايشان را در ابتداى فصل دوّم آورديم.

« عشق به اساتيد سلوكى »

در زمينه ادب نسبت به عشق آموزان مكتب ثقلين يعنى اساتيد سلوكيشان اين حالت شيدائى و خضوع را در لابلاى آثارشان مخصوصا در «مهر تابان» بخش نخست و در «روح مجرّد» در مبحث آشنائى با مرحوم حدّاد و اشاره به سفرهايشان به عتبات عاليات ميتوان يافت كه برخى را در همين يادنامه قبلاً آورده‏ايم. و اينك به گوشه‏هاى ديگرى اشاره مى‏نمائيم. در غم فراق علاّمه طباطبائى چنين مى‏نويسند:
« ... بارى چيزى را كه تصوّر نمى‏كرديم ارتحال اين مرد بود. مرگ اين رجل الهى مرگ عالَم است، چون علاّمه عالَم بود. گر چه او زنده است؛ همه مردمِ زنده، مرده؛ و او زنده است. [6]
النَّاسُ مَوْتَى وَ أَهْلُ الْعِلْمِ أَحْيَآء ٌ. [7] و [8] »

ص 520
سپس سيزده بيت نغز و عاشقانه از لاميّه ابن فارض مى‏آورند كه بسيار شيدائى است و چنين دردناك و سوزان ادامه ميدهند:
« بارى هيچ روزى را به خود نميديدم كه تو از دنيا بروى و من زنده باشم و در سوگ تو بنشينم و به ياد تو نامه بنويسم.
آرى از آن عالم قدس نگران حال مهجوران هستى ! و با آن مهر و لطف و صفا و وفا كه در دنياى طبع و كثرت، دستگيرى از آنان مى‏نمودى، كجا در آن عالم تجرّد و وحدت غافل از آنها خواهى بود ؟!
پيش ازينت بيش از ين غمخوارى عشّاق بود
مهر ورزىّ تو با ما شُهره آفاق بود
ياد باد آن صحبت شبها كه در زلف توام
بحث سرّ عشق و ذكر حلقه عشّاق بود
حسن مَهرويانِ مجلس گرچه دل مى‏بُرد و دين
عشق ما در لطف طبع و خوبى اخلاق بود
از دم صبح ازل تا آخر شامِ ابد
دوستىّ و مهر بر يك عهد و يك ميثاق بود
سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود
پيش ازين كاين سقف سبز و طاق مينا بر كشند
منظر چشم مرا ابروى جانان طاق بود [9] «
و در هجران استادشان مرحوم حدّاد و تشريح برخى احوال مفارقت در سفر آخر كه آخرين ديدار دنيائى است عاشقانه قلم مى‏زنند و چنين ادامه ميدهند:

ص 521
«... در اينجاست كه حقيقةً روح توحيد و فناى مطلق را در سلوك آل محمّد عليهم السّلام در ذات اقدس حقّ مى‏يابيم و با ياد آن ارواح طيّبه و نفوس مطهّره، كه پس از چهارده قرن در مثل سيّدى بزرگوار و مكرّم طلوع ميكند، و آن راه و رسم و روش را به ما مى‏آموزد، متنعّميم و در فراق آن مردان بزرگ و آن مقامات و درجات خلوص و توحيد هميشه اشكبار و چشم به راه ميباشيم تا شايد نظرى از روى محبّت و كرامت ديرين خود نموده، مشتاقان كوى لقاء و وادى عشق را با لمحه‏اى شاد و با نكته‏اى مسرور نمايند. [10] »
آنگاه هجده بيت از ابيات بلند ميميّه ابن فارض كه در شرح فراق حبيب است را مى‏آورند و به گوشه‏اى از حالات متقابل استاد نسبت به ايشان اشاره مى‏كنند كه در فصل ششم از همين يادنامه گذشت.

« توجّه به قرآن »

قرآن مجيد يگانه كلام الهى و تنها كتاب تحريف نشده خداوند بر روى زمين، و معجزه جاودانه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم است كه خود خويش را چنين زيبا و گويا معرّفى ميكند:

جايگاه قرآن در قرآن

كتابى محكم و متين و به دور از هر شكّ و ترديد و هدايتگر متّقيان به أعلى درجه كمال: ذَ لِكَ الْكِتَـبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ [11] كه بر اساس حق نازل گرديده تا ميزان قضاوت صحيح بين مردم باشد: إِنَّآ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الْكِتَـبَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ [12] .
كتابى متقن كه مصدّق تمام كتب انبياء گذشته و مُهيمن و مسيطر بر آنها

ص 522
است و معارف و آداب و احكام را در اوجى برتر مطرح مى‏سازد: وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الْكِتَـبَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَـبِ وَ مُهَيْمِنًا عَلَيْهِ [13] و به مستحكم‏ترين مسيرها هدايت ميكند: إِنَّ هَـذَا الْقُرْءَانَ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ [14] .
كتابى سراسر نور: قَدْ جَآءَكُم مِنَ اللَهِ نُورٌ وَ كِتَـبٌ مُبِينٌ [15] و دستورى آسمانى براى گذر از ظلمات و رسيدن به نور الهى: كِتَـبٌ أَنزَلْنَـهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَـتِ إِلَى النُّور ِ [16] .
كتابى سراسر موعظه الهى و شفا بخش قلبها و هدايتگر و درياى موّاج و بيكران رحمت حق تعالى: قَدْ جَآءَتْكُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَ شِفَآءٌ لِمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ [17] .
و صد البتّه شفاى دل مؤمنانى است كه دل به قرآن مى‏سپرند، و گرنه آنان كه به خود ظلم كرده و از قرآن روى بر مى‏تابند چيزى از ساحت اين كتاب الهى جز خسران و ضرر روز افزون نصيبشان نمى‏شود: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا يَزِيدُ الظَّـلِمِينَ إِلَّا خَسَارً [18] . كتابى پر بركت: وَ هَـذَا كِتـَـبٌ أَنزَلْنَـهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ [19] با آياتى روشن و گويا: وَ هُوَ الَّذِی أَنزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَـبَ مُفَصَّل [20] و بيانگر هر چيز: وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَـبَ

ص 523
تِبْيَـنًا لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ [21] به دور از هر كجى و انحراف: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَـبَ وَ لَمْ يَجْعَل لَهُ و عِوَجً [22] و جدا از هر تناقض و آشفتگى: أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَ لَوْ كَانَ منْ عِندِ غَيْرِ اللَهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَـفًا كَثِيرً [23] .
كتابى مؤثّر و تكان دهنده كه اگر بر كوه سخت نازل مى‏شد آنرا از خشيت الهى پاره پاره مى‏ساخت: لَوْ أَنزَلْنَا هَـذَا الْقُرْءَانَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُو خَـشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَهِ [24] .
كتابى براى تلاوت: فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَانِ [25] و تدبّر و تأمّل؛ كه تنها آنانى كه دلهايشان قفل شده از تدبّر در آن محروم هستند: أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَ [26] .
كتابى جوشيده از اوج عظمت حق تعالى: وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْءَانَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ [27] و آسان شده براى ذكر و بهره‏مند شدن: وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ [28] .
كتابى براى عاقلان كه مى‏خواهند به كمال عقل برسند: إِنَّآ أَنزَلْنَـهُ قُرْءَ نًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ [29] و براى عالمان و دانشمندان كه از دام جهل رهيده‏اند: كِتَـبٌ

ص 524
فُصِّلَتْ ءَايَـتُهُ و قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ [30] .
كتابى استثنائى و بى‏نظير كه احدى نمى‏تواند مانند آن را عرضه كند: قُل لَئِنِ اجْتَمَعَتِ ا لْإ نسُ وَ الْجِنُّ عَلَی أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْءَانِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرً [31] و حتّى نمى‏توانند ده سوره مانند آن را بياورند: قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَـتٍ [32] و بلكه نمى‏توانند يك سوره مانند آن را ارائه كنند: وَ إِن كُنتُمْ فِى رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ [33] .
كتابى سراسر جِدّ و به دور از هزل و شوخى و لغو: إِنَّهُ و لَقَوْلٌ فَصْلٌ * وَ مَا هُوَ بِالْهَزْلِ [34] .
كتاب عمل و زندگى كه روى گرداندن از آن چراغ فروزان هدايت، گمراهى را به همراه دارد و شكواى رسول خدا را: وَ قَالَ الرَّسُولُ يَـرَبِّ إِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُوا هَـذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورً [35] .
كتابى كه بايد پس از تلاوت و تدبّر و عمل، آن را منتشر ساخت و موانع نشر آن را بر طرف ساخت؛ و نه تنها به هنگام شنيدنش سكوت را مراعات نمود: وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْءَانُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ و وَ أَنصِتُو [36] كه حتّى بايد براى كافران زمينه شنيدنش را فراهم ساخت و با ايجاد امنيّت كافى، فضا سازى لازم را مهيّا نمود: وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَـمَ اللَهِ ثُمَّ

ص 525
أ َبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ [37] .
كتابى كه حكيم است: وَالْقُرْءَانِ الْحَكِيمِ [38] و مجيد: وَ الْقُرْءَانِ الْمَجِيدِ [39] ، كريم است: إِنَّهُ و لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ [40] و عظيم: وَالْقُرْءَانَ الْعَظِيمَ [41] .
كتابى كه پاك و مطهّر است و بايد با طهارت ظاهرى و باطنى بسوى او رفت و با او ارتباط برقرار كرد: لَا يَمَسُّهُ و إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ [42] و با گريز از شيطان به محضر او بار يافت: فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ فَاسْتَعِذْ بِاللَهِ مِنَ الشَّيْطَـنِ الرَّجِيمِ [43] ؛ كتابى كه خود، مطهّران واقعى را كه آگاهان به جميع حقائق قرآنى و مَنْ عِندَهُ و عِلْمُ الْكِتَـبِ [44] هستند معرّفى نموده: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرً [45] و مزد رسالت پيامبر را مودّت آنان بر شمرده است: قُل لَآ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى [46] .
كتابى كه از مَثَل‏هاى آموزنده برخوردار است: وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِى هَـذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ [47] تا انسان را به تفكّر و انديشه و رشد الهى برساند: وَ تِلْكَ

ص 526
الأَمْثَـلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ [48] ، و در برگيرنده بهترين داستانها كه معرّف انسانهاى خدامدار و مبيّن راه رسيدن به عشق الهى و كمال والاى انسانيّت است: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ هَـذَا الْقُرْءَانَ [49] .
كتابى كه فرقان است و فارق بين حقّ و باطل تا وسيله انذار جهانيان باشد، پس مخاطبش همه انسانها تا قيام قيامت هستند: تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَـلَمِينَ نَذِيرً [50] . و فرو آمده تا انسانها را به مقام فرقان و تمييز بين حقّ و باطل رهنمون گردد: إِن تَتَّقُوا اللَهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَانً [51] .
و اين همه، گوشه‏اى از بيان اوست كه مستقيما درباره خود مطرح ساخته است. اگر به همه ابعاد مبحث «قرآن در قرآن» بپردازيم و به درياى موّاج احاديث نبوى و فاطمى و علوى و أئمّه عليهم أفضلُ التّحيّات و الصّلوات و السّلام در زمينه قرآن شناسى وارد شويم خود بحثى گسترده و بسيار عميق را در پى خواهد داشت كه فرصت ديگرى را مى‏طلبد، و همين مقدار نيز كه نسبت به مدخل محورهاى قبلى اين كتاب اندكى طولانى‌تر شد بر اثر توجّه و حسّاسيّت فوق العاده حضرت آقا بر قرآن است كه بدان اشاره خواهيم كرد.
دنباله متن
پاورقي

[1] - «بحار الأنوار» ج 37، ص 18
[2] - قسمتى از آيه 3، از سوره 5: المآئدة
[3] - «امام شناسى» ج 9، ص 201
[4] - «معاد شناسى» ج 1، ص 244
[5] - «معادشناسى» ج 1، ص 287
[6] ـ در تعليقه آورده‏اند:
گرچه از هر ماتمى خيزد غمى
فرق دارد ماتمى تا ماتمى
اى بسا كس مُرد و كس آگه نشد
مرگ او را مبدئىّ و مَختَمى
اى بسا كس مُرد و در مرگش نسوخت
جز دل يك چند يار همدمى
ليك اندر مرگ مردان بزرگ
عالَمى گريد براى عالَمى
لاجرم در مرگ مردانى چنين
گفت بايد: اى دريغا عالَمى
[7] - ا ز ديوان منسوب به أميرالمؤمنين عليه السّلام است: «تمام مردم مردگانند و فقط اهل علم زندگانند.» (منه قدّس سرّه)
- [8] «مهر تابان» ص 109
[9] - «مهر تابان» ص 111 و 112
[10] - «روح مجرّد» ص 644
[11] - آيه 2، از سوره 2: البقرة
[12] - قسمتى از آيه 105، از سوره 4: النّسآء
[13] - صدر آيه 48، از سوره 5: المآئدة
[14] - صدر آيه 9، از سوره 17: الإسرآء
[15] - ذيل آيه 15، از سوره 5: المآئدة
[16] - قسمتى از آيه 1، از سوره 14: إبراهيم
- [17] قسمتى از آيه 57، از سوره 10: يونس
[18] - آيه 82، از سوره 17: الإسرآء
[19] - قسمتى از آيه 155، از سوره 6: الأنعام
[20] - قسمتى از آيه 114، از سوره 6:الأنعام
[21] - قسمتى از آيه 89، از سوره16: النّحل
- [22] آيه 1، از سوره 18: الكهف
- [23] آيه 82، از سوره 4: النّسآء
- [24] قسمتى از آيه 21، از سوره 59: الحشر
- [25] قسمتى از آيه 20، از سوره 73: المُزّمّل
[26] - آيه 24، ازسوره 47: محمّد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
[27] - آيه 6، از سوره 27: النّمل
[28] - آيه 17، از سوره 54: القمر
[29] - آيه 2، ازسوره 12: يوسف
[30] - آيه 3، ازسوره 41: فُصّلت
[31] - آيه 88، ازسوره 17: الإسرآء
[32] - قسمتى از آيه 13، ازسوره 11: هود
- [33] قسمتى از آيه 23، از سوره 2: البقرة
[34] - آيه 13 و 14، از سوره 86: الطّارق
[35] - آيه 30، از سوره 25: الفُرقان
[36] - قسمتى ازآيه 204، ازسوره 7: الأعراف
[37] - قسمتى از آيه 6، ازسوره 9: التّوبة
[38] - آيه 2، از سوره 36: يس
[39] - قسمتى از آيه 1، از سوره 50: ق
[40] - آيه 77، از سوره 56: الواقعة
[41] - ذيل آيه 87، از سوره15: الحِجر
[42] - آيه 79، از سوره 56: الواقعة
[43] - آيه 98، از سوره 16: النّحل
[44] - قسمتى از آيه 43، از سوره 13: الرّعد
[45] - آيه 33، از سوره 33: الأحزاب
[46] - قسمتى از آيه 23، از سوره 42: الشّورى
[47] - قسمتى از آيه 89، از سوره 17: الإسرآء
[48] - ذيل آيه 21، از سوره 59: الحشر
[49] - قسمتى از آيه 3، ازسوره 12: يوسف
[50] - آيه 1، از سوره 25: الفُرقان
- [51] قسمتى از آيه 29، از سوره 8: الأنفال
دنباله متن