کتاب آیت نور(ج1) / فصل هشتم: آثار مرحوم علامه در زمینه علم الحدیث
صفحه قبل

آثار عرفانى ضمنى

همانطور كه قبلاً نيز اشاره كرديم با توجّه به گستردگى روح عرفان در ايشان، رگه‏هاى عرفانى در آثارشان بسيار به چشم مى‏خورد، و همچون نخ تسبيحى در تمامى آثارشان امتداد دارد؛ كه استخراج تمام موارد از كتابهاى ايشان خود فرصتى جدا مى‏طلبد و كارى است شيرين و عظيم. هر كس به نوشته‏هاى ايشان مراجعه ميكند به خوبى متوجّه روحيّه عرفانى كامل مؤلّف آن ميگردد. در عين حال در بعضى از آثارشان مباحث مربوط به عرفان بيشتر به چشم مى‏خورد همچون:
 

مهرتابان

1ـ «مهر تابان» كه درباره شخصيّت استاد بزرگوارشان حضرت علاّمه طباطبائى أعلى الله مقامه الشّريف نوشته‏اند و در بخش دوّم آن كه حاوى برخى از مصاحبات ايشان با استاد در زمينه‏هاى مختلف است مطالب حِكمى و عرفانى متنوّعى را آورده‏اند؛ مانند:
حقيقت تشكيك وجود نزد حكما و وحدت وجود نزد عرفاء بالله، تنافى صرافت ذات حق جلّ و عزّ با تشكيك وجود، انحصار توحيد صحيح در طريقه وحدت وجود مورد پذيرش عارف، تطوّرات انسان در اثر حركت جوهريّه، قوس صعود و نزول انسان در مدارج كمال، كيفيّت بقاء اعيان ثابته در هنگام فناء ذاتى، حقيقت فناء در صفات و افعال و ذات خداوند متعال، وحدت جبرئيل و كيفيّت ربط او با موجودات كثيره در دنيا، حقيقت معناى آيه « وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللَهَ رَمَى »، ظهور حقيقت آيه شريفه « لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَ حِدِ الْقَهَّار ِ»، معناى حديث شريف « كَانَ اللَهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَىْ‏ءٌ وَ الأنَ

ص 483
كَمَا كَانَ »، معناى حديث قدسى « وَ مَا يَتَقَرَّبُ إلَىَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِى بِشَىْ‏ءٍ أحَبَّ إلَىَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ... »، كيفيّت نزول وحى به رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم، مقام بقاء بعد از فناء در رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم، مقام «إرهاص» در حضرات أئمّه عليهم السّلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها.

روح مجرّد

2ـ « روح مجرّد» كه درباره شخصيّت والا مقام استاد سلوكيشان عارف كامل حضرت حاج سيّد هاشم موسوى حدّاد أعلى اللهُ مقامَه الشّريف نوشته‏اند و مطالب عرفانى ضمنى فراوانى را در آن مطرح نموده‏اند، مانند:
لزوم داشتن استاد كامل در سير و سلوك إلى الله، و ردّ اشكالات بر اين مطلب؛ لزوم مراقبه، خلوت، سهر، ذكر و رياضات مشروعه در سير إلى الله؛ تراوش خير مطلق از اولياء الهى و معناى لعن و نفرين دشمنان در منطق آنها؛ التزام به طاعات و دورى از گناهان بدون توجّه به توحيد مجوسيّت محضه است؛ نحوه دريافتن سالك تجرّد خود را، مراتب عبوديّت و تجرّد و حيات.
دستور اساسى مرحوم قاضى در سلوك إلى الله: عمل به روايت عنوان بصرى از امام صادق عليه السّلام، فراگيرى مكاشفه همه عالم امكان را، مراد از عرفان خداوند و فناء در ذات حق تعالى و بيان نهايت سير موجودات، معناى ولايت: عبوديّت صرف و فانى شدن در ذات حقّ متعال.
تحقيقى در سير و سلوك افراد در اديان و مذاهب مختلف و وصول يا عدم وصول آنان به توحيد، عرفاى غير شيعى يا عارف راستين نيستند يا تقيّه مى‏كنند، تحقيقى درباره حقيقت «وحدت وجود»، علّت اختلاف اهل ظاهر با عرفاء بالله: اختلاف استعداد نفوس.
استضعاف فكرى برخى از بزرگان علم و معرفت بخاطر عوامل فراوان، جرم منصور حلاّج: نداشتن كتمان سرّ و كشف أسرار، شَطَحيّاتى كه در كلمات برخى از بزرگان است و علّت صدور آن.

ص 484
علّت اختلاف اساتيد سلوكى در روش‏هاى تربيتى و دستگيرى اشخاص، وصايت باطنى و ظاهرى در اساتيد سلوكى، زبان كنايه و اشاره در عرفاء بالله، تلازم توحيد و ولايت و استحاله تفكيك اين دو از يكديگر، آثار شوم و منفى انجام رياضتهاى شرعى خودسرانه و سقوط در وادى افراط و تفريط، بَسط الزّمان و طَىّ الزّمان، استدراج: عقوبت پروردگار بر افشاء أسرار إلهى.
انحصار فهم معانى أسرار إلهيّه و أدعيه توحيدى أئمّه عليهم السّلام در فهم صحيح توحيد، وحدت حقّه حقيقيّه حق تعالى، رسيدن به توحيد: درخواست غالب ادعيه ائمّه عليهم السّلام، نحوه إخبار مرتاضان از مَغيبات به استناد برخى حركت‏ها، پيروى از استاد كامل: ضرورت غير قابل انكار سلوك إلى الله؛ شرائط استاد: اسلام، تشيّع، وصول به توحيد، و استادى در فنّ تربيت شاگرد؛ ضرورت تدريس عرفان عملى و تربيت سالكان إلهى در حوزه‏هاى علميّه.
 

« علم الحديث »

براى استخراج معارف و احكام و آداب اسلامى، اصلى‏ترين منبع پس از كتاب الهى، «سنّت» است كه گفتار، رفتار و امضاى معصوم عليه السّلام را شامل مى‏شود. و اگر چه رتبه‏اش از كتاب الله پائين‏تر ميباشد ولى به لحاظ گستردگى و اينكه به منزله تفسير آيات الهى است از اهمّيّت فوق‏العاده‏اى برخوردار ميباشد. بدين جهت توجّه به سنّت و روايات در بين علما جايگاه خاصّى داشته، و علم حديث شناسى كه به «دراية» معروف است در همين زمينه به وجود آمده و رشد و تكامل پيدا كرده است.
حضرت علاّمه رحمة الله عليه در حركت علمى خويش در تمامى محورها عنايت فوق‏العاده‏اى به اين درياى بى‏كران معارف داشتند و اگر چه جز

ص 485
يك اثر مستقلّ در جمع آورى حديث از ايشان باقى نمانده است [1] ، ولى تمامى مباحث خود را با بهره‏ورى صحيح و كامل از اين مجموعه الهى پخته و ارائه مى‏نمودند. و مرورى بر آثار قلمى بجا مانده از ايشان نشان دهنده اين مدّعاست.
نكته اساسى در برخورد با روايات، غير از داشتن اطّلاعات لازم و ضرورى كه در «علم الحديث» مطرح است، دارا بودن روحيّه و ذوق «فقه الحديث» است كه با كار مستمر روى احاديث بدست مى‏آيد كه اين معنى در آثار و كلمات بزرگان به چشم مى‏خورد.
حضرت آقا نيز بخاطر انس فراوان با روايات و همچنين دقّت نظر و روح الهى و چشم بصيرتى كه داشتند، در تجزيه و تحليل روايات و استفاده دقيق و گسترده از آنها بسيار موفّق بوده و خود نيز بر اين امر تأكيد مى‏نمودند.
در بحث ولايت فقيه پس از استدلال به رواياتى براى اثبات ولايت فقيه كه ايشان به عنوان اوّلين نفر به آنها تمسّك نموده‏اند؛ ضمن تأسّف از كم كارى كه در اين زمينه شده، در بيانى كلّى ميفرمايند:
«... ما ذخائر بسيار زيادى در بين همين روايات داريم كه بايد در آنها بحث بشود، و زياد هم هست. و هر چه بيشتر بگرديم بيشتر پيدا مى‏شود. مثلاً از جمله ادلّه‏اى كه در همين چند روز ذكر شد و تا بحال نديدم كسى در ولايت فقيه به آنها استدلال كند يكى روايت كميل است... و ديگر روايت « مَا وَلَّتْ أُمَّةٌ أَمْرَهَا رَجُلاً قَطُّ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ إلَّا لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ يَذْهَبُ سَفَالاً حَتَّى يَرْجِعُوا

ص 486
إلَى مَا تَرَكُوا » ميباشد كه هفت سند براى آن ذكر شد... ديگر نامه أميرالمؤمنين عليه السّلام است به مالك اشتر كه ميفرمايد: « وَاخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِى نَفْسِكَ » كه از آن استفاده أعلميّت فقيه براى ولايت شد، و... [2] »
 

نكته مهمّ

آنچه در برخورد با احاديث و سيره عملى پيامبر و ائمّه عليهم الصّلوة و السّلام از اهمّيّت فوق العاده‏اى برخوردار است دو مطلب مى‏باشد؛ اوّل دقّت و هوشيارى و تتبّع وسيع براى بدست آوردن متون صحيح و متقن و گرفتار نشدن در منقولاتى كه پايه و اساس محكمى ندارد، و دوّم با ذهن صاف و خالى به محضر روايات رفتن و بهره بردن. چرا كه اگر انسان به هر علّتى با پيش داوريها و باورهاى ذهنى خود با روايات و منش عملى اهل بيت عليهم السّلام مواجه شود بطور طبيعى هر كدام كه هماهنگ با اندوخته‏هاى قبلى اوست مى‏پذيرد و بقيّه را ناديده مى‏گيرد و يا توجيه ميكند و يا از كنار آنها ساكت عبور ميكند؛ و در برخورد با آنچه مطابق اندوخته‏هاى پيشين اوست ولى پايه صحيح ندارد با اغماض و تسامح ميگذرد.
حضرت آقا رضوان الله تعالى عليه در برخورد با سنّت چه در محور سخنان و چه در مدار سيره عملى آنان بر اين دو اصل تأكيد داشته و هر مطلبى را گرچه به ظاهر جالب مى‏نمود نمى‏پذيرفتند، بلكه با تلاشى گسترده و تحقيقى جامع مستند بودن آنرا مدّ نظر داشته و خالى الذّهن عمل كرده و بر حق پافشارى مى‏نمودند چه در ناحيه اثبات و چه در طرف ردّ. در اثباتِ آنچه صحيح است و دفاع از آن، و ردّ آنچه ناتمام و نارواست و بيان حق و مرزبندى بين مسائل كاملاً پى‏گير و مجدّ بوده، و حق و كشف حقيقت را فداى هيچ چيز نمى‏كردند.

ص 487
كه در اين راستا به نمونه‏هاى فراوانى در آثارشان برخورد مى‏كنيم كه به مواردى اشاره مى‏كنيم.
ردّ بر «الأخبار الدّخيلة» :
عالم معاصر محدّث شوشترى در كتاب «الأخبار الدّخيله» خود بر دعائى كه از ناحيه مقدّسه بقيّة الله الأعظم أرواحنا فداه بصورت توقيع، جزء اعمال روزانه ماه رجب وارد شده و اوّل آن چنين است: « اللَهُمَّ إنِّى أَسْأَلُكَ بِمَعَانِى جَمِيعِ مَا يَدْعُوكَ بِهِ وُلَاةُ أَمْرِكَ. ..» هفت اشكال وارد مى‏كند كه غير از اشكال سندى در نظر ابتدائى اشكالاتى محكم و غير قابل دفاع است. ولى آقا پس از بحث پيرامون سند اين دعاى شريف، به ردّ اشكالات مى‏پردازند و با منطقى متين و برهانى با استفاده از آيات و روايات مربوطه همه هفت اشكال را بخوبى جواب مى‏گويند كه قابل دقّت و مطالعه است. [3]
 
انكار جزيره خضراء :
با اينكه گروهى بر اساس انگيزه‏هاى مختلف در صدد اثبات وجود جزيره خضراء، و اينكه محلّ زندگى امام زمان أرواحنا فداه است بر آمده‏اند، و أحيانا در اين باره كتاب نوشته و به برخى روايات تاريخى استدلال نموده‏اند و آنرا بر جزيره برمودا تطبيق و درباره آن قلمفرسائى كرده‏اند؛ حضرت آقا قدّس سرّه به نقل و نقد آن پرداخته و پس از بررسى سند و اثبات بى‏مدرك بودن اين مطلب به تحليل تاريخى آن مى‏پردازند كه: جزيره خضرائى در روزگارانى، جايگاه مهدى خليفه فاطميّين در غرب اندلس بوده و بعد كلمه قائم به آن افزوده شده و محلّ مهدى قائم معرّفى گشته و... و آنگاه به نقد بعض مطالب غير صحيح در آن

ص 488
ماجرا مى‏پردازند كه: به چه جهت بايد هر كشتى و هواپيمائى كه به آنجا نزديك مى‏شود از بين رفته و نابود شود ؟ [4]

انكار انتساب تتمّه دعاى عرفه به حضرت امام حسين عليه السّلام

تتمّه دعاى عرفه :
مرحوم حاج شيخ عبّاس قمّى رحمة الله عليه در «مفاتيح الجنان» پس از نقل دعاى عرفه امام حسين عليه السّلام مى‏گويد:... سيّد بن طاووس در «إقبال» بعد از يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ ، اين زيادتى را نقل كرده فرموده: إلهى أنا الفَقيرُ فى غِناىَ، فَكيفَ لا أكونُ فقيرًا فى فَقْرى ـ تا پايان كه با جمله إنّكَ عَلى كُلِّ شَى‏ءٍ قَديرٌ وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ، به آخر مى‏رسد و حاوى كلماتى زيبا و مناجاتى دلنشين و معارفى عالى است. و بزرگان از قديم الأيّام در برخى مباحث عرفانى بدان استدلال مى‏نموده‏اند و حضرت آقا نيز در بعضى از آثارشان به فقراتى از آن استشهاد نموده‏اند.
حضرت آقا در يك بررسى [5] نشان مى‏دهند كه اين كلمات الحاقى گزيده‏اى از مناجاتى است كه شيخ تاج الدّين أبى الفضل أحمد بن محمّد بن عبدالكريم معروف به ابن عطاء الله اسكندرى شاذلى مالكى متوفّى در قاهره سنه 709 ابداع كرده ـ كه در مجموعه «الحِكَم العَطآئيّه» او به طبع رسيده ـ و بعدا توسّط شخص ديگرى در «إقبال» سيّد پس از دعاى عرفه امام حسين عليه السّلام قرار داده شده است؛ و در نسخه‏هاى قديمى «إقبال» وجود ندارد. و مرحوم مجلسى پس از نقل دعاى عرفه به نبودن اين زيادى در نسخه قديمى «إقبال» تصريح كرده است... و سپس تأكيد مى‏كنند كه مرحوم حاج شيخ عبّاس قمّى بايد در «مفاتيح» تصريح مى‏كرد كه اين زيادى در بعضى از نسخ «إقبال» كه

ص 489
قديمى هم نيست وجود دارد. و آنگاه در كمال حرّيّت و انصاف ميفرمايند:
«حاصل سخن آنكه اين دعا، دعاى بسيار خوب و با مضمون رشيق و عالى است و خواندن آن در هر وقت مساعدى كه حال اقتضاء كند ـ نه با تكلّف ـ مغتنم و مفيد مى‏باشد. امّا إسناد آن به حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام جائز نيست وَ الحمدُ للّهِ أوّلاً وَ ءاخِرًا وَ ظاهِرًا وَ باطِنًا.»

 

جريان ازدواج حضرت امّ كلثوم

از جمله موارد ديگرى كه حضرت آقا ـ در كتاب شريف امام شناسى جلد پانزدهم ـ به آن مى‏پردازند جريان ازدواج حضرت امّ كلثوم است كه در بسيارى از كتب تاريخى مطرح نشده و در برخى از تعابير اهل تسنّن نيز متعصّبانه بعنوان حقّانيّت خلفاء مطرح گرديده است و در روايات ما از آن بعنوان «ناموس غصب شده» تعبير شده است؛إنَّ ذَلِكَ فَرْجٌ غُصِبْنَاهُ . [6]
در حاليكه جريان اين ازدواج اگر با مقدّمات تاريخى آن ذكر شود سندى است كه صدها درجه مظلوميّت امير المؤمنين عليه السّلام و اهل بيت را بهتر ظاهر مى‏كند.
حضرت آقا ضمن مطرح كردن آن به اصل قضيّه و تجزيه و تحليل آن و جواب از شبهات وارده پرداخته [7] ، و به كتمان تاريخ از سوى برخى مورّخان

ص 490
انتقاد مى‏كنند و بر لزوم نشر حقائق و تجزيه و تحليل آنها و بيان مظلوميّت‏هاى وارده بر اهل بيت عليهم السّلام پافشارى مى‏نمايند. [8]
و نيز جريان حمله مسلم بن عقبة است كه به امر يزيد لعنة الله عليه با لشكرى جرّار به مدينه هجوم برد و به قتل و غارت و اباحه دماء و نفوس و فروج و اموال مردم به مدّت سه روز پرداخت و به جناياتى دست زد كه خامه ياراى نوشتنش را ندارد.

عملكرد حضرت امام سجّاد عليه السّلام در جريان حمله مسلم بن عقبه به مدينه

حضرت آقا ضمن بيان حكايتى درباره مذاكره مرحوم ثقة المحدّثين حاج شيخ عبّاس قمّى و مرحوم آية الله حاج سيّد محسن امين جبل عاملى رحمة الله عليهما در اين مورد، به تحليل عملكرد حضرت سجّاد عليه السّلام و نحوه برخورد آن حضرت با يزيد مى‏پردازند و با بياناتى قويم و استوار كه حاكى از عمق معرفت ايشان نسبت به حقيقت امامت و ولايت است تببين مى‏نمايند كه فعل امام عليه السّلام عين حقّ است، و در كمال صحّت و راستى و درستى ميباشد چه ما مصلحت آنرا بفهميم و چه نفهميم [9] ؛ و از همين روست كه بر لزوم

ص 491
حفظ و بيان واقعيّات تاريخى بى كم و كاست و بدون مصلحت انديشى تأكيد دارند. [10]
دنباله متن
پاورقي
[1] ـ تنها اثر مستقلّ ايشان كتاب شريف «لمعات الحسين» عليه السّلام است كه دربرگيرنده برخى از كلمات و مواعظ و خطب حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام با ترجمه و ذكر مدارك از كتب معتبر مى‏باشد و در ترسيم چهره حقيقى نهضت حسينى و اهداف والاى آن و اثبات علم امام عليه السّلام به شهادت، حاوى نكات ارزشمندى است.
[2] ـ «ولايت فقيه در حكومت اسلام» ج 2، ص 232
[3] - در پايان «الله شناسى» جلد دوّم، اين ردّيّه با عنوان «رساله الحاقيّه» چاپ شده است.
[4] ـ «امام شناسى»، ج 18، ص 298
[5] ـ «الله شناسى» ج 1، ص 267 تا ص 273
[6] ـ «فروع كافى» ج 5، ص 346
[7] ـ ازدواج عمر با امّ كلثوم عليها و على والدَيها السّلام به لحاظ تاريخى و شبهاتى كه ثبوتا و اثباتا در اطراف آن هست همواه در بين علماء مورد بحث و بررسى بوده است، گروهى از بزرگان كه شيخ صدوق در رأس آنهاست منكر آنند و گروهى ديگر از أعاظم همچون شيخ كلينى در كتاب شريف «كافى» و ديگران آنرا تلقّى به قبول كرده و بعضا به اشكالات مختلفى كه پيرامون اين واقعه وجود دارد پرداخته و جوابهاى روشن و شفّافى را ارائه داده‏اند، حضرت علاّمه رضوان الله عليه نيز در اين بحث بطور مستوفى تمامى جوانب قضيّه را بررسى نموده و به همه شبهات آن پاسخ كافى و شافى داده‏اند. آنچه در اينجا بيشتر مورد عنايت است تبيين روش متين و معتدل و به دور از افراط و تفريط حضرت آقا در برخورد با تاريخ و روايات است.
[8] ـ «امام شناسى» ج 15، ص 296 تا ص 306
[9] ـ با دقّت در فرمايشات حضرت علاّمه رضوان الله عليه بدست مى‏آيد كه برخورد به ظاهر مسالمت آميز حضرت سجّاد سلام الله عليه با يزيد و عامل او در واقعه حرّه كه بزرگان از محدّثين شيعه همچون شيخ كلينى در «كافى» (ج 8، ص 234) و علاّمه مجلسى در «بحار» (ج 46، ص 138) آنرا نقل نموده‏اند چه در جنبه ظاهرى و چه به لحاظ باطنى عين صواب و مصلحت و عين حقّ و حقيقت است، چرا كه آن حضرت به اين وسيله جان خويش را كه جان همه عوالم است و نيز جان بنى هاشم را حفظ فرموده و آتش فتنه را به طريق تقيّه كه از ضروريّات دين است خاموش ساخته‏اند؛ شارع مقدّس حكم تقيّه را براى چنين شرائطى جعل فرموده تا انسان خون خود و خاندان و جمع ديگرى را بدون نتيجه هدر ندهد، پيشوايان و مقتدايان ما نيز در طول تاريخ از اين حكم حياتبخش الهى استفاده مى‏فرمودند تا همواره بساط ظلم ستيزى و مبارزه با شرك و الحاد و پايگاه هدايت و تربيت الهى برقرار باشد؛ بنابر اين گرچه امامان شيعه در بعضى شرائط دست از مبارزه ظاهرى برداشته‏اند امّا اين خود پوششى براى مقابله و مبارزه پنهان بوده است؛ دليل روشن و آشكار بر صحّت اين تحليل، شهادت آنان بدست ظلمه و طواغيت زمان خودشان است.
به لحاظ باطنى نيز بايد دانست از آنجا كه امام معصوم عليه السّلام از مراحل نفسانيّه به تمام معنى الكلمه عبور نموده و نفس شريفش متحقّق به حق گرديده و «ولىّ خدا» بقول مطلق گشته است بنابر اين جميع اعمال و افعال او بدون استثناء فعل خدا و عين حقّ است؛ حضرت آقا بر اين معنى تأكيد دارند كه حقّ همان فعل امام معصوم است نه آنكه حقّ چيزى است و فعل امام بر آن منطبق مى‏شود، خير ، فعل او خود عين حقّ بوده و نفس كار او خود مصلحت و مصلحت ساز است. آرى اين افقى عالى از معرفت امام و رمزى از رموز عالم توحيد است.
[10] ـ «امام شناسى» ج 15، ص 293 تا ص 296
دنباله متن