يكى از علوم اسلامى علم كلام است، كه درباره عقائد اسلامى يعنى آنچه از نظر اسلام بايد بدان معتقد بود و ايمان داشت بحث ميكند، به اين نحو كه آنها را توضيح داده و درباره آنها استدلال ميكند و از آنها دفاع مىنمايد.
البتّه محدوده علم كلام در مذاهب گوناگون مختلف است، و در نظر عالمان شيعى علاوه بر مباحث توحيد و نبوّت و معاد مباحث مختلف و گسترده امامت و عدل نيز جزء مباحث كلامى است كه بايد بدان پرداخته شود.
ص 465
عالمان بزرگ اسلامى همواره در علم كلام چهرههاى درخشان داشتهاند، و در اين ميان عالمان شيعى از درخششى فوق العاده برخوردار بوده و همواره در مباحث كلامى ـ به دنبال تعاليم قرآن و عترت ـ منطقى رسا و حضورى فعّال و روشنگر داشتهاند؛ كه استمرار زيباى اين جريان را از دوران ائمّه هدى عليهم السّلام و شاگردان طراز اوّلشان همچون هشام، مؤمن الطّاق، ابوبصير، محمّد بن مسلم، فضل بن شاذان و... و سپس شيخ مفيد، سيّد مرتضى، شيخ صدوق، شيخ طوسى، خواجه نصير و علاّمه حلّى و... و در اين اواخر بزرگانى همچون سيّد شرف الدّين جبل عاملى، مير حامد حسين، و علاّمه امينى و مرحوم مظفّر و... أعلى اللهُ مقامَهم به چشم مىبينيم كه فهرست اشخاص و آثارشان در مدار علم كلام ديدنى است.
طبيعى است كه عالمان بزرگ دينى هر كدام در محدوده خود عالم به علم كلام نيز هستند و بايد باشند. حضرت آقا نيز در زمينه اين علم درخششى فوق العاده دارند كه آثار بجا مانده از ايشان در اين زمينه گواه روشنى است و توجّهى به فهرست اجمالى آن ميتواند روشنگر بسيار خوبى در اين جهت باشد.
1ـ « الله شناسى »
اين كتاب كه در سه جلد تأليف شده و أجل الهى آن بزرگمرد قبل از اتمام جلد سوّم آن فرا رسيد شامل مباحث فراوان توحيديّه أعمّ از كلامى و غير كلامى است همچون:
تفسير آيه نور در معرفة الله و حضور حضرت حقّ جلّ و علا در همه شريان هستى. امكان لقاء الهى و وصول به حرم امن حضرت حق و انحصار معرفة الله در لقاء الله، و انحراف جميع راههاى ديگر از وصول به توحيد صحيح و كامل. انحصار هر وجود و اثر وجودى در حق تعالى در منطق قرآن.
ص 466
عشق متقابل خداوند و موجودات كه به عشق حضرت حق به خويش باز ميگردد. معنى تشخّص وجود: لا هُوَ إلاّ هُوَ. ابتلاء قائلين به اثر وجودى براى غير خدا، به شرك خفىّ. معناى صحيح وحدت شخصى وجود و ابطال حلول و اتّحاد.
2ـ « امام شناسى »
اين اثر نورانى شامل 270 درس در هيجده جلد حاوى مسائل فراوانى بر محور يكى از اصلىترين مباحث كلام، يعنى مسأله امامت است كه مجموعه بحثهائى تفسيرى، فلسفى، روائى، تاريخى و اجتماعى درباره امامت و ولايت بطور كلّى، و درباره امامت و ولايت أمير المؤمنين علىّ بن أبى طالب و أئمّه معصومين سلام الله عليهم أجمعين بالخصوص، بصورت درسهاى استدلالى علمى متّخذ از قرآن كريم و روايات وارده از خاصّه و عامّه و أبحاث حلّى و نقدى پيرامون ولايت ميباشد
نگرشى اجمالى بر عناوين شاخص و مهمّ اين دوره ميتواند نمايانگر جايگاه ارزشمند آن باشد، مسائلى همچون:
نبوّت عامّه، و لزوم عصمت در انبياء و ائمّه عليهم السّلام و عدم تنافى آن با اختيار. ضرورت وجود امام معصوم و زنده براى جامعه. و لزوم افضليّت و تقدّم امام در همه كمالات. ضرورت پيروى امّت از اعلم افراد امّت كه شخص امام است.
تفسير آيه اُولى الأمر و وصايت أميرالمؤمنين عليه السّلام. تفسير آيه تطهير و اثبات نزول آن در مورد اصحاب كساء و دفع شبهات، و تفسير آيات
« ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ » و « يَتْلُوهُ شَاهِدٌ » و « مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَـبِ » و « إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ » و « هُنَالِكَ الْوَلَـيَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ » و « النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ » و « إِنَّ وَلِـِّىَ اللَهُ » و « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَهُ » و « بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ » و آيه إكمال دين؛ در رابطه با مسأله
ص 467
امامت و ولايت بطور كلّى و امامت و ولايت حضرت أميرالمؤمنين على عليه السّلام بالخصوص، و بيان فضائل و مناقب آنحضرت.
اثبات ولايت تكوينى و تشريعى براى امام، عينيّت توحيد و ولايت و انكار وجود استقلالى براى حجّت خدا، لزوم توجّه و معرفت به حقيقت ولىّ الله الأعظم نه تشرّف مادّى و صورى.
تبيين سفر تاريخى حجّة الوداع و ماجراى حسّاس غدير، تشريح دقائق خطبه نبوى در غدير خم، بيعت تمام مردم با حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام در صحراى غدير، تشريح جايگاه عالى و منزلت رفيع روز عيد غدير، چگونگى شكل گيرى حادثه شوم غصب خلافت و رفتار غلط سقيفه سازان، احتجاج معصومين عليهم السّلام به حديث غدير در طول تاريخ امامت.
بحثهاى مفصّل سندى و دلالى و اثبات نكات فراوان از احاديث مربوط به ولايت أميرالمؤمنين عليه السّلام همچون «حديث ولايت » و «حديث منزلت » و «حديث اخوّت » و «حديث أَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلىٌّ بابُها » و «حديث متواتر ثقلين » و «حديث طير مَشوىّ ».
تبيين گستره علم امام و اثبات علم غيب براى پيامبر و امام از آيات و روايات، ذكر نمونههاى بسيارى از اخبار غيبى حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام از حوادث مختلف آينده، نمونههائى از تجلّى علوم علوى در زمينههاى گوناگون و قضاوتهاى فوق العاده و عجيب حضرت.
معيّت امام با قرآن در همه عوالم، تجلّى حكمت إلهيّه در وجود امام، و لزوم نصب و معرّفى او از جانب پروردگار، عدم اعتبار رأى اكثريّت در اثبات ولايت براى انسان عادى غير معصوم، جنايات سقيفه سازان در انكار فضائل مولى الموحّدين أميرالمؤمنين عليه السّلام.
جلوگيرى خليفه دوّم از ثبت احاديث رسول خدا با شعار انحرافى حَسبُنا
ص 468
كتابُ الله براى جدا سازى امّت از حقيقت قرآن يعنى عترت عليهم السّلام، تأكيد قرآن و روايات بر لزوم كتابت و ثبت احاديث، و تقدّم شيعيان بر همين اساس در تدوين اكثر علوم اسلامى.
حقيقت تشيّع و صفات شيعه، سير علوم و تاريخ شيعه از صدر اسلام، مباحثى پيرامون «صحيفه سجّاديّه»، عظمت و أبديّت مكتب و مقام علمى مدرسه امام صادق عليه السّلام و علوم جهانى و علوم اسلامى آنحضرت، نقد نظريّات و عقائد مذاهب مختلفه اهل تسنّن در اصول و فروع، و قيام معاويه براى اضمحلال آثار نبوّت و تبديل آن به سلطنت.
در اين مجموعه علاوه بر طرح مباحث كلّى امامت كه بدانها اشاره شد، در جاىجاى بحثها به گوشههائى از زندگانى و سجاياى حضرت مولى الموحّدين أميرالمؤمنين امام علىّ بن أبى طالب عليه السّلام، از كيفيّت تولّد و تربيّت آنحضرت در دوران كودكى، و رشادتها و شجاعتها و مددكارى و ايثار و فداكارى آن حضرت نسبت به پيامبر أكرم صلّى الله عليهما و آلهما در تمام مراحل رسالت، و سيره حضرتش پس از رحلت رسول أكرم تا زمان شهادت، و مقامات معنوى و اُخروى آن امام همام نيز اشاره شده است.
3ـ « معاد شناسى »
اين اثر ارزشمند در ده جلد و در طىّ هفتاد و پنج مجلس با دقّت و موشكافى، مباحث معاد از مرگ و برزخ تا حشر و نشر و بهشت و دوزخ را براساس آيات و روايات و براهين عقلى و مشاهدات قلبى و مكاشفات عرفانى بررسى مىنمايد؛ كه نگاهى اجمالى به عناوين مهمّ آن، أهمّيّت و گستردگى مطالب آن را نشان ميدهد. اينك به برخى از آنها اشاره مىنمائيم:
حقائق و اعتباريّات و رابطه اين دو، نمودار حيات دنيا، معنى اجل مسمّى در قرآن، حقيقت مرگ و علّت ترس از آن، سنخيّت خواب و مرگ،
ص 469
كيفيّت قبض روح و نقش عزرائيل و ملائكه زير دست او، تفاوت قبض روحها، معيّت اولياى إلهى با حق تعالى، حضور پيامبر و أميرالمؤمنين و حضرت فاطمه زهرا و سائر أئمّه عليهم السّلام در هنگام مرگ مؤمنان، إلحاق مؤمنان به اولياء خدا و منكران به اولياء شيطان.
نقش شيطان در نظام هستى، تشريح عالم طبع و مثال و عقل، معرّفى عالم برزخ و احوال آن، رابطه مردگان با عالم طبع، تلازم بين مرگ دنيائى با حيات برزخى و مرگ برزخى با حيات اخروى، تعريف مستضعفان و مسأله نجات آنان، مسأله بهشت و دوزخ برزخى، و فرق آن با بهشت و دوزخ آخرتى.
علائم پيدايش قيامت در آيات و روايات، معرّفى صيحه آسمانى و نفخ صُور، و حيات مستمرّه مخلَصين، تحقّق انبياء و اولياء به اسماء الهى، انقراض دنيا و ظهور موجودات در قيامت با حالت ربطى خود به خداوند، ظهور توحيد براى مقرّبين و مخلَصين در دنيا و براى همگان در آخرت، تجلّى توحيد و خروج از حجابها در قيامت و مشاهده صحيح و كامل «وجه الله».
احاطه قيامت بر اين عالم، تجسّم أعمال، قيام انسان در پيشگاه خداوند، حتميّت معاد و دفع شبهات وارده بر معاد، اثبات معاد جسمانى عنصرى با هفت مقدّمه فلسفى، حشر تمامى موجودات بر اساس ظرفيّتهاى خود، نامه أعمال و كيفيّت آن، عينيّت نامه عمل با عمل آدمى، ملازمت عمل با نفس، شهادت شاهدان قيامت و مراحل و كيفيّت آن، اثبات شعور براى همه موجودات عالَم و كيفيّت شهادت آنان در قيامت.
معنى صراط و انحصار صراط هر كس به نحوه رفتارش در دنيا، تجسّم صراط مستقيم، مسأله ميزان و حقيقت آن و رابطهاش با انسان كامل، علم حضورى خداوند و رابطهاش با سريع الحساب بودن حق تعالى، عموميّت سؤال و جواب در قيامت و علّت اختلاف درجات آن.
ص 470
عموميّت معاد براى تمامى موجودات و هدفمند بودن خلقت، مسأله شفاعت و جايگاه آن، درجات و مراحل و شرائط شفيع و مشفوعٌ له، تلازم شفاعت با فناء فى الله، اصناف شفيعان و شفاعت شوندگان، عدم استلزام شفاعتْ تجرّى و گستاخى بندگان را، و منبر وسيله و لِواى حمد.
حقيقت حوض كوثر و رابطه آن با علم و عمل، معرّفى نهرهاى بهشت، مبحث أعراف و جايگاه آن و درجات مختلف اعراف نشنيان، معرّفى بهشت و دوزخ، دربها و مراتب بهشت، دربها و دركات دوزخ، و شجره طوبى كه همان شجره ولايت است، معرّفى حقيقت جهنّم، و اثبات خُلود در بهشت و دوزخ.
حضرت علاّمه أعلى الله مقامه الشّريف همچون ديگر بزرگان علم و معرفت، و بر خلاف ظاهر گرايان، معتقد بودند كه عقل و قلب سليم همان سخن وحى را ميگويند، و اين سه هيچ تضادّ و تزاحمى با هم نداشته و محصول قرآن و برهان و عرفان يك چيز بيشتر نيست. و البتّه اين ثمره عقل و قلب سليم است؛ يعنى عقل برهانى و قلب پاك شده از زنگار كدورتهاى طبيعت و هوى و هوس.
لذا از تنگ نظرى نسبت به فلسفه به شدّت نكوهش كرده و طلاّب را به فرا گرفتن علوم عقلى امر مىنمودند. و علوم عقلى را نه به عنوان مكتبى در برابر قرآن و عترت بلكه ابزارى لازم و ضرورى براى فهم حقائق قرآنى و روائى دانسته؛ و همانگونه كه در مواضع متعدّدى از «دوره علوم و معارف اسلام» مشاهده مىشود، درباره فلسفه و حكمت و تثبيت آن مطالبى را مفصّلاً بيان داشتهاند و بر ضرورت آن تأكيد دارند.
البتّه ايشان از به هم آميختن مسائل پرهيز داشته و از فلسفى كردن مباحث
ص 471
به هر بهانهاى كه هست نيز گريزان بودند، ولى آنجا كه در فهم مطالب طرح مسائل فلسفى لازم بود دريغ نمىنمودند و بقدر فهم مخاطبان مباحث را با زبانى كه براى ديگرانى هم كه از اصطلاحات فنّى فلسفى بىبهره هستند قابل استفاده باشد بيان مىنمودند.
ايشان اثرى مستقل در فلسفه تدوين ننمودند ولى در آثارشان، در مواردى كه متوقّف بر مسائل فلسفى است همچون مباحثى كه پيرامون توحيد و معاد مطرح است، مباحث فلسفى فراوانى به چشم مىخورد. همچون بحث از وحدت وجود و اثبات وحدت شخصى و نفى وحدت تشكيكى در كتاب «مهرتابان»
[1] ، و بحث از قاعده بَسيطُ الحقيقةِ كلُّ الأشيآء و پاسخ به شبهه ابن كمونة در كتاب «توحيد علمى و عينى»
[2] ، و نيز اثبات معاد جسمانى عنصرى با هفت مقدّمه فلسفى در كتاب «معادشناسى»
[3] .
حضرت آقا در مشى فلسفى خود، بر طريقه مرحوم صدرالمتألّهين كه قهرمان ميدان فلسفه اسلامى و طرّاح حكمت متعاليه است پايدار بوده و وى را مىستودند. و تفكّر عقلانى و سابقه انديشه فلسفى عقلى انسان را مستقيم و غير مستقيم برخاسته از مكتب انبياء الهى شمرده و فلاسفه بزرگ يونانى را از شاگردان بزرگ انبياء و حكماى الهى معرّفى مىنمودند.
[4]
و همچنين بر اين نكته تأكيد مىفرمودند كه عالمان والا مقام شيعى همواره از متفكّران بزرگ در علوم عقلى بوده و شيعيان هميشه در اين علوم پيشگام بودهاند، و به همين جهت در مواضع متعدّدى از آثار خود به اين مسأله
ص 472
پرداخته
[5] و رسالهاى را به معرّفى «افرادى از فقهاء اسلام كه به علم حكمت پرداختهاند» اختصاص دادهاند كه در «جنگ خطّى 7» ص 347 تا ص 356 آمده است.
يكى از علومى كه در دامن فرهنگ اسلامى زاده شد و رشد يافت و تكامل پيدا كرد علم عرفان است، گرچه حقيقت عرفان مخّ تمامى تعاليم اسلام است. علم عرفان داراى دو بخش نظرى و عملى است.
عرفان نظرى به تفسير هستى مىپردازد و درباره خدا و جهان و انسان بحث مىنمايد. عرفان در اين بخش مانند فلسفه استدلالى است با اين فرق كه فلسفه در استدلالات خود تنها به مبادى و اصول عقلى تكيه ميكند و عرفان مبادى و اصول كشفى را مايه استدلال قرار ميدهد و آنگاه آنها را با زبان عقل توضيح ميدهد.
تفسير عرفان از هستى با تفسير فلسفه از هستى تفاوتهاى عميقى دارد.
از نظر فيلسوف إلهى، هم خدا اصالت دارد و هم غير خدا، الاّ اينكه خدا واجب الوجود و قائم بالذّات است و غير خدا ممكن الوجود و قائم بالغير؛ ولى از نظر عارف غير خدا به عنوان اشيائى كه در برابر خدا قرار گرفته باشند ـ هر چند معلول او باشند ـ وجود ندارند، بلكه خداوند عالم وجود را در بر گرفته است.
فيلسوف ميخواهد جهان را بطور عقلى و ذهنى فهم كند، ولى عارف
ص 473
ميخواهد به كُنه و حقيقت هستى كه خداوند است برسد و وجدان كند. از نظر عارف، معرفت به اين نيست كه انسان صرفا در ذهن خود تصويرى از هستى داشته باشد، بلكه به اينست كه معرفت او شهودى و وجدانى باشد.
امّا عرفان عملى متصدّى بيان رابطه انسان با خدا و راه رسيدن به اوست كه اين بخش عرفان، سير و سلوك ناميده مىشود. در اين بخش توضيح داده مىشود كه «سالك» براى آنكه به قلّه منيع انسانيّت يعنى «توحيد» برسد بايد از كجا آغاز كند و چه منازلى را و به چه ترتيب طى نمايد و چه احوالى بر او ظاهر مىشود.
و البتّه طىّ همه اين منازل بايد با ارشاد و هدايت، و إشراف و مراقبت يك انسان كامل كه قبلاً اين راه را طى كرده و از راه و رسم منزلها آگاه است صورت گيرد. و اگر همّت انسان كاملى بدرقه راه نباشد خطر گمراهى در كمين است. عرفا از انسان كاملى كه سالك در سير إلى الله ضرورةً بايد مرافقت و همراهىِ او را بنمايد گاهى به «طائر قدس» و گاهى به «خضر» تعبير مىكنند.
همّتم بدرقه راه كن اى طائر قدس |
كه دراز است ره مقصد و من نو سفرم |
ترك اين مرحله بىهمرهى خضر مكن |
ظلمات است بترس از خطر گمراهى |
البتّه توحيدى كه از نظر عارف قلّه منيع انسانيّت بشمار مىرود و آخرين مقصد سير و سلوك عارف است با توحيد مردم عامى و حتّى توحيد فيلسوف، از زمين تا آسمان متفاوت است؛ كه رسيدن به آن كار عقل و انديشه نيست، كار دل و مجاهده و سير و سلوك و تصفيه و تهذيب نفس است.
عرفان عملى بيان كننده «چه بايد كرد» است همچون علم اخلاق؛ با اين تفاوت كه:
اوّلاً: عرفان درباره روابط انسان با خدا و جهان و خودش بحث ميكند و عمده نظرش درباره روابط انسان با خدا است، ولى روشهاى اخلاقى ضرورتى
ص 474
نمىبينند كه در اين باره بحث نمايند، كه نهايةً انسان كامل هم نمىسازند.
ثانيا: سير و سلوك عرفانى همانطور كه از مفهوم اين كلمه هم پيداست پويا و متحرّك ميباشد؛ بر خلاف اخلاق كه ساكن است. يعنى در اخلاق از اينكه بايد از كجا شروع كرد و كجا رفت و به كجا رسيد خبرى نيست، ولى در عرفان عملى سخن از نقطه آغاز و خطّ سير حركت و رسيدن به مقصد مطرح است. در عرفان، صراطى وجود دارد كه بايد پيموده شود ولى در علم اخلاق نه.
ثالثا: عناصر روحى اخلاقى محدود است به معانى و مفاهيمى كه غالب افراد آنها را مىشناسند، ولى عناصر روحى عرفانى بسى وسيعتر و گستردهتر است. در سير و سلوك عرفانى از يك سلسله احوال و واردات قلبى سخن ميرود كه منحصرا به يك «سالك راه» در خلال مجاهدات و طىّ طريق دست ميدهد و مردم ديگر هر چند اخلاقى هم باشند از اين واردات بىبهرهاند.
با توجّه به اينكه يقظه عرفانى در وجود حضرت آقا از روز نخست بدست قهرمان ورزيده علمى عملى اين ميدان، مرحوم علاّمه طباطبائى قدَّس الله نفسَه الزّكيّة حاصل شد و تحت اشراف ايشان تربيت عرفانى آقا در بُعد علمى و عملى استمرار پيدا نمود (كه در فصل سوّم همين يادنامه گذشت)، و با توجّه به رشد عظيم و سريع عرفانى معظّمٌ له در طول زندگى و بهرهورى از محضر اساتيد بىبديل اين وادى همچون آية الله انصارى و آيةالله قوچانى وصىّ سلوكى مرحوم آية الله قاضى و شاگردىِ بزرگ موحّد الهى و عارف گمنام متأخّر حضرت آقاى حاج سيّد هاشم موسوى حدّاد (كه از أقدم و أفضل شاگردان توحيدى مرحوم قاضى بوده و در فصل چهارم و ششم از ايشان سخن گفتيم)؛ شاخصه عرفانى در وجود ايشان بارزترين شاخصه بود، به گونهاى كه تجلّيات عرفانى در جميع آثارشان به چشم مىخورد. و اين غير از آثارى است كه بطور
ص 475
اختصاصى در زمينه عرفان عرضه نمودند، كه اينك به آنها اشاره مىكنيم:
1ـ
« توحيد علمى و عينى »
چگونگى شكل گيرى اين كتاب را خود معظّمٌ له در مقدّمهاى كه بر آن نوشتهاند مفصّلاً توضيح ميدهند كه اجمال آن چنين است:
يكى از طلاّب خوش ذوق نجف به نام شيخ إسمعيل تبريزى متخلّص به تائب، از مرحوم آخوند خراسانى معنى يك بيت از أشعار عطّار نيشابورى را كتبا سؤال مىنمايد، بدينگونه كه:
«شيخ عطّار در «منطق الطّير» گويد:
دائماً او پادشاه مطلق است |
در كمال عزّ خود مستغرق است |
او به سر نايد ز خود آنجا كه اوست |
كى رسد عقل وجود آنجا كه اوست |
معنى بيت دوّم را بيان فرمائيد.»
مرحوم آخوند جواب مختصرى ميدهند. شيخ اسمعيل همين سؤال را از آية الله حاج شيخ محمّد حسين غروى اصفهانى مىنمايد و ايشان با بينش فلسفى خود جواب ميدهند. مجدّدا شيخ إسمعيل همين سؤال را از آية الله حاج سيّد أحمد كربلائى طهرانى مىپرسد و ايشان با بينش عرفانى و منطق عرفان جواب ميدهند.
شيخ إسمعيل جواب سيّد را به حاج شيخ ارائه ميكند و ايشان جوابى در ردّ بيان سيّد مىنويسند. و هنگامى كه شيخ اسمعيل اين جواب را به حاج سيّد احمد نشان ميدهد ايشان جواب حاج شيخ را مفصّل و مستدلّ رد مىنمايند؛ و همينطور اين مكاتبات ادامه پيدا ميكند تا هفت مكتوب. و حاج شيخ در طىّ اين نامهها آنچه بر ردّ عرفا در كتب حكمت آمده مطرح ساخته و از برهان استمداد مىگيرد، و متقابلاً مرحوم سيّد هم در مقام دفاع از تفكّر عرفا با استمداد از برهان و ذوق و شهود به ميدان مىآيد و در روشنگرى و أداى
ص 476
حقّ مطلب از هيچ چيز دريغ نمىنمايد.
شيخ اسمعيل نيز مجموعه اين مكاتبات را كه خود به منزله گنجينه عظيم علمى در مسائل مختلف معرفتى از دو ديدگاه حكمت و عرفان است جمعآورى مىنمايد.
و چون نامههاى هر دو طرف حاوى مطالب عاليه علمى از دو منظر حكمت و عرفان بوده و محتاج تحليل و بررسى ميباشد، مرحوم آية الله علاّمه طباطبائى أعلى اللهُ مقامَه الشّريف به تدريس اين مكاتبات در ايّام پنجشنبه و جمعه مىپردازند. حضرت آقا نيز در آن جلسات شركت كرده و آنرا درسهائى فراموش نشدنى ياد مىنمودند.
بر اين اساس يادداشتهاى علاّمه طباطبائى بر هر يك از نامهها به عنوان «تذييلات و محاكمات» ايشان تدوين گرديد كه بحمدالله تا شش نامه ادامه پيدا كرد، ولى با فرا رسيدن تعطيلى تابستان و عزيمت حضرت آقا به نجف أشرف ادامه كار متوقّف ماند و تقاضاهاى مكرّر آقا پس از مراجعت، براى تكميل آن، بجهت همّت استاد بر تكميل «الميزان» به نتيجه نرسيد و تنها نسخهاى از آن نامهها و مُحاكمات ششگانه ايشان در نزد آقا باقى ماند كه به لطف إلهى با اصرار برخى از دوستان پس از رحلت علاّمه طباطبائى حضرت آقا نظرات خود را بر باقى نامههاى طرفين افزودند، و عنوان آنرا تأدّباً نسبت به آيتَين علَمَين و استادشان مرحوم علاّمه «تذييلات» قرار دادند و از اضافه كردن لفظ «محاكمات» خوددارى نمودند.
و بدينسان اين كتاب ارزشمند كه نگرش توحيدى و معرفتى عارف و حكيم را بررسى كرده و حق را روشن مىنمايد، بر اساس تلاشهاى پيگير حضرت آقا به ثمر نشست
[6] كه مراجعه به آن گوشههائى از تضلّع ايشان در
ص 477
فلسفه و عرفان را بخوبى نمايان مىسازد. اينك به فهرست اجمالى مطالب ايشان در تذييلات اين كتاب اكتفا مىكنيم و مشتاقان را به اصل آن ارجاع ميدهيم:
كيفيّت تعيّن أحد و واحد و سائر اسماء، أعيان ثابته، و مبحث وحدت وجود، و تشكيك وجود در نزد حكيم و وحدت وجود در نزد عارف، يكسان بودن معيّت وجودى حق تعالى با موجودات.
معنى صرافت وجود در منطق عرفاء بالله، اثبات وحدت بالصّرافة براى حق تعالى، انحصار طريق إبطال ثَنَويّت و تثليث در قول به وحدت وجود، اثبات اين معنى كه أميرالمؤمنين عليه السّلام اوّلين مطرح كننده وحدت بالصّرافة در توحيد حق تعالى ميباشند.
حقيقت معنى أحديّت و واحديّت و حقيقت محمّديّه، طرح مبحث عينيّت وجود منبسط با فيض مقدّس و مشيّت فعليّه، كيفيّت احاطه عوالم بالا بر عوالم پائين.
معنى هُوَ كلُّ الوجود و كلُّه الوجود، عينيّت قيّوميّت و صمديّت حق تعالى با قيام موجودات به او، معنى اعتبارى بودن موجودات.
پيشگامى صدرالمتألّهين در آشكار كردن حقيقت عظيم وحدت بالصّرافة و استخراج اين درّ گرانمايه از خطب أمير المؤمنين عليه السّلام، و نفى وحدت عددى از حق تعالى در كتب خود.
معن
ى بسيطُ الحقيقةِ كلُّ الأشيآء و لَيسَ بشَىءٍ مِنها.
تشريح مسأله شريف و ارزشمند أمرٌ بين الأمرين، نفى جبر و تفويض و اينكه جبر، ظلم است و تفويض، شرك؛ و اختيار انسان عين اختيار خداست.
وحدت حقّه حقيقيّه حق تعالى، دفع شبهه ابن كَمونة با قاعده بسيط الحقيقة، مقام
رَأَيْتُ رَبِّى بِعَيْنِ رَبِّى، و روايات وارده در معرّفى وحدت
ص 478
حقّه حقيقيّه.
رابطه صفات با ذات از ديدگاه شرع و عقل و شهود، معنى فناء موجودات در ذات، و نفى حلول و اتّحاد.
انحصار تبيين توحيد به مخلَصين از ديدگاه قرآن، اشاره به كيفيّت تجلّى إلهى در نفوس قدسيّه، انعكاس نور حق تعالى به مظاهر عالم امكان، و جايگاه انسان كامل در نظام معرفتى در عالم وجود.
2ـ
مقدّمه و شرح و تعليقه بر « رساله سير و سلوك منسوب به بحرالعلوم »
حضرت آقا در مقدّمهاى زيبا و جامع نحوه دست يابى خود را به نسخهاى از اين كتاب در نزد مرحوم آية الله حاج شيخ عبّاس طهرانى و استنساخ آن در ايّام طلبگى خود در قم و تصحيح آن از روى نسخه مرحوم آية الله حاج شيخ عبّاس قوچانى در نجف، و نهايةً اطّلاع از نسخه بسيار نفيسى كه مرحوم آية الله علاّمه طباطبائى داشتهاند و استنساخ كامل از روى آن را بيان كرده و سپس با بحثى همه جانبه انتساب آن را به آية الله علاّمه سيّد مهدى بحرالعلوم از طريق سخن بزرگان و نفى شبهات، تقويت مىنمايند.
سپس به شرح و تكميل مباحث كتاب پرداخته و با پاورقىهائى بسيار عالى مطالب عرفانى را كه در اين كتاب شريف در باب عرفان عملى نوشته شده است تثبيت و با آيات و روايات مستند ميفرمايند، كه مراجعه به آن موجب روشن شدن برخى از ابعاد شخصيّت علمى تحقيقى ايشان مخصوصا در زمينه عرفان است. با هم اجمالى از فهرست مطالب پاورقىهاى كتاب را مىبينيم:
روايات ظهور حكمت از قلب به زبان بر اثر رسيدن به مقام خلوص در كتب شيعه، برخى از رواياتى كه بر اربعين تأكيد داشته و مواردى را بر آن مشروط مىنمايد.
قواى چهارگانه انسان و رابطه بين آنها و زمان حصول تجرّد تام براى
ص 479
انسان، معنى فناى همه موجودات و بقاء وجه الله كه تجلّى اسماء الهيّه است، تفريع نبوّت بر ولايت و مراد از «رداء كبرياء»، «ياقوت بَيضاء» و «روضه خَضراء» در روايات و مراد از «دل» و «جان» در اصطلاح عرفا.
كيفيّت ورود به عالم توحيد و صعود به عوالم بالا، عوالم دوازده گانه قبل از اخلاص، منظور از شريعت و طريقت. عوالم چهارگانهاى كه سالك إلى الله بايد طى كند.
لزوم تبعيّت از استاد كامل در سير إلى الله و خطرات سير بدون استاد، حجابهاى واقعه در طريق إلى الله و علّت اختلاف در بيان آن، اختصاص عشق و مستى به سفر اوّل.
لزوم رفق و مدارا در سير و سلوك إلى الله و پرهيز از افراط و تفريط، لزوم كتمان سرّ در طول مسير، نفى خواطر و جايگاه رفيع آن و امكان وصول به آن با حربه ذكر، تبيين و تشريح عدد كبير و صغير و وسيط و أكبر، فرق بين ذكر و ورد، بحثى در اسم أعظم الهى، ابطال توجّه به جمادات و ارواح كواكب و تعارض آن با روح دين.
3ـ
« رساله لُبّ اللُباب »
در مورد اين كتاب خود آقا در مقدّمه آن ميفرمايند:
«اصل اين رساله اُسّ و مخّ اوّلين دوره از درسهاى اخلاقى و عرفانى است كه حضرت استاد گرامى ما علاّمه طباطبائى روحى فداه در سالهاى يكهزار و سيصد و شصت و هشت و شصت و نه هجرى قمرى در حوزه مقدّسه علميّه قم براى بعضى از طلاّب بيان فرموده، و اين حقير به عنوان تقريرات درس به رشته تحرير در آورده بودم، و قرائت و مرور به آن را در اوقات قبض و كدورت و خستگى موجب تنوير روح و تلطيف جان خود مىدانستم. اينك يك دوره بر آن مرور نموده با تنقيحات و اضافاتى مهيّا، و پاداش و ثواب آن را به روح فقيد
ص 480
سعيد مطهّرى أعلى اللهُ مقامَه الشّريف اهدا ميكنم.
[7] »
نگرشى اجمالى به اين كتاب بسيار ارزشمند و نورانى كه حجمى كوچك دارد ولى از بهترين نوشتههاى شيعى در عرفان عملى است و از عارف والا مقامى همچون علاّمه طباطبائى صادر گشته و حضرت آقا آن را جمعآورى و تنقيح و تنظيم نمودهاند، كافى است كه ما را به گوشههائى از بُعد عرفانى ايشان رهنمون گردد. فهرست اجمالى برخى از مطالب كتاب را مىبينيم:
معرفت اجمالى و طرح كلّى سلوك إلى الله:
سير و سلوك در اصطلاح عرفا، سختى عبور از كثرات أنفسيّه و گذر از عالم برزخ، نحوه مشاهده سالك إلى الله نفس خود و اسماء و صفات الهى را، مقام شهود عالَم ربوبى در عين توجّه به عالم كثرت، علّت عدم وصول همگان به كمالات والاى انسانى، نارسائى الفاظ براى بيان حقائق و انوار مجرّده و عوالم ربوبى، لزوم پيروى كامل از جميع أحكام شرعيّه در تمام مراحل سلوك إلى الله.
شرح تفصيلى عوالم مقدّم بر عالم خلوص:
معرّفى اسلام اكبر و ايمان اكبر و هجرت كبرى و اسلام اعظم و ايمان اعظم و هجرت عظمى، كيفيّت موت ارادى و نحوه تحقّق به آن، امتياز سالكين امّت اسلام بر سالكين امم سالفه، معرّفى مقام صلوح و اقسام صلاح.
شرح اجمالى طريق و كيفيّت سلوك إلى الله:
لزوم جستجوى دليل در اثبات حقائق دين، لزوم تضرّع و ابتهال در حصول ايمان به عالم معنى و تأثير آن در سلوك إلى الله، تأثير و توريث متقابل علم و عمل در يكديگر، لزوم بهرهورى جميع اعضاء و جوارح از حظّ ايمانى خود، عدم تنافى سير در عالم ملكوت با بودن در دنيا.
ص 481
شرح تفصيلى طريق و كيفيّت سير إلى الله:
شرائط بيست و پنج گانه لازم در سلوك: ترك عادات و رسوم و تعارفات، عزم، رفق و مدارا، وفا، ثبات و دوام، مراقبه، محاسبه، مؤاخذه، مسارعت، ارادت، ادب نگاهداشتن، نيّت، صَمْت، جوع و كم خورى، خلوت، سَهَر و بيدارى شب، دوام طهارت، مبالغه در تضرّع، احتراز از لذائذ، كتمان سرّ، شيخ و استاد، وِرد، نفى خواطر، ذكر، فكر.
طريقه نفى خواطر در رساله منسوب به بحرالعلوم، طريقه آية الله آخوند ملاّ حسينقلى همدانى در نفى خواطر، مراتب مراقبه، سلسله مشايخ و اساتيد علاّمه طباطبائى در معارف إلهيّه، انكشاف عوالم چهارگانه توحيد در اثر مراقبه تام و توجّه به نفس، منظور عرفا از «عنقا» و «سيمرغ».
4ـ
« رساله سرّ الفتوح، ناظر بر پرواز روح »
اين رساله نقدى است بر برخى از مطالبى كه در كتاب «پرواز روح» آمده است. خودشان در مقدّمه اين كتاب مىنويسند:
«... كتاب شريف «پرواز روح» را مطالعه كردم و چون از مدّتى قبل درباره محتويات آن كرارا سؤلاتى مىشد و از اين حقير درباره آن نظريّه مىخواستند، و بواسطه عدم اطّلاع بر آن مضامين، قادر بر پاسخ آنها نبودهام؛ و فقط به ذكر صدق و امانت مؤلّف محترم آن كه از سابق الأيّام روابط فى الجمله دوستى و آشنائى برقرار بود اكتفا مىنمودم؛ اينك يكى از برادران ايمانى و أخلاّء روحانى يك جلد براى من هديّه آورده و تقاضاى مطالعه و نظريّه نمودند؛ لذا براى اجابت التماس و دعوت مؤمن، يك دور آنرا مرور، و نظريّات خود را در موارد لازم در هامش همان كتاب ثبت كردم تا موجب تذكره براى حقير و تبصره براى دوستان عزيز و طالبان ارجمند بوده باشد.
ص 482
و اينك خلاصه نظريّه را كه در آن هوامش مضبوط شده است براى افرادى كه بدون مطالعه كتاب ميخواهند از آن مطّلع گردند در اينجا مىنگارم،
بحول اللهِ و قوّتِه و لا حولَ و لا قوّةَ إلاّ بالله العلىّ العظيم...»
پاورقي
[1] ـ «مهر تابان» ابحاث فلسفى، ص 197 تا ص 301
[2] ـ «توحيد علمى و عينى» تذييل ششم، ص 278 تا ص 298
[3] ـ «معاد شناسى» ج 6، ص 176 تا ص 210
[4] ـ «الله شناسى» ج 3، ص 346
[5] [6] ـ «توحيد علمى و عينى» ص 11 تا ص 16
[7] . ـ «رساله لُبّ اللباب» ص 18 و 19