اصول فقه از علوم مقدّمى است كه براى فقيه در استنباط أحكام ضرورى بوده، بدون اطّلاع از آن اجتهاد كامل و جامع امكان ندارد. و بر اساس آن، احكام إلهى از منابع اوّليّه: قرآن و سنّت استخراج مىشود. لهذا مجتهد بايد در اين علم، مبنائى قابل دفاع اتّخاذ كرده باشد، و قبل از آنكه در فقه صاحب نظر شود بايد در اصول صاحب نظر باشد؛ و گرنه كسى كه در اصول مقلّد است طبعا فقهى را هم كه استنباط مىكند تقليدى خواهد بود.
البتّه در اينجا نكته قابل دقّت آنست كه: به علوم مقدّمى و آلى بايد در
ص 437
سطحى توجّه و صرف وقت شود كه پس از آن براى بهرهورى از آن مجالى باقى باشد؛ اگر طلبهاى سالهاى متمادى در علم اصول يا هر علم مقدّمى ديگرى كار كند و قوى شود، ديگر فرصتى براى بكار بردن اين علوم ابزارى نخواهد داشت. لهذا بايد از تورّم علوم ابزارى پرهيز كرد و البتّه از سطحى نگرى و بىپايگى علمى نيز بايد دورى نمود و در حدّ اعتدال علوم ابزارى را فعّال و كاربردى نگه داشت.
حضرت آقا رحمة الله عليه با پشت سرگذاشتن درسهاى سطوح مقدّماتى و عالى، با شاگردى در محضر بزرگان اين علم همچون مرحوم آية الله حاج شيخ حسين حلّى و مرحوم آية الله حاج سيّد أبوالقاسم خوئى، مبانى اصولى خويش را انتخاب و تثبيت فرمودند، كه بعضا در تقريرات درسهايشان موجود است ـ و اميدواريم إن شآء الله طبع و منتشر گردد ـ و أحيانا در برخى از آثارشان نيز به تناسب جلوه نموده است.
بعنوان مثال در كتاب متين «ولايت فقيه» بحثى راجع به معيار پذيرش حديث مطرح كرده و بيان مىنمايند كه ملاك، اعتبار حديث نزد اصحاب و بزرگان است نه قوّت ظاهرى سند. اگر روايتى سندا قوى بوده ولى مورد عمل قدماء واقع نشده و از آن إعراض كرده باشند كشف مىكنيم كه مطلب و قرينهاى در بين بوده و بدست ما نرسيده است؛ همچنين اگر روايتى سندا قوى نباشد ولى مورد اعتنا و عمل اصحاب و بزرگان بوده مىفهميم قرينهاى كه قوّت آن روايت را تثبيت مىنموده وجود داشته و بدست ما نرسيده است. [1]
همچنين در بحث فنّى ملاكهاى تقدّم در خبرين متعارضين و بيان ملاك «مخالفت عامّه» كه به دستور حضرت: خُذْ مَا خَالَفَ الْعَآمَّةَ (آن روايتى كه
ص 438
مخالف فتواى اهل سنّت است مقدّم ميباشد نه آنكه موافق است) يكى از معيارهاى تقدّم در دو خبر متعارض است، در اين بحث ميفرمايند: مخالفت با عامّه طريقيّت دارد نه موضوعيّت؛ يعنى اگر بفهميم روايت موافق عامّه بر اساس تقيّه صادر شده است روايت مخالف عامّه مقدّم مىشود، و گرنه نفس مخالفت معيار تقدّم نيست. [2]
و همينطور در مبحث اطلاق لفظى، «عدم وجود قدر متيقّن» را ـ بر خلاف نظر مرحوم آخوند صاحب كفايه ـ در جريان اطلاق لفظى شرط نميدانند؛ چرا كه در اين صورت وجود قدر متيقّنهاى مختلف، مانع از تحقّق هر گونه اطلاق لفظى مىشود. آرى عدم قدر متيّقن، براى اطلاق گيرى از ادلّه لُبّيّه كه لفظ و ظاهر لفظى ندارند لازم است. [3]
فقه، بيانگر نحوه عمل انسان بر اساس أحكام إلهى است كه تمام ابعاد زندگى فردى و اجتماعى را شامل مىشود. چرا كه دين فقط مجموعه باورها و عقائد نيست، بلكه دين مجموعهاى فراگير از «عقائد»، «أحكام» و «آداب» است كه سراسر زندگى انسان از مراحل قبل از تولّد تا پس از مرگ را در بر مىگيرد و او را از مواهب الهى بهرهمند مىسازد، به گونهاى كه آدمى در هيچ مقطعى يله و رها گذاشته نشده و در هيچ مطلبى او را به خود واگذار نكردهاند.
در هيچ مسألهاى نيست كه دين بگويد: من حكمى ندارم بلكه در همه مقاطع برنامهاى كامل و جامع و روشن و گويا دارد كه حركت بر اساس آن
ص 439
سعادت بخش دنيا و آخرت است، و پياده كردن صحيح و كامل آن بهترين دنيا و بهترين آخرت و شيرينترين زندگى با عشق خدا را نصيب انسان مىسازد و درهاى آسمان و زمين را بر روى او باز ميكند:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی ءَامَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَـتٍ مِنَ السَّمَآءِ وَ الأََرْضِ . [4]
علم فقه متكفّل بيان اين خطّ سير صحيح الهى است، و فقيه متصدّى استخراج احكام از منابع عظيم آن همچون آيات قرآن و احاديث و سيره عملّيه رسول الله و ائمّه هدى عليهم الصّلوة و السّلام. و فقه شيعه بجهت اتّكاء بر ثقلين كه سفارش أكيد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم ميباشد از غنا و وسعتى برخوردار است كه در هيچ مذهب و مرام دگرى نمونه آن را نمىتوان يافت. فقهاء و مراجع بزرگ شيعه نيز همواره براى صيانت دين الهى در تلاش بودهاند؛ همانگونه كه مرحوم حضرت آقا در اين مورد مىنويسند:
« ... خداى ناكرده بعضى از غير واردين تصوّر نكنند مرجعيّت شيعه كه نيابت حقّه از مقام امامت است، هدف از آن وصول به زخارف دنيا و تمتّع از لذائذ حيوانى است؛ بلكه مطلب كاملاً به عكس آنست و مراجع حقّه شيعه جز تحمّل بار مشكلات و صعوبت و ناراحتى و دردسر براى پاك نگاهداشتن شريعت حقّه از دستبرد اجانب و مخالفين و تربيت شاگردان حقيقى و واقعى مكتب جعفرى و إحياء علوم و رسوم شيعه در شيعيان كار ديگرى ندارند... [5] »
ايشان نيز با هوش و استعداد و حافظه قوىّ، و كار مداوم و گسترده تحصيلى و تتلمذ در نزد بزرگان وادى فقه و فقاهت، به درجات والاى اجتهادى
ص 440
دست يافته و فقيهى مقتدر گشتند كه نه تنها در مسائل متداول به بحث و استخراج نظر خويش پرداختند، بلكه در وادىهاى جديدى كه كمتر مورد توجّه بوده به ميدان آمده و مبانى فقهى تازهاى مطرح نمودند، كه ملاحظه آن جالب توجّه و روشنگر بُعد فقهى و گستردهنگرى ايشان است.
برخى از آراء فقهى ايشان كه در «دوره علوم و معارف اسلام» بطور تفصيلى مورد بحث قرار داده و يا بدانها اشاره نمودهاند از اينقرار است:
بحثى جامع درباره «ولايت فقيه» و حدود آن و دلائل و شرائط آن با بهرهگيرى از آيات و رواياتى كه بعضى از آنها اوّلين بار است كه توسّط فقيهى مطرح مىشود و قبلاً سابقه نداشته است. اين مبحث درس تخصّصى ايشان براى طلاّب فاضل بوده و در حدّ اعتدال به دور از تفصيل يا موجزگوئى مطرح، و سپس تدوين و در چهار جلد با نام «ولايت فقيه در حكومت اسلام» طبع و نشر گرديده است.
اين سلسله مباحث غير از اثبات ولايت فقيه و لزوم تشكيل حكومت اسلام حاوى نظرات فقهى دگرى نيز هست كه به برخى اشاره مىكنيم:
شرائط ولىّ فقيه عبارتند از: اسلام، تشيّع، مرد بودن، أعلم، أفقه، أبصر، و مقيم و مهاجر به دار الإسلام بودن. [6]
براى غير اعلم فتوا و نظر دادن حرام است.
رجوع به اعلم واجب است به استناد آيه قرآن و روايات فراوان.
ص 441
منظور از اعلم، اعلم به كتاب الله و بالله و بِأمر الله است.
مجتهد و ولىّ فقيه بايد دنيا گريز باشد نه دنيا طلب.
در فتوى، علاوه بر اجتهاد در علوم ظاهريّه، «طهارت روح» و «صفاء سِرّ» نيز لازم است.
مرجع و ولىّ فقيه بايد از «جزئيّت» گذشته و به «كلّيّت» پيوسته باشد يعنى با عبور از نفس، متحقّق به «حق تعالى» باشد.
برخى از وظائف شخصى حاكم اسلامى:
التزام به خطّ مشى عملى حكومت أميرالمؤمنين عليه السّلام كه در نامه به مالك أشتر در «نهج البلاغة» آمده است.
اختصاص نفيسترين اوقات شبانه روز خويش براى خلوت با خدا و عبادت.
مراقبت دائمى و مهار نفس خويش با ذكر معاد و روز جزاء.
رسيدگى سريع به حوائج مردم و مهمل نگذاشتن امور آنان، و تدبير و اداره صحيح و دلسوزانه كارها.
برخى از حدود اختيارات و وظائف حكومتى حاكم اسلام:
در اختيار داشتن قواى سه گانه مقنّنه، مجريه و قضائيّه.
اجراى تامّ عدالت در بين اقشار جامعه.
إقامه احكام و حدود إلهى در همه زمينهها.
إعلام جهاد عليه كفّار در صورت صلاحديد و تشخيص ضرورت.
دفاع از حقوق امّت إسلام و تسهيل امور معيشتى و زندگى آنان: اشتغال، ازدواج، بهداشت و...
دفاع از حقوق اقلّيّتهاى دينى با رعايت شرائط ذمّه.
حرمت وكالت اهل ذمّه در مجلس شورى كه جنبه ولائى دارد (و لزوم
ص 442
آگاهى از آراء آنان با جلسات مشورتى).
دفاع از جهان اسلام و ايجاد نظام دقيق مُرابطين و مرزداران و...
جايگاه حكم حاكم كه طريقى است نه موضوعى.
گسترش فرهنگ اسلامى و حوزههاى علمى و غناى معرفتى و... [7] دوّم:
بحث مستقل پيرامون حقوق زنان و تبيين وظائف اصلى و الهى آنان، در تفسير آيه شريفه: الرِّجَالُ قَوَّ 'مُونَ عَلَى النِّسَآءِ... ، و بيان فروع فقهى مستدل در اين راستا، همچون:
حرمت تصدّى مناصب ولايت و حكومت و قضاوت و مرجعيّت براى زنان.
حدود شركت زنان در جهاد.
عدم جواز ورود زنان به مجلس شورى (با توجّه به اينكه فقط مجلس مشاوره نيست و مسؤوليّت و قدرت ولائى دارد و سعه اختيارات آن از شؤون ولايت ولىّ مىباشد). [8] سوّم:
بحث گسترده درباره حرمت ايجاد نقص بدنى و إضرار به بدن؛ و از آن جمله بستن لولههاى زنان و مردان كه مضرّات فراوان داشته و غير قابل بازگشت است و... كه به همراه تجزيه و تحليلهاى روشن و مستند از حركت سريع و غافلگيرانه استعمار جهانى و دنياى غرب براى نابودى نسل شيعيان با نام
ص 443
فريبنده «كنترل مواليد»، در كتابى مستقل آوردهاند؛ و به مناسبت به بحث فقهى حرمت سقط جنين و بيان ديههائى كه در مراحل مختلف جنينى بايد پرداخت شود و محروميّت والدين اقدام كننده به سقط، از ارث جنين؛ و... مىپردازند. [9] چهارم:
بحثى مستقل پيرامون بناء اسلام بر سال و ماه قمرى، اثبات تقويم واحد براى امّت اسلامى، و تبيين ادلّه فقهى مشروعيّت و لزوم تقويم و سالنماى قمرى، با استناد به آيات و روايات و سيره، و تشريح سابقه اين سالنما در ايران و تغيير آن توسّط رضا خان ملعون به سالنماى شمسى به اشاره دولتهاى كافر خارجى، و تصويب فرمايشى آن در مجلس عليرغم مخالفت مرحوم شهيد آية الله مدرّس، و سپس تغيير تقويم هجرى شمسى به شمسى شاهنشاهى و حذف مبدئيّت هجرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله توسّط نمايندگان خودفروخته طاغوتى به اشاره محمّد رضا پهلوى پليد و به دستور اربابان خارجىاش براى استحاله فرهنگى بيشتر مردم و جداسازى آنان از ارزشهاى اسلامى و تكميل طرح خودباختگى و خودفروختگى و گسيخته شدن مردم از سابقه تاريخى اسلامى خويش، كه به لطف الهى با انقلاب اسلامى اساس كارشان از هم گسست و محكوم به بوار و نيستى گرديدند.
و نيز بيان فوائد تقويم قمرى و هماهنگى آن با اصل تكوين و فطرت، و اثبات لزوم توجّه مجدّد به إحياء اين امر حياتى و داشتن تقويم اسلامى و روزشمار دينى كه در تدوين قانون اساسى جمهورى اسلامى قدم اوّل برداشته شد و سالنماى شاهنشاهى به هجرى مبدّل گشت ولى قدم نهائى كه رجوع به
ص 444
هجرى قمرى بود برداشته نشده است.
و نشان دادن مضرّات رسمى نبودن تاريخ قمرى و منجر شدن آن به جدائى دين از سياست، و لزوم بازگشت سريع به تاريخ قمرى براى تثبيت بيشتر پايههاى دينى در عقيده و رفتار مردم با توجّه به وجود بسيارى از مناسبتهاى مهمّ تأثيرگذار در شؤون مختلف اجتماعى اقتصادى سياسى زندگى مردم بر اساس ماههاى قمرى همچون عزادارىها و أعياد مذهبى.
و از همين روست كه يادبودها و سالگردهاى روزهاى حسّاس تاريخ انقلاب اسلامى و راهپيمائىهاى دشمن شكن آن دوران (همچون قيام مردم مسلمان طهران و قم و ورامين در دوازدهم محرّم 1383 و قيام ملّت مسلمان در شهرهاى مختلف در شب و روز اوّل محرّم 1399 كه كفن پوشيده و به ياد سيّد الشّهداء عليه السّلام بانگ الله أكبر سردادند، و راهپيمائىهاى مهمّ سالهاى 98 و 99 كه همگى در مناسبتهاى مذهبى همچون عيد فطر و تاسوعا و عاشورا و اربعين و بيست و هشتم صفر و... بود) چون بر اساس نهضت دينى و اعتقادات اسلامى صورت گرفته، براى برقرارى و پايدارى آن در خاطراتِ نسل فعلى و آينده، مناسبتر است كه با ماههاى قمرى برگزار شود. [10] پنجم:
بحثى مستقل پيرامون اثبات تحقّق هر ماه قمرى با ديده شدن هلال شب اوّل ماه، و اينكه هر منطقهاى بايد استهلال كند و ديده شدن هلال ماه در منطقهاى ديگر كه با اين منطقه «وحدت افق» ندارد كافى نيست؛ در قالب سلسله نامههائى كه بين ايشان و مرحوم آية الله خوئى ردّ و بدل شده است.
بحث فقهى در اين مقام آن است كه آيا ديده شدن هلال ماه در يك نقطه
ص 445
زمين به هنگام غروب خورشيد موجب شروع ماه قمرى در همه جا است يا فقط در همان نقطهاى كه ماه ديده شده است و نقاط نزديك به آن ؟
دو نظريّه فقهى وجود دارد: مشهور علما ميگويند منطقهاى است، و برخى ديگر ميگويند رؤيت در يك نقطه براى همه مناطق كافى است، كه مرحوم آية الله خوئى رأى مقابل مشهور را پذيرفتهاند.
حضرت آقا براى تغيير نظر ايشان به رأى مشهور، و برداشته شدن اختلاف از ميان مؤمنين، در نامهاى مفصّل به تجزيه و تحليل مسأله از ابعاد نجومى و فقهى مىپردازند و آية الله خوئى جواب ميدهند. حضرت آقا جواب را نقد مىكنند و سپس آية الله خوئى براى بار دوّم توسّط يكى از شاگردان خود پاسخ ميدهند. و براى بار سوّم حضرت آقا جواب را نقد كرده و ادلّه كافى مىآورند و نظريّه مشهور را اثبات مىكنند، كه بدون جواب باقى مىماند. سپس حضرت آقا اين پنج نامه را در مجموعهاى با نام «رسالةٌ حولَ مسألة رُؤية الهلال» تدوين نموده و در دسترس همگان قرار ميدهند.
ششم:
بحثى مستدلّ و مبسوط درباره وجوب تعيينى نماز جمعه:
« يكى از فرائض الهيّه نماز جمعه است، كه وجوب آن عينى تعيينى است براى تمام افراد تا روز قيامت، مگر نُه طائفه كه استثناء شدهاند: صبىّ و مجنون و عبد و مريض و مرأه و مسافر و أعمى و هِمّ و مَن كان علَى رأسِ فرسخَين.
وليكن بايد در جائى كه منعقد ميشود از هر طرف تا يك فرسخ نماز جمعه ديگرى منعقد نشود، و حتما بايد اقامه آن بوسيله امام يا منصوب از قِبَل امام به نصب شخصى يا نصب كلّى، مانند ادلّه ولايت فقيه صورت گيرد و گرنه حرام و بدعت و باطل است. ليكن اقامه امام يا فقيه از شرائط وجوب، مانند شرطيّت استطاعت نسبت به وجوب حجّ نيست بلكه از قبيل شرائط تحقّق و
ص 446
وجود است مانند شرطيّت طهارت نسبت به نماز.
و بناءً عليهذا بر جميع مكلّفين واجب است كه اين شرط را متحقّق كنند؛ يعنى با تشكيل حكومت اسلام و امكان اقامه امام يا حاكم شرع مطاع بدون خوف و تقيّه در جائى كه اقامه حدود شرعيّه ممكن باشد و حاكم بدون پروا بتواند مصالح مسلمين را در خطبه بيان كند، اين فريضه الهيّه را بجاى آرند و از تركش كه موجب موبقه مهلكه است بپرهيزند.
پس در زمان عدم اقامه اين نماز يك فريضه مهمّ الهى عمدا ترك شده است، و وعده خذلان دنيوى و عذاب اخروى داده شده است. غاية الأمر چون بدون اقامه مجتهد عادل مبسوط اليد تحقّق نمىپذيرد، بايد مسلمانان به جهت تحقّق شرط وجود، تشكيل حكومت اسلام دهند تا حاكم بتواند اقامه كند، و اگر ندهند چون اقامه آن براى فقيه ميسور نيست همه گناه كردهاند به جهت ترك واجب بر اساس ترك مقدّمه آن، چون ترك نماز به جهت ترك تحصيل طهارت.
و اين حقير درباره وجوب عينى تعيينى نماز جمعه، در دوران اقامت در نجف أشرف، رسالهاى نوشتهام كه شايان ملاحظه است. [11] »
حضرت آقا در اين رساله مستدلّ و مبسوط كه از تحرير آن در نهم صفر الخير سال 1372 هجرى قمرى فارغ شدهاند اقوال مختلف درباره نماز جمعه و أدلّه هر يك را نقل و نقد نموده و وجوب تعيينى آنرا در هر زمان و مكان به وجوه عديده اثبات و مطالب بلند ديگرى را نيز بالمناسبه ذكر فرمودهاند.
هفده سال بعد، در سال 1399، در ماه جُمادَى الاُولى (يعنى دو ماه پس از پيروزى انقلاب اسلامى و در نخستين روزهاى تأسيس نظام جمهورى اسلامى) ايشان اين رساله را مجدّدا ملاحظه و حواشى ارزشمندى بر آن افزودهاند.
بحث فقهى پيرامون جواز طواف به دور قبور مطهّر أئمّه أطهار سلام الله عليهم، و تشريح دلالت دو روايتى كه مخالفين براى عدم جواز ذكر كردهاند، كه مراد از «لَا تَطُفْ» در آن روايات چيست؟
اين مبحث شريف را بالمناسبه در كتاب ارزشمند «روح مجرّد» آورده و به دنبال آن بحث مختصرى را هم درباره جواز بوسيدن عَتَبه و چهارچوب درهاى حرمهاى مطهّر ائمّه عليهم السّلام ذكر نمودهاند. [12] هشتم:
بحثى درباره مشروع بودن حقّ التّأليف و اينكه اگر كسى اثرى إبداع كرد از كتاب، شعر، نقشه، و... يا صنعتى و اختراعى داشت، آنرا ثبت ميكند و إعلام ميدارد كه ديگران حقّ تكثير ندارند مگر با اجازه خودش و براى اجازه دادن هم ميتواند مبلغى را دريافت كند و إشكالى ندارد. و حتّى طبع و نشر آن مجوّزى براى چاپ ديگران از روى آن نمىشود. اين مبحث را با نظر مرحوم علاّمه طباطبائى رضوان الله عليه شروع و ادلّه فقهىاش را ذكر مىنمايند، كه در ضمن كتاب «امام شناسى» به مناسبت آورده شده است. [13] نهم:
بحث موجزى پيرامون عدم جواز عمل به احتياط در كنار دو طريقه اجتهاد و تقليد به شيوهاى كه امروزه متداول است، با تمسّك به دو دليل عمده: متعارف نبودن آن در عصر معصومين عليهم السّلام و ديگر آنكه چنين احتياطاتى مقرون به شكّ و ترديد در نيّت است كه اين حال كمكم منجرّ به
ص 448
وسواس و تزلزل و اضطراب نفس و نهايةً يأس از رحمت خدا مىشود و خلاف دأب و سنّت اسلام بر قاطعيّت در عمل است.
اين بحث در كتاب ارزشمند «معادشناسى» بالمناسبه ذكر شده است. [14] دهم:
بحثى درباره حرمت سكونت و توطّن در بلاد كفر و وجوب هجرت به دار الإسلام حتّى براى أطفال مميّز نابالغ، براى اينكه بتوانندبه أحكام و آداب اجتماعيّه اسلام كه جز در زير نظر حاكم شرع مطاع قابل اجراء نيست عمل نمايند، و مجتهدى كه خود در دار الكفر سكنى گزيده، حكومت و ولايت او از طرف شارع امضاء نشده است و نمىتوان به بهانه وجود چنين مجتهدى، در دار الكفر سكونت كرد. [15]
پاورقي [1] ـ «ولايت فقيه در حكومت اسلام» ج 1، ص 250 به بعد
[2] ـ «ولايت فقيه در حكومت اسلام» ج 1، ص 215 و 216 و ص 219 به بعد
[3] ـ همان مصدر، ج 2، ص 63 تا ص 65
[4] ـ قسمتى از آيه 96، از سوره 7: الأعراف
[5] ـ «روح مجرّد» ص 130، تعليقه 1
[6] ـ در كتاب «وظيفه فرد مسلمان در احياى حكومت اسلام» ص 158، شرائط ولىّ فقيه را چنين مىشمرند: عالم بالله، عالم بأمر الله، أفقه، أعلم، أعرف، أبصر، أحبّ النّاس بالنّاس، خبير به زمان، متّصل به عالم غيب.
[7] ـ تمامى مباحث فوق در كتاب استدلالى و ارزشمند «ولايت فقيه در حكومت اسلام» جلد اوّل تا چهارم، به علاوه دهها مطلب ديگر بطور كامل مطرح گرديده است. و اجمالى از آن نيز در كتاب «رساله بديعه» بالمناسبه آورد شده است.
[8] ـ رجوع شود به «رساله بديعه» كه تماما در تفسير آيه فوق تدوين گرديده است.
[9] ـ رجوع شود به «رساله نكاحيّه: كاهش جمعيّت ضربهاى سهمگين بر پيكر مسلمين».
[10] ـ رجوع شود به «رساله نوين» كه در اين زمينه تأليف فرمودهاند.
[11] ـ «معاد شناسى» ج 3، ص 70، تعليقه
[12] ـ «روح مجرد» ص 197 تا ص 206
[13] ـ «امام شناسى» ج 15، ص 92 تا ص 101
[14] ـ «معاد شناسى» ج 3، ص 53
[15] ـ همان مصدر، ص 69 تا ص 76؛ «ولايت فقيه در حكومت اسلام» ج 3، درس سىام؛ و ج 4، ص 86 تا ص 90