کتاب آیت نور(ج1) / فصل پنجم: حرکت معرفتی در زمان طاغوت، بهترین نوع حکومت، موارد پیشنهادی به رهبر کبیر انقلاب
صفحه قبل

« حركت معرفتى و تربيتى در سالهاى سرد خفقان »

در دوران تبعيد رهبر فقيد انقلاب آية الله خمينى رحمة الله عليه و جدائى رهبرى از بدنه نهضت و نبود تشكّل سامان داده شده‏اى كه خطوط را مشخّص و وحدت اجزاى نهضت را تأمين سازد، جريان نهضت در مقياس‏هاى مختلف و با سرعت‏هاى متفاوت در اقشار گوناگون جامعه با حركتى آرام تعقيب مى‏شد؛ و حضرت علاّمه أعلى الله مقامه در اين دوران به ساختن افراد لايق از يك سو و نشر معارف الهى در سطح عامّه از سوى ديگر ـ با استفاده از سنگر محراب و منبر در جلسات تبليغ خصوصى و عمومى ـ همّت گماشتند، كه فهرست‏وار به گوشه‏اى از اين دوران، چنين اشاره ميفرمايند: [1]

ص 313
« اينجانب در ربيع الثّانى سنه 1377 هجرى قمرى كه از نجف اشرف به طهران مراجعت نمودم، محلّ كار علمى و نماز جماعت و سخنرانى‏ها و مواعظ و تدريس و بيان مسائل و أحكام و تفسير قرآن كريم را در مسجد قائم خيابان سعدى قرار دادم. و اين مسجدى بود كه در زمان حيات مرحوم والد ساخته شده بود و خود ايشان در آنجا تا آخر نماز ميخواندند و بيان مسائل و أحكام و تفسير مى‏نمودند، رحمة الله عليه رحمةً واسعةً.
اينجانب هم مانند مرحوم پدر، در مسجد هر شب بعد از فريضه عشاء مقدارى از تفسير قرآن، و در شبهاى جمعه دعاى كميل، و در شبهاى سه شنبه قرائت قرآن دوره و تجويد بود.
در ماههاى رمضان نيز بين نماز ظهر وعصر مقدار نيم ساعت بيان مسائل ضرورى و لازم، و پس از نماز عصر خودم منبر مى‏رفتم، و منبر هم طول مى‏كشيد، يك ساعت و نيم تا دو ساعت ربع كم.
و در شبهاى اعياد و مواليد مانند شبهاى نيمه شعبان و غدير و ميلاد حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و ميلاد حضرت أميرالمؤمنين و حضرت سيّد الشّهداء و بعثت رسول خدا و ميلاد حضرت امام حسن مجتبى عليهم السّلام جشن ميگرفتيم و غالباً خودم منبر مى‏رفتم و سخن مى‏گفتم. و بالأخص در شبهاى نيمه شعبان و غدير و ميلاد رسول الله و مبعث علاوه بر سخنرانيهاى زنده از تاريخ اسلام و سيره و نهج آن بزرگواران و آشنا نمودن مردم را با وضع و موقعيّت آن زمان‏ها، و از طليعه ظهور حضرت بقيّة الله الأعظم حجّة بن الحسن العسكرى عجَّل اللهُ فرجَه الشّريف براى تهيّه زمينه مساعد براى ظهور دولتش، مردم را به تقوى و عمل خير و پاسدارى از قرآن كريم و امر به معروف و نهى از منكر و تشكيل حكومت اسلام و پياده كردن احكام قرآن؛ و مفاسد و قبائح كردار زشت و خلاف دين و مبارزه با بيداد و كاخ ظلم و

ص 314
برافراشتن پرچم عدل و داد، و نظير اين امور تحريص و ترغيب بعمل مى‏آمد.
و افرادى كه در مسجد قائم تردّد داشتند غالباً از اهالى همان محل نبودند بلكه از راههاى دور مى‏آمدند، و مردم با فهم و بصيرت و از جوانان غيور و دين دوست و متديّن و صادق بودند؛ و تعداد اين افراد بر سكنه بومى و اهالى محل غلبه داشت.
و در روزهاى جمعه سه ساعت به ظهر مانده مجلس قرائت قرآن تشكيل مى‏شد؛ و يكساعت و نيم به ظهر مانده تا ظهر خودم براى مردم تفسير و بيان عقائد مى‏نمودم، و از مطالب حِكمى و فلسفى و عرفانى زياد گفتگو مى‏شد. و در رأس ساعت ظهر با تمام جمعيّت كه مسجد را پر ميكرد و صحن حياط را نيز ميگرفت اقامه جماعت مى‏شد و سپس مردم متفرّق مى‏شدند.
در مواقع جشن‏ها و ايّام سوگوارى‏ها مثل ليالى قدر و عاشورا و روز رحلت خاتم الأنبياء صلّى الله عليه وآله وسلّم نيز خطبه و سخنرانى را خود متعهّد مى‏شدم.
زيرا اوّلاً: با اين مردم حسّاس و غيرتمند و جوانان لايق عنوان برادرى داشتيم، و خطبه‏ها و مواعظ از روى الزام و تكليف و يا اشتغال به شغلى نبود؛ فلهذا هم من با آنها مأنوس بودم و هم آنها با بنده.
و ثانيا: غالب وعّاظ نامى در آن اوقات كه افراد محدودى نيز بيش نبودند، خودشان مجلس داشتند و پذيرفتن دعوت ما براى آنها مشكل بود، و وعّاظ غير نامى نيز مشكل بود از عهده آن مجلس‏هاى سنگين و عظيم كه از اساتيد دانشگاهها و مديرها و مسؤولين چه بسا افراد كثيرى نيز مى‏آمدند، برآيند.
و ثالثا: دعوت نمودن واعظ و سخنران هرچه هم مطلوب و مورد نظر عامّه بود، ولى معذلك اين نقص را داشت كه آن واعظ به اختيار و اراده خود هر مطلبى را كه ميخواست انتخاب ميكرد، نه آن مطلبى را كه ما ميخواستيم. و

ص 315
مطلبى را كه بعضى از آنها انتخاب مى‏نمودند، در راه و روش ما و در منهج و سيرِ تعليماتى و پيشرفت شاگردان و جوانان ما نبود. فلهذا از يك دهه واعظ دعوت كردن نيز نتيجه كلّى حاصل نمى‏شد و طرفى بسته نمى‏شد، و چه بسا موجب كسالت روحيّه‏ها و افكار و خستگى مى‏شد.
و اين مسأله، مسؤوليّت را براى خود بنده زياد نموده بود. زيرا كه حتّى در زمانهاى اخير كه كِبَر سن و نقاهت مزاج هم ضميمه شده بود از عهده خطابه‏ها و موعظه‏ها برآمدن در عيد فطر و قربان و ماه رمضان و سائر ايّام جشن و سوگوارى بسيار سخت شده بود و بنده ناچار بودم خودم از عهده سخنرانى برآيم، و معلوم است كه در بعضى اوقات به سر حدّ عُسر و حَرج بالغ مى‏گشت.
از همه اينها گذشته، ما ميخواستيم مردم را به اسلام واقعى و حقيقى دعوت كنيم و اين امر موجب تصادم و تزاحم دستگاه حاكمه بود. او ميخواست مردم را سرگرم نگه دارد و از حقيقت و ادراك واقعيّت در پوشش و حجاب بمانند؛ فلهذا در دعوت كردن وعّاظ، ما هميشه با متصدّيان امور داخلى و اداره مسجد درگير زد و خورد بوديم؛ و خدا ميداند من در اين مدّت بيست و چهار سالى كه پس از مراجعت از نجف در طهران با اين افراد سر و كار داشتم با چه مشكلات و مصائب غير قابل تحمّل مواجه بودم.
و ما اينك آن پرونده‏ها را بسته‏ايم و در انتظار روز عدل و موقف حضرت ربّ العزّة ميباشيم تا چه رازها آشكار شود ؟ و چه مسائل از پرده برون افتد ؟!»
 

رمز تداوم فعّاليّت‏هاى معرفتى و تربيتى

بايد توجّه داشت كه دستگاه طاغوت و سازمان امنيّت با حسّاسيّت فراوان نظارت و مراقبت خاصّى نسبت به عالمان فعّال إعمال مى‏نمود كه حضرت آقا نيز از اين امر مستثنى نبودند، ولى بعلّت فراست و هوشيارى و كتمان سرّ و دقّت نظر نمى‏توانستند از ايشان مدرك و بهانه‏اى بدست آورند. با اينكه ايشان

ص 316
عالمى ساكت و خموش كه حدّأكثر نماز جماعتى اقامه كند نبودند؛ بلكه در قلب طهران در قالب اقامه نماز جماعت، و سخنرانى‏هاى منظّم هفتگى و ماهيانه و ساليانه، و تدريس و تشريح وظائف دينى مردم و تربيت جوانان؛ پايگاه حسّاسى را راه‏اندازى و اداره ميكردند كه صد البتّه از ديد مأموران ساواك كه در چهره‏هاى مختلف ايشان را إحاطه كرده بودند مخفى نمى‏ماند، ولى به گونه‏اى ظريف عمل مى‏نمودند كه هيچ مستمسكى بدست ساواك نميدادند. و اين امريست بسيار مهم كه كار را بنحو أحسن انجام دهى و دشمن را هم ناكام بگذارى.
خود ايشان به بيان رمز موفّقيّت و سلامت اين دوران اينچنين پرداخته‏اند:
 

امر اوّل: پرهيز از پرداختن به جزئيات و اشخاص

«... دو امر بسيار مهم كه با تأييدات و تسديدات حضرت سبحان، حافظ و نگهدار ما بود يكى اين بود كه: در تمام اين مدّت طولانى، در منبرها، در تفسيرها، در خطبه‏ها، در بيان تاريخ و سُنَن رسول الله و ائمّه طاهرين سلام الله عليهم أجمعين فقط بيان كلّيّات مى‏شد، و از انتقاد و بدگوئى به شخص خاصّى، هر كه باشد خوددارى مى‏شد. تفسير آيات درباره جهاد و قيام و حركت و اخلاق رسول الله بيان مى‏شد، امّا حمله به شاه و دربار و نخست وزير و وزراء و أمثالهم نمى‏شد، زيرا اگر مى‏شد ما ديگر قادر بر ادامه كار نبوديم و در وهله نخستين نطفه را در رحم عقيم و فاسد ميكردند. فلهذا براى اراده و نيّت تربيت مردم و بالأخص جوانان و ارائه مكتب، ناچار از بيان كلّيّات و يا تطبيقى كه موجب حمله دستگاه نشود بوديم. و اين امر بسيار مهم بود.
مثلاً در جشن نيمه شعبانى كه در سال [2] 1378 در مسجد قائم گرفتيم، مقدار چهار هزار نسخه از تبريكات نامه به صورت و عبارت زير نوشته و علاوه بر دادن

ص 317
به حضّار و واردين و مدعوّين از افراد مهم و سرشناس، مقدار كثيرى از آنرا با پست براى علما و فضلاى نجف و كربلا و كاظمين و بسيارى از علماى ايران در شهرهاى مختلف بعنوان تبريك‏نامه در پاكت خاصّى گذارده و ميفرستاديم:

تبريك‏نامه نيمه شعبان


ص 318
بسم الله الرّحمن الرّحيم
عيد ميلاد پر افتخار حضرت قائم آل محمّد حجّة بن الحسن المهدىّ العسكرى عجَّل اللهُ فرجَه الشّريف را به تمام مسلمين جهان تبريك عرض مى‏كنيم.
بار الها ! اين عيد را بر همه مبارك گردان، روش آنها را نيكو، دلهاى آنها را زنده فرما، و در إعلاء كلمه حقّه توحيد و حفظ حريم مقدّس قانون اسلام و رايت عدل، پيروزى ده.
اللَهُمَّ إنَّا نَرْغَبُ إلَيْكَ فِى دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الإسْلَامَ وَ أهْلَهُ وَ تُذِّلُ بِهَا النِّفَاقَ و أَهْلَهُ، و تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ إلَى سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرامَةَ الدُّنْيَا و الأَخرة.
«بار پروردگارا ما جميع گروه شيعيان با تضرّع و ابتهال به درگاه تو از سويداى دل خواهانيم كه دوره‏اى پسنديده پيش آورى كه در آن دوران، اسلام و ياورانش را سر بلند فرموده نفاق و پيروانش را ذليل و خوار گردانى، و ما را از داعيان به فرمانبردارى و از رهبران آنها به راه خودت قرار دهى، و بدين سبب از مواهب عاليه و نفائس خزانه جودت در دنيا و آخرت روزى ما فرمائى.»
آنچه از مجموعه أخبار و احاديث متواترى كه درباره ظهور حضرت ولىّ عصر أرواح العالمين فداه وارد شده استفاده ميشود آنكه: ظهور آن حضرت در زمانى است كه دنيا پر از جور و ستم شده باشد و در عين حال بايد زمانه استعداد ظهورش را پيدا نموده ياران و ياوران كافى براى يارى و همراهيش حضور بهم رسانند. يعنى در عين حال كه اكثريّتى بسيار انبوه صحنه پهناور گيتى را به ظلم و عدوان تهديد مى‏كنند، در قبال آنها اقلّيّتى با ايمان راسخ و عقيده‏اى استوار، ثابت قدم، فداكار، مجاهد، براى نصرتش آماده گردند، چنانچه در «احتجاج» ضمن نامه‏اى كه آن حضرت به شيخ مفيد رضوان الله عليه نوشته‏اند

ص 319
اين جهت را متذكّر شده ميفرمايند:
وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَهُ لِطَاعَتِهِ، عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلوبِ فِى الْوَفآءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ، لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ اليُمْنُ بِلِقَآئِنَا.
«و اگر شيعيان ما، كه خداوند آنها را موفّق به طاعتش كند، با افكار و آراء خود در وفاى عهدى كه به آنان شده است يكدل و يك جهت شوند، هر آينه يُمن تشرّف آنها به ملاقات ما به تأخير نمى‏انجامد.»
بنابراين بر جميع عاشقان و دلباختگان ظهورش و تشنگان ماء مَعين و آرزومندان اهتزاز لواى حق و پرچم معدلتش لازمست كه با اراده‏اى متين و فكرى آزاد در راهنمائى مردم به حقائق اسلام و معارف عاليه قرآن مجيد اهتمام نمايند تا رفته رفته جانها زنده و براى نفحات جانفزايش آماده گرديده، پروردگار منّان ديدگان اهل عالم را به رخسار تابناكش منوّر كند.
اللَهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى ءَابَآئِهِ فِى هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِى كُلِّ سَاعَةٍ وَليًّا وَ حَافِظًا وَ قَآئِدًا وَ نَاصِرًا وَ دَلِيلاً وَ عَيْنًا حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعًا وَ تُمَتِّعَهُ فِيَها طَوِيلاً.
نسألُ اللهَ تعالَى أن يُوفِّقَنا و جميعَ إخوانِنا لِمَا يُحبُّ و يَرضَى.

سيّد محمّد حسين حسينى طهرانى
با دقّت و توجّه در اين متن ملاحظه ميگردد كه چقدر ما در گشودن راههاى صحيح در قيام و إقدام مردم، ساعى، وچنان در آن زمان اختناق، مجاهده داشته، و در اين تبريك نامه مطالب بسيار مهم و اساسى و دقيق و قابل تأمّلى را متذكّر شده‏ايم؛ ولى در عين حال يك دعوت كلّى و دعوت به تهذيب اخلاق و عمل به قرآن و برپاداشتن و حفظ كلمه حقّه توحيد و حريم مقدّس قانون اسلام، براى تهيّه بينى و مقدّمه چينى براى ظهور دولت حقّه امام زمان بوده است.
و معلوم است دستگاه نمى‏تواند بر اين تبريك نامه ايرادى بگيرد و آنرا

ص 320
مستمسك گرداند.
و در سال قبل از آن، يعنى در نيمه شعبان 1377 يعنى درست در 32 سال قبل [3] كه اوّلين سال هجرت حقير از نجف اشرف به طهران بود صفحاتى بعنوان تبريك نامه با حاشيه بسيار زيبا و پنج رنگ در چهارده هزار نسخه طبع و در وسط آن به خط بسيار درشت و بسيار زيباى نستعليق عبارت يا حجّة بن الحسن المهدىّ نوشته شده بود، و در بالاى صفحه عبارت پر معناى اللَهُمَّ إنَّا نَرْغَبُ إلَيْكَ فِى دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ ـ تا وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا و الأَخِرَةِ نوشته شده بود و در زير آن ترجمه‏اش به همان طورى كه در تبريك نامه سال 1378 ملاحظه شد...
اين چهارده هزار نسخه به طهران عمدةً و به بعضى از شهرستانها توزيع شد، و از مردم تقاضا كرديم آنرا قاب كنند و در دكّانها و حجرات و منازل خود نگاهدارند. الآن در بسيارى از منازل طهران اين قابها به چشم مى‏خورد.
آيا هيچ شما در معنى و محتواى آن دقّت كرده‏ايد كه چگونه مردم را تحريك به بر پاداشتن حكومت حقّه اسلام ميكند ؟ ولى در قالب ترجمه دعائى كه در شبهاى رمضان ميخوانيم (دعاى افتتاح) و در قالب دعائى كه براى فرج حضرت بقيّة الله بايد خوانده شود و بايد آرزوى هر فرد شيعه و مسلمان باشد.
معلوم است كه دستگاه جائر با اينگونه اقدامات نمى‏تواند صريحا مخالفت كند، و زندان كند، و پرونده جرم تشكيل دهد. آرى تا ميتواند براى جلوگيرى از تشكيل اينگونه مجالس از طريق غير مستقيم كار شكنى ميكند؛ ما در بعضى از شبهاى جشن بدون جهت ميديديم برق محلّه خاموش ميشود و در مجلس ايجاد سر و صدا و ازدحام غير معمول به عمل مى‏آيد و نظائر اين امور. و ما تا آخرين وهله‏اى كه آن حكومت جائره بر سر كار بود از اينگونه مخالفتها و

ص 321
كارشكنى‏ها بقدرى داشتيم كه از حوصله بيان خارج است.
اين تبليغات ما بقدرى روشن و مهيّج و بيدار كننده و در عين حال منطقى و غير قابل ايراد بود كه شنيده شد در يك مجلس جشنى كه در بعثت حضرت خاتم النّبيّين صلّى الله عليه وآله وسلّم در مسجد هدايت خيابان اسلامبول گرفته بودند و بسيار مجلس مهم و با شكوهى بود ـ در همان مسجدى كه حجّة الإسلام مرحوم حاج سيّد محمود طالقانى رحمة الله عليه اقامه جماعت مى‏نمودند ـ يكى از بزرگان آن جماعت كه خود سخنران آنجا بوده است صريحا إعلام كرده بود كه در تمام مساجد طهران نه سرى و نه صدائى از هيچ جا بلند نشد و براى بيدارى و هشدار مردم ابدا صدائى بگوش نرسيد تا اوّلين ندا از مسجد قائم برخاست كه: اللَهُمَّ إنَّا نَرْغَبُ إلَيْكَ فِى دَوْلةٍ كَرِيمةٍ تُعِزُّ بِهَا الإسْلَامَ وَ أَهْلَهُ و تُذِّلُ بِهَا النِّفَاقَ و أَهْلَهُ، وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إلَى طَاعتِكَ وَ الْقَادَةِ إلى سَبِيلِكَ.
 

امر دوّم: اختفاء كامل در سايه لطف الهى

امر دوّم كه در پيشرفت ما كمك عجيب و سريع مى‏نمود و واقعا از ألطاف خفيّه پروردگار سبحان ميتوان بشمار آورد اين بود كه:

فعّاليّت ما و همكاران ما در برانداختن دستگاه حكومت جائر، همه در اختفاء و پنهانى انجام ميگرفت و به هيچ وجه من الوجوه دولت و يا ساواك نمى‏توانست از آن مطّلع گردد.

و در يك مورد جزئى كه فى الجمله با خبر شده بود چنان با مقدّمه‏هاى بسيار غريب و عجيب وارد در مسأله ما براى آگاهى خودش شد كه حقّاً انسان در شگفت مى‏ماند. و همان مسأله نيز ما را بيدار كرد كه در اين امور بقدرى بايد سرّاً كار كرد كه احتمال اطّلاع گرچه بعد از چندين واسطه باشد نرود، و گرنه كار را خراب مى‏كنند و نتيجه را عقيم مى‏گذارند.

و خداوند تبارك و تعالى خودش راهبر ما در اينگونه امور بود و گرنه ابدا


ص 322
نتيجه‏اى عائد نمى‏شد و بواسطه فاش شدن ارتباطات با افراد مؤثّر و كيفيّت عمل، هم مسؤوليت دنيوى و هم مسؤوليّت اُخروى گريبانگير مى‏شد، و نَعوذُ بِالله من شُرور أنفُسِنا.

اينجا مانند آفتاب براى ما روشن بود كه: إلَهِى لَا تَكِلْنِى إلَى نَفْسِى طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدًا فِى الْدُّنْيَا وَ الأَخِرَةِ. »

درجه برنامه ريزى ساواك بر روى افراد، به قدر فعّاليّت و تأثير گذارى آنان و در ارتباط مستقيم با نحوه كار و فضاى فعّاليّت و مخاطبان و موقعيّت مكانى آنان بود كه تمامى اين محورها در مورد حضرت آقا در حدّ نصاب بالائى قرار داشت: عالمى موجّه و آگاه و خبير با درجه اجتهاد و با سابقه‏اى درخشان و مورد توّجه عالمان دينى و برخوردار از سجاياى اخلاقى و قدرت بيان و قلم، در منطقه حسّاس طهران با مخاطبان تحصيل كرده و...

به همين دليل حلقه‏هاى مراقبتى شديدى به دور ايشان سازمان‏دهى كرده بودند ولى بخاطر الطاف الهى و شدّت دقّت ايشان بر انجام وظيفه و كتمان سرّ، هرگز بهانه قابل استنادى بدست نياوردند، كه نمونه‏هائى از آنرا در گذشته نقل نموديم.

 

« اوج گيرى نهضت و سقوط نظام شاهنشاهى »

به دنبال گسترش دامنه فساد و فحشاء و اسلام‏ستيزى طاغوت كه تا مرز تبديل تاريخ هجرى به تاريخ شاهنشاهى پيش رفت و سرآغازى براى محو كامل نام رسول الله صلّى الله عليه و آله از صحنه اين مرز و بوم بود، و نيز گسترش دائره تربيت علمى و عملى دلسوزان حريم اسلام و رشد فكرى مردم بر اثر تراكم سالها زحمات جانفرساى علماى بالله در تربيت شيعيان كه آنانرا تشنه حكومت الهى مى‏ساخت؛ به لطف الهى و مدد اولياء الله سرانجام اسلام خواهان در

ص 323
سالهاى اواخر نهضت در ابعادى وسيع‏تر و با تلاشى بيشتر به صحنه آمدند و نهايةً زمينه سقوط حكومت شاهنشاهى و طليعه پيروزى اسلام پديدار گشت. حضرت آقا قدّس الله نفسَه الزّكيّة نيز كه از روز نخست ورود به صحنه اجتماع، داعيه تحقّق حكومت اسلامى را داشتند اين مرحله را بخوبى دنبال ميفرمودند.
خودشان در اشاره‏اى به آن روزها مى‏گويند: [4]
« بنده براى دنبال كردن جريانات انقلاب به مدّت تقريبا دو سال روزنامه اطّلاعات را هر روز ميگرفتم و از اوّل تا به آخر مطالعه ميكردم. و الآن تمام آنها در شش جلد خيلى ضخيم تجليد شده و جزء اسناد تاريخى ماست كه از بين رفتن حكومت جائره و پيدايش حكومت اسلامى را نشان ميدهد... »
 

بازگشت رهبر انقلاب و طليعه پيروزى

سرانجام شاه از مملكت فرار ميكند و در فرصتى مناسب رهبر كبير انقلاب پس از پانزده سال تبعيد، با عزّت وارد كشور ميشوند و ديدارها و ملاقاتها شروع ميشود و تحوّلاتى چشمگير بسرعت پيش مى‏آيد. در همان روزهاى خون و آتش، حضرت آقا دو ديدار با ايشان انجام ميدهند: ديدار عمومى و خصوصى، كه خودشان در اين رابطه فرموده‏اند:
« ... ما رفتيم ديدن ايشان، البتّه در يكروز كه وقت براى همه علماء بود، بعد از نماز مغرب و عشاء بود كه ايشان آمدند و در سالن مدرسه (علوى) نشستند و تقريبا سه ربع ساعت هم صحبت كردند. و ما به آقايان گفتيم كه يك نيم ساعتى وقت خصوصى براى ما بگيرند و ايشان هم اظهار لطف كردند و براى يكى دو روز ديگر صبح زود يك وقتى گرفتند و ما رفتيم خدمت ايشان و

ص 324
تقريبا نيم ساعت نشستيم و صحبت كرديم.
البتّه اين مجلس، خصوصىِ خصوصى نبود، چون يكى دو نفر ديگر هم آمدند، امّا بالأخره از چهار پنج نفر تجاوز نكرد. و هنوز هم سلطنت ساقط نشده بود، يعنى روز قبل از 22 بهمن بود؛ كه از همان جا كه بنده خداحافظى كردم و رفتم براى ديدن يكى از آقايان علماء كه از شهرستان آمده بود و منزل او در همين خيابان ولىّ عصر فعلى بود، ماشين ما در رفت و برگشت همه‏اش از ميان تير عبور ميكرد.
و همينطور مردم كه عليه دولت قيام كرده بودند با سربازها جنگ و گريز داشتند كه فردا نزديك عصر بود كه الحمدللّه آن حكومت ساقط شد و صداى الله أكبر همه جا را فرا گرفت...»
پس از مدّتى مرحوم آية الله خمينى به قم مى‏روند كه آقا مجدّدا به ديدار ايشان مى‏شتابند تا ضمن خوش آمد گوئىِ بازگشت ايشان به مقرّ اصلى نهضت كه روزى از آن تبعيد شدند، برخى مسائل حياتى و لازم را مطرح سازند. همانطور كه ميفرمايند:
« ... من كه فقط دو مرتبه از ايشان در طهران ديدن كرده بودم گفتم كه باز يك مرتبه هم در قم براى خير مقدم خدمتشان برسم به عنوان اينكه حالا ايشان در شهر خودشان وارد شده‏اند و اينجا مقرّ ايشان است. بالأخره يك روز با بنده‏زاده حاج سيّد محمّد صادق رفتيم قم. صبح رفتيم و يك وقت خصوصى گرفتيم.
ما كه رفتيم خدمت ايشان با اينكه وقت خصوصى بود ولى معذلك در همان وقت خصوصى كه نزديك نيم ساعت طول كشيد، ما مشغول صحبت بوديم كه ناگهان خانواده شهيد سپهبد قرنى يك مرتبه در را باز كردند و زن و بچّه و برادران او همه گريه‏كنان ريختند در اطاق. و آن روز همان روزى بود كه

ص 325
سرلشگر قرنى را ترور كرده بودند و اينها جنازه‏اش را آورده بودند در قم دفن كرده بودند. حالا از سر قبر آمده بودند خدمت ايشان، گريه كردند و ايشان هم آنها را تسليت دادند و خلاصه آن مجلس هم به همين منوال گذشت و ما ديگر چند جمله‏اى اجمالاً بيشتر با ايشان نتوانستيم مذاكره كنيم.
من بيشتر براى دو جهت مشرّف شده بودم به قم:
يكى اينكه گفتم: الآن بر شما لازم است كه نماز جمعه اقامه كنيد فورا، كه از هر چيز لازمتر است؛ و يكى هم عفو عمومى. چون هر كس در زمان طاغوت و شاه جنايتى كرده به عنوان اينكه در آن زمان بوده بايد يك قلم عفو عمومى روى آنها كشيده شود، البتّه به استثناى آن أفرادى كه جنايات شخصى داشتند و بايستى در محكمه محاكمه بشوند أعمّ از اينكه آنها در حكومت اسلام بوده‏اند يا كفر...
آية الله خمينى راجع به نماز جمعه گفتند: نه، اصلاً عقيده من در نماز جمعه وجوب نيست، بلكه نماز جمعه به نظر من حتّى در زمان رسول خدا هم واجب تخييرى است.
حالا نميدانم اين جمله را به ايشان گفتم يا ميخواستم بگويم؛ بعضى اوقات در ذهنم مى‏آيد كه گفتم، بعضى اوقات در ذهنم است كه فقط در ذهنم بود و نگفتم، كه خلاصه چهار جمعه شما نماز جمعه تشكيل بدهيد آنوقت برايتان معلوم ميشود كه آيا واجب عينى است يا نه ؟ يعنى آنقدر فوائد بى‏شمار بر آن مترتّب ميشود كه نظر شريف شما برميگردد.
و امّا در موضوع عفو هم گفتند كه: آن زمان هم حكومت حكومت اسلام بود حالا هم حكومت اسلام است منتهى در زمان طاغوت قوانين اسلام عملى نمى‏شده، و اينها همه بر اساس قانون اسلام بايستى محاكمه بشوند و عفو عمومى هم معنى ندارد.

ص 326
و بالأخره بعد از قدرى صحبت چون خانواده آقاى قرنى هم آمده بودند و قدرى در صحبت ما داخل شدند و وقت هم گذشت ما برخاستيم و خداحافظى كرديم و آمديم براى طهران.»  

بهترين نوع حكومت

حضرت علاّمه از ابتدا تفكّر حكومتى داشتند و معارف الهى مخصوصا فقه را در اين راستا نگاه ميكردند و اين مطلب را از لحظات نخستين شكل گيرى تفكّرشان در دوران تحصيل ميتوان ديد. از زمان آمدن به طهران نيز آن تفكّر حكومتى را دنبال كردند.
تمام عشق و علاقه ايشان تحقّق حكومت اسلام بود و آن را عالى‏ترين نوع حكومت ميدانستند. و در بحث مختصرى كه از نقش علماء در دوران پيدايش مشروطه دارند به اختلاف علماء در نحوه حكومت اشاره مى‏نمايند، و نظام مشروطه را بر نظام سلطنتى كه استبداد مطلق است ترجيح ميدهند ولى تصريح مى‏كنند كه كار صحيح و اساسى همان ايجاد حكومت اسلام است. ميفرمايند:
« ... ولى هر دو دسته اشتباه مى‏نمودند، هم استبداد غلط بود و هم مشروطه كه در واقع در صورت درست پياده شدن هم ـ طبق خواب نائينى ـ مانند شستن دستهاى كنيز سياه بود كه آلوده به نجاست باشد.
حقّ و واقع، دولت اسلام و انقلاب مردم بر اساس حكومت قرآن و تشكيل حكومت اسلام بر اساس صحيح و معنى واقعى ولايت فقيه بود كه در آن زمان كسى دم نزد. زيرا بزرگان و علماى صالح و أعلام ما با همان روش نسبى و پسنديدن ظلم نسبى خو گرفته بودند و به ظاهرِ سلاطين بواسطه تديّن صوريشان قناعت ورزيده بودند، و اين غلط بود. للّه الحمد و له المنّة اينك پس از گذشتن قريب يك قرن از آثار شوم و جنايت خانمان برانداز آن نام آزادى،

ص 327
ملّت اسلام پا در جادّه واقعيّت برداشته است. [5] »
 

حاكميّت رهبر انقلاب به عنوان ولايت فقيه

حضرت آقا تحقّق حكومت اسلام در عصر غيبت را فقط تحت حاكميّت ولايت فقيه صحيح ميدانستند. و رأى مردم به جمهورى اسلامى را بيعت با آية الله خمينى رحمة الله عليه بعنوان حاكم اسلام و ولىّ فقيه تلقّى مى‏نمودند. خود در اين رابطه ميفرمايند:
« ... آية الله خمينى در روز دوازدهم فروردين با رفراندوم عمومى در سراسر كشور، حكومت اسلامى تشكيل دادند. آية الله خمينى تا آن روز حاكم اسلام نبودند بلكه يكى از علما و فقهائى بودند مانند سائر علماء و فقها؛ منتهى بواسطه اين رشادتها و شجاعت‏ها و نبوغ فكرى و سرعت انتقال، يك صبغه الهى خاصّى در ميان مردم پيدا كرده بودند؛ و حتّى وقتى هم كه از پاريس برگشتند باز حكومت تشكيل نشده بود.
حكومت بر ايشان همان وقتى مستقر شد كه مردم بيعت كردند. يعنى همه مردم گفتند ما شما را به عنوان حاكم اسلام مى‏شناسيم، و بر اين اساس بيعت كردند. كدام روز، روز بيعت بود ؟ همان جمعه‏اى كه مردم از صبح تا غروب رفتند پاى صندوقهاى رأى براى شكستن آن سلطنت و طاغوت و امضاى حكومت اسلامى رأى دادند، همان روزى كه نود و هشت و خرده‏اى درصد رأى «آرى» دادند.
و بنده هم تا آن روز اصلاً به مدّت عمرم پاى صندوق نرفته بودم و اصلاً صندوق را هم نديده بودم كه چطورى است، چه شكلى است، ولى آن روز صبح زود اوّلين فردى بوديم كه رفتيم مسجد و تا ساعت ده شب يكسره مسجد

ص 328
بوديم و خودمان پاى صندوق بوديم. و بعد هم رأى‌ها قرائت شد، و آن روز همه مردم با اسلام بيعت كردند و آمدند در زمره اسلام. آن رفراندوم و آن رأى گيرى، بيعت بود، حالا اسمش را شما بيعت بگذاريد يا نگذاريد، ولى حقيقةً بيعت بود... [6] »
 

ارائه طرحهاى حياتى و اساسى در آغاز پيروزى

اصولاً انقلاب‏ها در روزهاى نخستين پيروزى در يك دوره بحرانى انتقال قدرت بسر مى‏برند، و مسؤولان حركتهاى انقلابى كمتر فرصت تأمّل روى مسائل حسّاس و كليدى را پيدا مى‏كنند و بيشتر سرگرم حلّ معضلات مقطعى و موردى هستند؛ و از سوى ديگر روزها و ماههاى نخستين پيروزى انقلاب حال و هوائى دارد كه ميتوان تغييرات بنيادى و اساسى را با اندك هزينه‏اى با استفاده از شور و خروش انقلابى مردم و فضاى مناسب حاكم بر جامعه بوجود آورد و مستحكم ساخت. و تجربه نيز نشان داده كه آنچه در آن زمان اتّفاق افتاده، به نام ارزشها و يادگارهاى انقلاب مورد توجّه عامّه مردم قرار داشته و بيش از حركت‏هاى ديگر پايدار مانده و بعدها هم نهادينه كردن آنها آسانتر و پذيرفتنى‏تر است.

از اين رو در حالى كه در روزهاى نخستين پيروزى انقلاب توجّه به اين مسائل كليدى و حسّاس از سوى مسؤولين بخاطر گرفتارى به مسائل روزمرّه انقلاب و حوادث غير پيش‏بينى شده كم بوده، حضرت آقا با عنايت خاصّى در صدد اين تغييرات بنيادين در زمينه‏هاى مختلف بر مى‏آيند كه به علّت تراكم اشتغالات رهبرى معظّم انقلاب در يكى دو جلسه خصوصى موفّق به طرح گسترده همه نظرات خود نمى‏شوند.

امّا با وجود اين از پا ننشسته و كنار نمى‏كشند و نمى‏گويند وظيفه رهبران


ص 329
انقلاب است كه از نظر صاحب نظران متعبّد و كاردان و اسلام شناس استفاده كنند و آنانرا به ميدان همكارى دعوت نمايند، هر وقت آمدند ما هم همكارى مى‏كنيم؛ خير، بلكه مثل برادرى دلسوز و مهربان تلاش وافر مى‏كنند كه قبل از گذشت فرصت و سردشدن حرارت انقلاب و عادى شدن حال مردم طرحهاى خود را به رهبر انقلاب مرحوم آية الله خمينى منتقل نمايند.

و هنگامى كه به نتيجه مطلوب نمى‏رسند، نظرات خود را در قالب يك طرح بيست مادّه‏اى توسّط آية الله شهيد مطهّرى به ايشان منتقل مى‏نمايند كه البتّه مرحوم مطهّرى هم موفّق به تشريح همه بيست مورد نمى‏شوند، و در صدد بيان تدريجى نظرات ايشان بوده‏اند كه به شهادت مى‏رسند. در تقويم يادداشت كارهاى روزانه ايشان كه پس از شهادت، همراه ايشان يافت شد، يكى از مسائلى كه براى مطرح ساختن با رهبر فقيد انقلاب يادداشت كرده بودند، نظريّه آقا راجع به طرح حجاب زنان است؛ كه شهيد مطهّرى در يادداشت خود از آن به عنوان «پيشنهاد آقاى تهرانى و حجاب استاندارد شده» نام برده‏اند.

بارى ايشان اين موارد بيست گانه را در نوشتجات خود ذكر نموده و توضيح داده‏اند؛ كه باتفكّر در هر مادّه ميتوان به عمق اسلام شناسى و فهم صحيح، اصيل و موشكافانه ايشان از دين، و نيز به دقّت، هوشيارى، آزاد انديشى و آينده نگرى ايشان پى برد. و ما بجهت رعايت اختصار فقط به نقل فهرست گونه آن موارد اكتفا مى‏كنيم و تحليل و بررسى را بعهده خود خوانندگان ميگذاريم؛ تا اين مطلب بدست آيد كه آن مواردى كه عمل شده است چقدر كار ساز و حياتى بوده و تأثير گذارى فوق العاده در حفظ و صيانت نظام اسلامى داشته، و آن مواردى كه عمل نشده است چه خلأهائى را در جامعه بوجود آورده است.

البتّه اين بدين معنا نيست كه اين موارد فقط به ذهن شريف ايشان رسيده

ص 330
است؛ ولى سابقه‏اى از ديگران در اين محور و در آن زمان در دست نداريم، و اگر هست بسيار اندك و ناچيز مى‏باشد. و امّا بيان فهرست‏وار موادّ پيشنهادى، بدينقرار است:

 

فهرست موادّ پيشنهادى به رهبر انقلاب

إقامه نماز جمعه.

ازدواج پسران و دختران در اوّل بلوغ، بر اساس يك برنامه وسيع و منظّم و مدوّن.

حجاب صحيح استاندارد براى زنان؛ با تعيين تمام خصوصيّات: شكل و اندازه و رنگ و...

مقاومت ملّى (تجهيز و آمادگى جوانان متعهّد، براى دفاع در سراسر كشور؛ غير از نظام اجبارى ارتش).

لزوم تعليمات نظامى اجبارى براى عموم (افراد پانزده تا چهل سال).

مجهّز شدن علماء و فقهاء و فضلاء اسلام به اسلحه كمرى؛ بجهت ضامن اجرا داشتن براى امر به معروف و نهى از منكر.

ساعت اسلامى: ساعت غروب كوك كه مبدأ شروع آن غروب آفتاب است.

إعلام تاريخ هجرى قمرى به عنوان تاريخ رسمى كشور؛ و عدم مشروعيّت تاريخ شمسى.

تغيير شكل لباس و كلاه و علامت‏ها و مدال‏هاى نظاميان، و تطبيق آن با موازين اسلامى.

تصحيح طريقه شهريّه طّلاب (تأمين و توزيع آن).

منع استعمال دخانيات، و إعلام حرمت آن.

متّحد الشّكل شدن مردم به لباس اسلامى و سرپوش اسلامى، در برابر لباس و كلاه كفر (براى مردان و زنان).

پوشيدن رداء به جاى عبا، با رنگ سپيد يا نزديك به سپيد؛ و تبديل


ص 331
علامت سياه سيادت به علامت سبز.

رايگان كردن امور پزشكى.

رايگان كردن امور تحصيلى.

استخدام معلّمين و متخصّصين از خارج؛ و منع اعزام محصّل به خارج از كشور.

إعلان اذان در مواقيت پنجگانه در سراسر كشور، و تعيين محل‏هاى مختلف در شهرستان‏ها براى رؤيت هلال در شب اوّل ماه، و اطّلاع به حاكم شرع.

برگرداندن زندگى إسراف و إتراف و تبذير، به زندگى سالم و ساده.

ترغيب امّت مسلمان به «مَهر السُّنّة» در مهريّه دختران. (مهر السّنّة، مهريّه حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها است كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله آنرا به عنوان مهريّه بانوان امّت خود سنّت فرمود؛ و مطابق است با پانصد درهم شرعى معادل با سيصد و پنجاه مثقال شرعى و معادل دويست و شصت و دو و نيم مثقال صيرفى از نقره مسكوك.)

برداشتن تكدّى و گدائى.

تطبيق دادن امور ادارى با امور شرعى (و تنظيم وقت‏ها با ساعات نماز و روزه و غيرهما)، و برداشتن احتياطاتى كه در رساله‏هاى عمليّه موجب عسر و حرج ميشود.

بارى، و امّا آنچه از ميان تمامى اين موارد در آن برهه حسّاس و بحرانى كشور، مهّم‏تر و فورى‏تر بوده است مسأله اقامه نماز جمعه بوده است كه درباره آن اينچنين توضيح داده‏اند:  

تأكيد بر نماز جمعه

« ... آقاى مطهّرى با ما رفت و آمد داشت. يك روز من به ايشان گفتم: ميدانيد قضيّه چيست ؟ قضيّه مهم، نماز جمعه است. نماز جمعه خيلى مهمّ

ص 332
است و فورا بايد اقامه شود؛ و اگر اقامه نشود خطر جدّى مملكت را تهديد ميكند. چون الآن تمام اين گروهكها و احزاب همه مشغولند به نمايش دادن خودشان و پيوسته قوا و افراد خود را زياد مى‏كنند. مثلاً در روز وفات دكتر مصدّق طرفداران او سى‏هزار نفر را از طهران حركت داده بودند براى احمدآباد و در آنجا شعارهائى داده بودند بعنوان ملّيّت، يعنى عليه دستگاه آية الله خمينى كه دستگاه ايشان تقدّس و روحانيّت بود. همچنين احزاب ديگر هم فعّاليّت ميكردند.
و اگر نماز جمعه تشكيل بشود اينها بكلّى از بين مى‏رود.
نماز جمعه‏اى كه تشكيل ميشود ديگر صحبت از صد نفر و پانصد نفر نيست، بلكه نمازى است كه همه ملّت در آن شركت مى‏كنند.
البتّه اين حرفها را آن وقت ما مى‏زديم كه يك نماز جمعه در طهران نبود، يعنى اسمى هم از اين حرفها نبود. و ما هم در مسجد قائم شروع كرديم به بحث كردن از وجوب عينىِ تعيينى نماز جمعه. يعنى تعيينا نماز جمعه واجب است. شبها در هفت جلسه همين موضوع نماز جمعه را بحث كرديم. و حتّى يك شب گفتم: هر كس كه حاضر است با من مباحثه تلويزيونى كند از نقطه نظر وجوب نماز جمعه، بنده حاضرم ! يك مباحثه فقهى در پشت تلويزيون انجام ميدهيم تا معلوم شود الآن نماز جمعه وجوب تعيينى دارد يا ندارد ؟
و به مرحوم شهيد مطهّرى گفتم: شما كه به قم مشرّف ميشويد و به خدمت آية الله خمينى مى‏رسيد، من بيست مادّه دارم؛ اين بيست مادّه را بايد به ايشان بگوئيد: [7]

ص 333
يكى از آنها وجوب عينى تعيينى نماز جمعه است. آية الله خمينى خود يك شخص فقيه هستند، درسهاى آية الله آقاى حاج شيخ عبدالكريم حائرى را ديده‏اند، و درسهاى آية الله آقاى بروجردى را ديده‏اند و شايد چندين دوره صلوة جمعه را ديده‏اند؛ و روى آن موازين كلّى امروز وجوب عينى تعيينى نماز جمعه هيچ جاى شبهه نيست، و ايشان بايد نماز جمعه را اقامه كنند...»
 

سرنوشت طرحها و نماز جمعه

« بارى ما اين بيست مادّه را به مرحوم شهيد مطهّرى داديم. و آقاى مطهّرى در مورد حجاب زنان و تغيير پوشش به شكل صحيح حتّى درباره خود ايشان، گفتند: من اين را چگونه به ايشان بگويم ؟ آيا از قول شما بگويم ؟ گفتم: بگوئيد.
و ايشان هم پس از اينكه رفته بودند قم خدمت آية الله خمينى، راجع به نماز جمعه پيشنهاد كرده بودند. آية الله گفته بودند: آخر، الآن آقاى حاج شيخ محمّد على اراكى در قم نماز ميخوانند، من به ايشان چه بگويم ؟ آقاى مطهّرى گفته بودند: ايشان نماز را به شما تقديم مى‏كنند.
آية الله خمينى گفته بودند: من چگونه از خانه بيرون بروم ؟ اين مردم ماشين را تكّه تكّه مى‏كنند. چون همان زمانى بود كه علاقه مردم بسيار شديد بود. البتّه بحمدالله علاقه مردم در تمام طول اين چند سال شديد بود، لذا ايشان از منزل بيرون نمى‏آمدند؛ و در جريان تشييع جنازه‏شان كه ديديد كه چه كردند، بطورى كه اصلاً جنازه در خطر بود كه در زير دست و پا بكلّى مفقود بشود و از بين برود.
و خلاصه فرموده بودند: من چطور از خانه بيرون بيايم ؟ مرحوم مطهّرى گفته بودند: نه اينها مهم نيست، بالأخره انسان راههائى برايش درست ميكند. و لو يك جلسه هم شده شما نماز جمعه را اقامه بكنيد، و بعد هم به ديگرى

ص 334
مى‏سپاريد، داعى ندارد كه خودتان شركت كنيد...
بالأخره چند ماه گذشت تا ايشان براى نماز جمعه تصميم گرفتند. چون مرحوم مطهّرى را بعد از يك هفته به شهادت رسانيدند. و اوّلين نماز جمعه‏اى كه بدستور ايشان رسما در طهران تشكيل شد مرحوم آقاى سيّد محمود طالقانى در دانشگاه انجام دادند، و ايشان هم يك ماه بيشتر عمر نكردند، و بعد آية الله منتظرى، و بعد هم جناب آقاى خامنه‏اى كه تا الآن الحمدللّه نماز جمعه برقرار است.
بله، نماز جمعه خيلى مهم است. اصلاً حكومت اسلام بى‏نماز جمعه متصوَّر نيست. از زمان رسول الله تا بحال هر حاكمى كه آمده اوّل نماز جمعه را بدست گرفته. و اصولاً تشكيل نماز جمعه واجب است براى همه مردم؛ چه در زمان حكومت اسلام و چه در زمان غير حكومت اسلام. و در زمان غير حكومت اسلام مردم گناهكارند؛ و اگر از آنها بپرسند كه چرا نماز جمعه نمى‏خوانديد ؟ مى‏گويند: آخر ما نمى‏توانستيم، بايد حكومت اسلامى باشد، مى‏گويند: بايد تشكيل حكومت ميداديد تا بتوانيد اقامه نماز جمعه كنيد !... و مى‏بينيم كه همين نماز جمعه جلوى تمام آن احزاب را گرفت.
وقتى در طهران يك ميليون، دو ميليون، سه ميليون در نماز جمعه شركت مى‏كنند، آن حزبى كه حدّاكثر افرادش ده هزار تاست، بيست هزارتاست خجالت مى‏كشد بيايد بيرون ! ولى اگر اين نماز تشكيل نشود اين يك ميليون نفر يا بيشتر هيچ معلوم نيستند، چون در خانه‏هاى خودشان يا در مساجد متفرّقند، يا تلويزيون تماشا مى‏كنند، يا قصّه گوش مى‏كنند، و يا به زمين فوتبال مى‏روند. ولى فلان حزب تمام افرادش را كه مثلاً ده هزار نفرند مى‏آورد و از تماشاچيان و ولگردها هم مقدارى ضميمه ميشوند آنگاه نشان ميدهد و مى‏گويد: تمام قدرت بدست ماست.

ص 335
الحمدللّه نماز جمعه عملى شد. [8] و مرحوم شهيد مطهّرى به من گفتند: من از اين موادّ شما چند فقره بيشتر مجال پيدا نكردم به آية الله بگويم؛ و بقيّه مواد براى مجالس بعد ماند كه ايشان هم به شهادت رسيد. رحمة الله عليه. »
 
دنباله متن
پاورقي
[1] ـ «وظيفه فرد مسلمان در احياى حكومت اسلام» درس دوّم
[2] ـ حدود سال 1340 هجرى شمسى؛ دوره‏اى كه اين نمونه حركات از مراكز دينى بسيار اندك، و در عين حال قابل تأمّل و دقّت است.
[3] ـ نسبت به زمان بيان اين مطلب است كه سال 1409 هجرى قمرى باشد.
[4] ـ مطالب اين قسمت، از كتاب «وظيفه فرد مسلمان در احياى حكومت اسلام» درس چهارم نقل شده است.
[5] ـ «نور ملكوت قرآن» ج 3، ص 192، تعليقه
[6] ـ «وظيفه فرد مسلمان در احياى حكومت اسلام» ص 165 و 166
[7] ـ بايد توجّه داشت كه شهيد مطهّرى در آن زمان عالى‏ترين مقام مسؤول بعد از رهبرى بودند، يعنى رياست شوراى انقلاب را بعهده داشتند.
[8] ـ به راستى تدبّر در گفته‏هاى فوق و ديدن بركات نماز جمعه در مقام عمل كه تضمين كننده تداوم حركت نهضت، و اداره جبهه‏هاى نبرد در دوران جنگ تحميلى و روزهاى سخت دفاع و مقاومت در برابر تهاجم كفر و استكبار جهانى در قالب حزب بعث و لشگر صدّام بود؛ نگرش دقيق آقا را مى‏رساند.
اكنون هم بايد بر احياء نماز جمعه‏ها در سطح وسيع اقدام كرد و عمده راه حلّش الزام فقهى و پيراستن آن از زوائد و پافشارى بر اسلاميّت و جامعيّت و جاذبيّت آن است.  
دنباله متن