کتاب آیت نور(ج1) / فصل اول : خاندان پدری مرحوم علامه، آیة الله سید ابراهیم طهرانی، آیة الله میرزا محمد طهرانی عسکری، میرزای شیرازی اول و دوم
صفحه قبل

فصل اوّل

خاندان و عشيره


ص 61

« خاندان پدرى »

علاّمه آية الله حاج سيّد محمّد حسين حسينى طهرانى فرزند آية الله معظّم حاج سيّد محمّد صادق حسينى طهرانى فرزند آية الله العظمى سيّد ابراهيم طهرانى فرزند آقا سيّد على اصغر بن مير ابراهيم بن مير طاهر أعلى الله درجتهم، در زمينه معرّفى شخصيّت ارزشمند خاندان پدرى خويش و اتّصال آن به بزرگان علماى شيعه مطالب مفيدى دارند كه به گوشه‏هائى از آن اشاره مى‏كنيم:

آقا سيّد على اصغر

« ... مرحوم سيّد على اصغر طهرانى تاجر مقيم طهران و اصلاً طهرانى و از سادات دَرَكه [1] ، دو فرسخى طهران بوده، و نسب ايشان منتهى به حضرت امام زاده سيّد ولىّ است [2] كه در دركه مدفون و مزار عامّ است...»


ص 62
ايشان از چهار عيال داراى اولاد بودند. از يكى فرزندى بنام آقا سيّد حسين و خواهرش بنام زهرا [3] ، از ديگرى دو پسر بنامهاى سيّد أبوالحسن و سيّد جواد و يك دختر، و از ديگرى فرزندى بنام آقا سيّد على اكبر فخر فاطمى فخر التّوليه كه در آستان مقدّس حضرت ثامن الأئمّه عليه السّلام عنوان توليت داشتند، و از مرحومه جدّه بزرگ ما كه از سادات أخوى [4] بوده‏اند دو پسر بنامهاى آقا سيّد ابراهيم و آقا سيّد محمّد آوردند.

آية الله سيّد ابراهيم طهرانى

استفاده از محضر ميرزاى بزرگ

ايشان در سال 1262 هجرى قمرى در طهران تولّد يافت و پس از فراگيرى مقدّمات و سطح، در سال 1283 به نجف اشرف هجرت نموده و در رتبه درس اساتيد بزرگ قرار گرفت، و پس از مهاجرت تاريخى ميرزاى بزرگ مرحوم آية الله مجدِّد: حاج ميرزا محمّد حسن شيرازى رحمة الله


ص 63
عليه [5] به سامرّاء، ايشان نيز در سالهاى پيش از 1300 هجرى قمرى به سامرّا مهاجرت و ساليان دراز در آنجا توطّن و از مكتب او استفاده‏ها نمود و از شاگرادان معروف و أصحاب خاصّ وى گرديد.

ايشان در اين دوران، هم بحث با آية الله آقا سيّد محمّد فشاركى [6] و


ص 64
آية الله آقا ميرزا محمّد تقى شيرازى [7] بود و بنا به نقل حضرت آقا از قول مرحوم والدشان اين سه تن پيوسته با هم ملازم و مباحث بوده‏اند.

ونيز در اين أثناء ايشان به همسرى ربيبه (دختر زن) ميرزا در آمد و در حكم داماد وى شد.

توضيح آنكه مرحوم مجدّد با وجود عيال اوّل خود (والده آقا سيّد محمّد) و عيال دوّم خود (والده آقا سيّد على) با علويّه خانم ناظر [8] كه شوهر خويش مرحوم رجبعلى طهرانى را از دست داده و به همراه برادران عالم و


ص 65
فاضل خود آقا سيّد زين العابدين طهرانى (معروف به آقا سيّد آقا) [9] و آقا سيّد محمّد تقى طهرانى و آقا سيّد مصطفى قنات آبادى و نيز به همراه فرزندان يتيمش ـ دو پسر و دو دختر ـ به نجف اشرف مهاجرت نموده بود ازدواج مى‏نمايد و فرزندان يتيم وى را در دامان پر مهر خود مى‏پرورد و آنان را همچون فرزندان خود تحت سرپرستى و تربيت مى‏گيرد، به گونه‏اى كه براى آقا ميرزا محمّد طهرانى (يكى از پسران علويّه خانم) و پسر خودش آقا سيّد على درس خصوصى مستقل قرار ميدهد، [10] و همچنين شهربانو خانم، يكى از دختران مخدّره علويّه را كه ربيبه اوست به نكاح شاگرد مبرّز خويش آقا سيّد ابراهيم طهرانى در مى‏آورد؛ و بدين لحاظ ايشان داماد ميرزا محسوب مى‏شوند.

ثمره اين ازدواج مبارك پنج پسر بنامهاى آقا سيّد محمّد صادق (پدر حضرت آقا)، آقا سيّد محمّد كاظم، آقا سيّد محمّد رضا، آقا سيّد محمّد تقى، و آقا سيّد على نقى، و سه دختر بوده است.

از سوى ديگر علويّه خانم و سه برادرش فرزندان مرحوم مبرور آقا سيّد أبوالقاسم طباطبائى زواره‏اى اصفهانى هستند كه ايشان نواده امير محمّد صالح حسينى خاتون آبادى (داماد مجلسى دوّم و همسر دخترش فاطمه بيگم)


ص 66
ميباشد؛ و از اين رو نسب حضرت آقا از طرف مادر پدرشان شهربانو خانم به مرحوم علاّمه مجلسى منتهى مى‏شود و مجلسيّين: ملاّ محمّد تقى و ملاّ محمّد باقر رحمة الله عليهما جدّ مادرى پدر حضرت آقا ميباشند كه بدين امر در آثار خود تصريح نموده‏اند. [11] و چون سادات طباطبائى بروجردى نيز از طرف مادر، فرزندان ملاّ محمّد صالح مازندرانى (داماد مجلسى اوّل و همسر دختر عالمه و فاضله‏اش آمنه بيگم) هستند رابطه نسبى با آية الله بروجردى و آية الله سيّد مهدى بحرالعلوم هم بر قرار مى‏شود. [12]

همراه با ميرزاى بزرگ

بارى آية الله آقا سيّد ابراهيم طهرانى ساليان متمادى از محضر پر فيض ميرزاى بزرگ بهره مى‏بَرد و مدارج عاليه علم را طى نموده از أفاضل علماء و أصحاب بحث وى ميگردد و پس از ازدواج با ربيبه ميرزا جزء مقرّبان و اهل بيت ايشان گرديده متصدّى امور شخصى و اموال مرحوم مجدِّد نيز ميگردد، به گونه‏اى كه منازلى را كه ميرزاى بزرگ در سامرّاء براى برخى فضلا بنا ميكردند همه با مهندسى و نظارت و تقويم و مديريّت او انجام مى‏گيرد، و اين هميارى و همراهى با استاد كه از زمان هجرتشان به سامرّاء شروع شده بود تا زمان ارتحال ميرزا در سال 1312 هجرى قمرى استمرار مى‏يابد.


ص 67
ايشان پس از رحلت استاد بزرگ خود هشت سال ديگر نيز در سامرّاء مى‏مانند و به تلاشهاى علمى و عملى و رسيدگى به امور ادامه ميدهند و در سال 1320 براى زيارت حضرت ثامن الحجج علىّ بن موسى الرّضا عليه آلاف التّحيّة و الثّنآء به ايران باز ميگردند، و بجهت عواملى كه مانع بازگشت ايشان به عتبات عاليات مى‏شود در طهران اقامت نموده و به رسيدگى به امور شرعيّه مردم مى‏پردازند. مدّت توقّف ايشان در عتبات عاليات (نجف اشرف و سامّراء) مجموعا سى و هفت سال بوده است.

سيماى ظاهرى و سيره عملى

حضرت آقا در معرّفى سيماى ظاهرى و بيان گوشه‏هائى از سيرت عملى جدّ بزرگوار خود چنين مى‏نويسند:

« ... مرحوم جدّ ما آقا سيّد ابراهيم مردى بلند قامت، قوىّ الهيكل، بسيار زيبا و با جلالت و ابّهت، و متعبّد و زاهد و مُعرض از دنيا و بلند نظر و كريم الطّبع و واسع الصّدر بود. اهالى طهران از پيرمردها كه ايشان را زيارت كرده‏اند داستانهائى نقل مى‏كنند...«

آنگاه نمونه‏هائى را كه هر كدام نشانه روح والا و نفس دنيا گريز ايشان است بيان مى‏كنند:

... ايشان براى حفظ آبروى مؤمن ورشكسته‏اى مبلغ پنج هزار تومان آن دوران كه شايد معادل چند ميليون الآن بوده است را جهت تصفيه حقوق مردم به وى پرداخت مى‏كنند، و در حاليكه همان شب چراغ منزلشان بعلّت نداشتن لوله خاموش بوده، ايشان براى خريد لوله چراغ لامپا حتّى صد دينار (معادل يك دهم ريال) هم از اين پول كلان كه از وجوهات شرعيّه بوده بر نمى‏دارند.

و ديگر آنكه: تمام منازلى را كه در سامّرا براى فضلاء طلاّب ساخته بودند و تمام ملك ايشان بوده و حتّى منزل شخصى خود را در سفر اخيرشان به سامّرا


ص 68

همه را به فرزند مرحوم ميرزاى بزرگ ـ آية الله حاج ميرزا على آقاى شيرازى ـ به يك سير نبات مصالحه مى‏كنند.

و ديگر آنكه: چون با هم شاگردى و هم مباحثه خود الفت و صميميّت فوق‏العاده‏اى داشتند و حقّا مردى دور از شهرت و سُمعه و شخصيّت طلبى بودند كتاب «حاشيه بر مكاسب» و بحث‏هاى «خلل صلوة» و «صلوة جماعت» مرحوم آقا ميرزا محمّد تقى شيرازى را، با آنكه گفته مى‏شود اغلب به قلم ايشان است، جمع‏آورى نموده و همه را به نام رفيق صديق خود طبع مى‏كنند، و براى خود فقط نام «ساعى در جمع‏آورى» ميگذارند، كما اينكه در پشت اوّلين صفحه حاشيه بر مكاسب مرحوم شيرازى مطبوع است.

رحلت و مدفن

بارى آية الله آقا سيّد ابراهيم طهرانى پس از عمرى پر بركت و تلاش و بجاى گذاشتن آثار قلمى متعدّدى شامل تأليف بسيارى از مباحث اصول فقه و بعضى از مسائل فقهيّه، كه البتّه هنوز هيچ كدام به طبع نرسيده است، و استنساخ چندين اصل از اصول شيعه مانند كتاب «عروس» و «مصادقة الإخوان» صدوق، و پس از سالها كار علمى و تربيتى در نجف و سامرّاء و پس از دوازده سال تبليغ اسلام و نشر معارف و رسيدگى به امور مردم در طهران در سال 1332 هجرى قمرى پس از هفتاد سالگى روحش به ملكوت أعلى پرواز ميكند و خواصّ از اهل علم و توده مردم را به داغ مى‏نشاند، و جنازه ايشان پس از تعطيل عمومى طهران با شكوه فراوان با عمارى و كالسكه به قم حمل شده و در وسط ايوان آئينه صحن بزرگ حضرت معصومه سلام الله عليها بخاك سپرده مى‏شود. رحمة الله عليه رحمةً واسعةً. [13]


ص 69

آية الله ميرزا محمّد طهرانى عسكرى

پدر ايشان مرحوم رجبعلى طهرانى و مادر بزرگوار ايشان علويّه خانم ناظر ميباشد. وى در سال 1281 هجرى قمرى متولّد شد و پس از ازدواج مادرش با ميرزاى بزرگ در دامان پر مهر و لطف او قرار گرفت و چهارده سال از محضر پر فيض و سازنده‏اش بهره برد و مدارج تربيتى و علمى را پشت سر گذاشت. او با اينكه هنگام رحلت استادش ميرزاى شيرازى سى و يك سال بيشتر نداشت، ولى بخاطر عنايت ايشان و تشكيل درس خصوصى و توجّه فوق‏العاده به وى زمنيه‏هاى رشد و تعالى در ايشان به بهترين وجه فراهم شد تا آنكه مراحل عالى علمى و عملى را طى نموده و با تشكيل كتابخانه‏اى عظيم و تدوين آثارى ارزشمند و كارآمد به نشر معارف الهى پرداخت و در حفظ آثار بزرگان تلاشى ستودنى نمود. و با تربيت فرزندان عالم و وارسته و انتخاب دامادهاى عالم و عامل نسلى نورانى و پر بركت بجاى گذاشت. [14]

همانگونه كه گذشت، ايشان دائى پدر حضرت آقا و مورد علاقه و توجّهشان ميباشند كه در آثارشان از ايشان به عظمت و بزرگى ياد مى‏كنند؛ و اكنون به نمونه‏هائى از آن اشاره مى‏كنيم:

دور انديشى و غيرت دينى

آية الله ميرزا محمّد طهرانى عسكرى از بزرگان علم و عمل است كه در حفظ آثار اهل بيت عليهم السّلام همّتى عالى داشت و از اين رو به تكميل كتاب


ص 70

ارزشمند جدّ أعلاى خويش مرحوم مجلسى أعلى الله مقامه الشّريف همّت گماشت و كتاب «مستدرك بحار الأنوار» را تأليف نمود.

مرحوم علاّمه درباره دورانديشى و تيزبينى او در حفظ آثار علمى بزرگان و فهم خطر مستشرقان در غارت آثار علمى و كتب ارزشمند شيعى داستانى را به مناسبت ذكر كتاب «الدُّرّ النَّظيم» در جلد نهم «امام شناسى»، نقل مى‏كنند كه ديدنى و درس گرفتنى است. ايشان پس از نقل سخن شيخ آقا بزرگ طهرانى راجع به نسخ خطّى «الدّرّ النّظيم» و اينكه يكى از آنها در كتابخانه مرحوم كُبّه بود و او را ميرزا محمّد طهرانى در سامرّاء خريد مى‏نويسند:

رد نمودن آية الله طهرانى درخواست مستشرق اروپائى را نسبت به فروش كتاب «الدّرّ النّظيم»

« أقول: چون مطلب به اينجا رسيد، داستانى را خوبست ذكر كنيم.

گويند: از صدر اسلام تا به حال در سيره رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم كتابهاى مختلفى نوشته شده است ولى در سيره ائمّه دوازده‏گانه شيعه كمتر كتابى تأليف شده است. و كتاب «الدّرّ النّظيم فى مناقب الأئمّة اللهاميم» [15] از آن كتابهاى نادر و نفيس است كه در اين رشته تحرير شده است. و نسخ اين كتاب به تدريج از بين رفته و فقط چند نسخه از آن در دست است كه يكى از آنها متعلّق به كتابخانه كُبّه بود كه بعد از رحلت آن مرحوم به كتابخانه مرحوم دائى پدر ما آية الله علاّمه آقا ميرزا محمّد طهرانى ـ رضوان الله عليه ـ نزيل و مقيم سامرّاء منتقل شد.

دائى زاده پدر ما حجّة الإسلام آقاى حاج ميرزا أبوالحسن شريف عسكرى


ص 71

دام توفيقه براى حقير نقل كرد كه:

بعد از ارتحال مرحوم كبّه ميخواستند كتابخانه او را حراج كنند. مرحوم پدرم از سامرّاء مرا براى خريدن بعضى از مخطوطات از جمله همين كتاب به كاظمين فرستاد و فرمود: به هر قيمتى كه شده است اين كتاب را بخر. من به كاظمين آمدم و در موقع حراج كتابخانه اين كتاب را به قيمت گزافى خريدم و با سائر كتابهاى خريدارى شده به سامرّاء آوردم و جزء كتابهاى كتابخانه پدرم شد.

مدّتى زياد نگذشته بود كه يك روز كليد دار حرم عسكريّين عليهما السّلام كه مردى سنّى مذهب بود به من گفت: «يكى از مستشرقين آمده است و در منزل ما وارد شده كه از پدر شما سؤالاتى درباره علوم دارد. شما از پدرت اجازه بگير تا به خدمتش برسد.» من به پدرم مرحوم آية الله آقا ميرزا محمّد طهرانى گفتم. پدرم فرمود: مانعى ندارد، هر وقت ميخواهد بيايد. من به كليددار گفتم و فردا صبحِ آنروز، كليد دار در معيّت آن مستشرق به منزل پدرم آمد و در كتابخانه پدرم كه محلّ مطالعه و كتابت او بود وارد شدند و نشستند. و آن مستشرق درباره بعضى از علوم و كتب، مطالبى پرسيد و ايشان جواب گفتند؛ و در آخر الأمر از كتاب «الدّرّ النّظيم» و مؤلّف آن و خصوصيّات محتواى آن پرسيد و ايشان جواب دادند؛ و سپس گفت: آيا شما آن كتاب را داريد ؟ پدرم فرمود: آرى. گفت: آيا مى‏شود من ببينم ؟

پدرم فرمود: آرى ! أبوالحسن برخيز و فلان كتاب را كه در فلان نقطه از قفسه فلانى است به ايشان بده. من برخاستم و كتاب را برداشتم و در برابر او گذاردم.

او كتاب را برداشت و صفحات آن را به دقّت ملاحظه كرد، و كاغذ جدول كشى شده و صفحات و جلد آن را به دقّت ديد و سپس كتاب را بست و روى زمين گذارد و گفت: اين كتاب را ميفروشيد ؟ پدرم فرمود: نه.


ص72

گفت: من از شما خواهش ميكنم به هر قيمتى كه شده است به من بفروشيد ! پدرم فرمود: نه، نمى‏شود ! گفت: شما ملاحظه قيمت آن را نكنيد، به هر قيمتى كه بفرمائيد و به هر ميزان كه بالا باشد من خريدار اين كتابم.

پدرم فرمود: اين كتابخانه را مى‏بينيد؛ اگر از فرش تا سقف آن را از اِبريز صافى (طلاى خالص) كنيد نمى‏فروشم !

آن مرد مأيوس شد و برخاست و با كليد دار رفت، و من كتاب را برداشته و در جاى خود گذاردم. فرداى آن روز كليد دار به من گفت: اين مرد طالب اين كتاب است و از مغرب اروپا براى خريدن اين كتاب آمده است و چون ميدانسته‏اند كه اين كتاب جزو مكتبه مرحوم كبّه است و اينك به مكتبه آقا ميرزا محمّد طهرانى انتقال يافته است لذا با توسّط مقامات بغداد يكسره به سامرّاء آمده و در منزل ما وارد شده است و از من تقاضا كرده است كه اين كتاب را وساطت نموده و براى او بخرم، و مطمئن باشيد كه هر مقدارى كه شما بخواهيد و بگوئيد، او خريدار است.

من در جواب كليددار گفتم: اين كتاب ناموس است؛ ناموس اسلام است. آيا كسى ناموس خودش را به اجنبى ميفروشد ؟! آيا شما حاضريد ناموس خود را، زن و حرم خود را بفروشيد، گرچه به گزاف‏ترين قيمت‏ها باشد ؟! گفت: نه ! گفتم: اهمّيّت اين كتاب از ناموس خانوادگى بيشتر است؛ چون اين ناموس دين و شريعت و ناموس اسلام است و كتاب خطّى منحصر به فرد است.

كليددار از خريدن اين كتاب مأيوس شد و به مستشرق قضيّه را گفت. او هم فهميد كه پدرم تعصّب دين دارد و به هيچ وجه كتاب را نخواهد فروخت فلهذا از سامرّاء رفت.

من كه اين گفتگوى خود را با كليددار براى پدرم بازگو كردم، فرمود: اينك بايد جاى اين كتاب را تغيير داد، آن را در فلان قفسه و فلان نقطه بگذار، چون


ص 73

ايشان جاى اين كتاب را دانسته‏اند و بعيد نيست در اوقاتى كه در اينجا رفت و آمد است با لطائف الحيلى كتاب سرقت شود.

بارى بعد از رحلت مرحوم ميرزا دائى: آقا ميرزا محمّد طهرانى، ورثه آن مرحوم تمام كتابهاى وى را وقف كردند و مهر وقف بر آنها زدند، و اينك همين كتاب با سائر كتب به كاظمين منتقل شده و اداره اوقاف باستان شناسى عراق بر آنها نظارت دارد و از كتب ممنوعة الخروج از كشور عراق شناخته شده است. [16] »

دنباله متن

پاورقي
[1] ـ در «لغت‏نامه دهخدا» از «فرهنگ جغرافيائى ايران» نقل كرده است كه: »دركه دهى است از بخش شميران شهرستان طهران واقع در 12 هزار گزى باختر تجريش با 742 تن سكنه (طبق سرشمارى سال 1335 ه. ق). آب آن از رودخانه محلّى سرچشمه توچال و راه آن فرعى است. در كوه آن سنگ‏هاى الوانى وجود دارد كه براى موزائيك مورد استفاده است.«
[2] ـ حضرت آقا در «جنگ خطّى 13» ص 98 مى‏نويسند: »مرحوم پدر ما آية الله حاج سيّد محمّد صادق حسينى طهرانى ميفرمود: ما از اولاد حسن بن زيد بن علىّ (بن الحسين عليهما السّلام) هستيم.«
[3] ـ زهرا خانم به نكاح مرحوم فخر العلماء و الفقهاء آية الله سيّد ميرزا فخرالدّين سيّدى قمّى در آمد كه عالمى جليل و فقيهى نبيل بود. ايشان فرزند شيخ الإسلام آقا سيّد ميرزا أبوالقاسم قمّى ـ امام جمعه قم ـ فرزند آقا سيّد ميرزا محمّد رضا فرزند آقا سيّد أبوطالب فرزند آقا سيّد ميرزا أبوالمحسن بوده‏اند. مرحوم آقا سيّد أبوطالب امام جمعه قم سوّمين داماد مرحوم آية الله محقّق و فقيه و اصولى عظيم آقا ميرزا أبوالقاسم جيلانى شفتى قمّى عالم علاّم و صاحب «قوانين» و «جامع الشّتات» و «غنائم الأيّام» و كتب ديگر بوده‏اند. و بنابراين عمّه زادگان پدر ما، از ناحيه پدر از أسباط صاحب قوانين ميباشند. (برگرفته از تعليقه ص 90 «امام شناسى» ج 15؛ و «جنگ خطّى 7» ص 163 و 164)
[4] ـ درباره علّت نامگذارى اين سادات به «أخوى» در كتاب «اختران فروزان رى و طهران» ص 398 گويد: »در اثر بروز دو كرامت از سر سلسله اين سادات: سيّد حسن تقوى، اين لقب را سلطان محمّد شاه قاجار پدر ناصرالدّين شاه به ايشان داده و با او عقد اخوّت بسته است.«
[5] ـ شرح حال مرحوم آية الله ميرزا محمّد حسن شيرازى
آية الله ميرزا محمّد حسن شيرازى در سال 1230 هجرى قمرى در شيراز تولّد يافت و پس از طىّ مقدّمات در نوجوانى به حوزه عظيم اصفهان آمد، و پس از استفاده از محضر بزرگان براى تكميل علوم خويش در سال 1259 به نجف اشرف هجرت نموده و ضمن استفاده از بزرگان علم و ادب، از خواصّ صاحب جواهر و شيخ انصارى گرديد و پس از وفات شيخ زعامت عالم تشيّع را بعهده گرفت.
وى براى اجراى مقاصد اصلاحى خود در سال 1291 به سامرّا مهاجرت نمود و با علم و تدبير الهى خويش خدمات شايسته‏اى انجام داد و در قضيّه تنباكو كه ايران در خطر سقوط كلّى قرار گرفته بود با فتواى تاريخى خود ضربه‏اى مهلك بر پيكر استعمار كافر انگليس وارد ساخت و قدرت مرجعيّت شيعه را متجلّى ساخت. در زمان او اسلام و تشيّع بار ديگر اقتدارى عظيم يافت و از اين رو به «مجدِّد» لقب گرفت.(اقتباس از كتاب «هديّة الرّازى» تأليف شيخ آقا بزرگ طهرانى كه درباره مرحوم ميرزاى شيرازى تأليف شده است.)

[6] ـ شرح حال مرحوم آية الله سيّد محمّد فشاركى
فقيه محقّق آية الله سيّد محمّد فشاركى در سال 1253 هجرى قمرى در قريه «فشارك» از توابع اصفهان به دنيا آمد. در شش سالگى پدر را از دست داد و در يازده سالگى به كربلا مشرّف شد و تحت تكفّل برادر عالمش سيّد ابراهيم كبير قرار گرفت و ادبيّات و منطق را نزد وى و سپس فقه و اصول را نزد عدّه‏اى از علماء كربلا همچون فاضل اردكانى فرا گرفت.
در حدود سال 1286 به نجف اشرف مهاجرت نموده و در درس آية الله مجدّد حاج ميرزا محمّد حسن شيرازى حاضر شد، و در سال 1291 كه ميرزا به سامرّاء مهاجرت نمود وى نيز استاد را همراهى كرد و از بهترين شاگردان و خواصّ ميرزا گرديد تا بدانجا كه هنگاميكه اشتغالات ميرزا بواسطه رياست عامّه‏اش زياد شد امر تدريس و تربيت شاگردان را بدو سپرد.
پس از رحلت ميرزا، افاضل از تلامذه آنمرحوم كه وى را أعلم ميدانستند از او خواستند كه متصدّى أمر مرجعيّت شود، ولى وى نپذيرفت و ايشان را به آية الله ميرزا محمّد تقى شيرازى ارجاع داد و خود به نجف مهاجرت نموده و مشغول به تدريس شد، و أفاضل طلاّب به درس ايشان روى آوردند تا بدانجا كه شكست در سائر مجالس درس آشكار شد. و سرانجام در ذوالقعده الحرام سال 1316 هجرى قمرى رحلت نمود. («وقاية الأذهان» ص 143 تا ص 145؛ «الرّسائل الفشاركيّة» ص 5 تا ص 7)

[7] ـ شرح حال مرحوم آية الله ميرزا محمّد تقى شيرازى
آية الله ميرزا محمّد تقى شيرازى در سال 1256 هجرى قمرى در شيراز متولّد شد و در سال 1271 به كربلا مهاجرت نموده و در حائر شريف حسينى نشو و نما كرد و پس از گذراندن مقدّمات علوم، در درس فاضل اردكانى حاضر و نزد وى به حدّ كمال و براعت رسيد. و سپس در اوائل مهاجرين همراه با صديق و شريك بحث خود، علاّمه سيّد محمّد فشاركى اصفهانى به سامّرا مهاجرت نموده و از أعاظم تلاميذ و أركان بحث آية الله مجدّد شيرازى قرار گرفت و پس از وى عهده‏دار زعامت آن حوزه و نهايةً رياست عامّه گرديد. و در سال 1337 به كربلا مراجعت و با فتواى جهاد در برابر استعمار انگليس نقش اساسى در استقلال عراق را ايفا نموده و در سال 1338 با مرگى مشكوك و ناگهانى رحلت نمود. («نقبآء البشر» ج 1، ص 261، شماره 561؛ «علماء معاصرين»، طبع بهار 1382، ص 206؛ «الأعلام» زر كلى، ج 6، ص 288)

[8] ـ علويّه خانم، امين و مورد اعتماد ميرزاى بزرگ و مسؤول نظارت بر مخارج داخلى خانه ميرزا بود، و به همين جهت به لقب «ناظر» معروف گشت. وى در 1334 رحلت نمود. («نقبآء البشر» ج 2، ص 798، شماره 1298)
[9] ـ اجمالى از شرح حال و آثار ايشان را مرحوم آقا شيخ آقا بزرگ طهرانى در «نقبآء البشر» ج 2، ص 798، شماره 1298 بيان كرده است.
[10] ـ ميرزا داراى دو درس خصوصى و عمومى بودند كه هر دو، تا زمان وفاتشان ادامه داشت. در مجلس خصوصى براى فرزند خود، ميرزا على آقا و آقا ميرزا محمّد طهرانى درس مى‏گفتند. پس از مدّتى حاج ميرزا محمّد (فرزند بزرگ ميرزا) و آقا سيّد ابراهيم طهرانى نيز در اين بحث شركت ميكردند؛ و اين در زمانى بوده كه درسهاى حاج ميرزا على آقا و آقا ميرزا محمّد طهرانى به قدرى بالا آمده بود كه تدريس ميرزا به آنان براى مرحوم آقا سيّد ابراهيم و آقا حاج ميرزا محمّد با وجود تفاوت سنّى بسيار، قابل استفاده باشد.
[11] ـ «مهرتابان» ص 55؛ «روح مجرّد» ص 200؛ «امام شناسى» ج 14، ص 205
[12] ـ حاج ميرزا أبوالحسن شريف عسكرى ـ دائى زاده پدر حضرت آقا ـ مى‏گفتند: آية الله بروجردى هر وقت مرا ميديدند ميفرمودند: ما با شما از طرف مادر قوم و خويش هستيم و شما بنى أخوال ـ پسر دائى‏هاى ـ ما هستيد.
و همچنين قرآن مرحوم مجلسى بعنوان ميراث گرانبهاى ايشان در اين خاندان بوده است كه در سفر خراسان توسّط راهزنان به همراه اموال دگرى غارت مى‏شود. (اقتباس از «رسالة بديعة» ص 110، تعليقه 4؛ و «جُنگ خطّى 7» ص 24)
[13] ـ مطالب اين فصل تا اينجا برگرفته از «جُنگ خطّى 7» ص 161 تا ص 164 و ص 24 و ص 96 و «جُنگ خطّى 25» ص 368 و 369 ميباشد.
[14] ـ از آن جمله است علاّمه حاج سيّد مرتضى عسكرى عالم و محقّق بزرگ معاصر و صاحب آثار فراوانى همچون «عبدالله بن سبا» و «صد و پنجاه صحابه ساختگى» و «نقش عايشه در تاريخ اسلام» و... كه نوه دخترى محدّث عظيم آية الله ميرزا محمّد طهرانى ميباشد. («امام شناسى» ج 13، ص 171)
[15] ـ «الدّرّ النّظيم فى مناقب الأئمّة اللهاميم» نوشته شيخ جمال الدّين يوسف بن حاتم شامى شاگرد محقّق حلّى متوفّاى 676 و مُجاز از سيّد رضىّ الدّين علىّ بن طاووس حلّى متوفّاى 664 است. اين كتاب در باب خود بسيار جليل است. و در آن از دو كتاب «مدينة العلم» و «النّبوّة» شيخ صدوق كه فعلاً موجود نيست نقل ميكند، كه معلوم مى‏شود نسخه‏اى از اين دو كتاب نزد او بوده است. («الذّريعة» ج 8، ص 86)
[16] ـ «امام شناسى» ج 9، ص 28 تا ص 30

دنباله متن