بسم الله الرّحمن الرّحيم
و الصّلوة و السّلام علي نبيّنا محمّدٍ وَآلِهِ الطّاهرين
و لعنة الله علي أعدائهم أجمعين
وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّ الْمُنَـٰفِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ. [1]
«تمام مراتب و محتواي عزّت از آنِ خداست ، و از آنِ رسول اوست ، و از آنِ مؤمنين است ؛ و ليكن منافقين نميدانند.»
عزّت به معني استقلال ، و اتكاء به ذات ، و پا برجا و استوار بودن ، و قيام بخود داشتن است . در مقابل ذلّت كه به معني انعطاف بخود گرفتن ، و انفعال پذيرفتن ، و بر قرار نبودن ، و تزلزل داشتن ، و قائم به غير بودن است .
قرآن مجيد عزّت رااز مختصّات خدا و رسول خدا و مؤمنان ميشمرد
كه : اوّلاً و بالذّات مختصّ به خداست .
كه : أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإنَّ العِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا . [2]
«آيا آنان عزّت را در نزد ايشان(كافرين ) ميجويند ، در حالي كه تمام عزّت مختصّ به خداوند است؟»
و نيز : مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا . [3]
«كسي كه عزّت را طلب ميكند ؛ عزّت به تمام مراتب مختصّ خداوند است.»
و ثانياً و بالعرض به رسول خدا كه در مرحلۀ عبوديّتِ مطلقه ، از خود گذشته ، و جبين بر خاك درگهش سائيده است ؛ و به مؤمناني كه به پيروي از رسول او، از خوديّت عبور كرده و به حقيقت حقّ متحقّق گرديدهاند .
مسلمان عزيز است ؛ زيرا معني اسلام ، تسليم در برابر حقّ است و بس . بنابراين در هيچ منزل و طريقي مواجه با شكست نميشود ،و فروكش نميكند ،و حالت انفعال و پذيرش غير حقّ به خود نميگيرد ؛ زيرا خود را به خدا عزّت بخشيده است .
رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمود :
مَن كَانَ لِلّهِ كَانَ اللَهُ لَهُ . [4]
«كسي كه براي خدا باشد ، خدا براي اوست» .
فلهذا ، در هيچ يك از موارد انعطاف پذير ، منعطف نميگردد ، نه در مال ، نه در قدرت ، نه در راه و روش ، نه در علم ،ونه در أنديشه و عقيده .
امّا در مال انفعال نميپذيرد ، چون اقتصاد اسلام ، دست اسلام است ؛ و كفر را در آن تصرّف و تدبيري نيست .
وَ لَا تُؤتُوا السُّفَهَآءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَهُ لَكُمْ قِيَامًا . [5]
«و أموالتان را كه خداوند قوام و قيام شما را بدان وابسته نموده است ، به دست كوتهفكران و سفيهان مسپاريد!»
و أمّا از جهت قدرت ، كه پيوسته شمشير در كف مسلمان است ؛ و جائي كه شمشير باشد ، حيات و زندگي است .
آزاديت به دستۀ شمشير بستهاند مردان هميشه تكيۀ خود را بدو كنند
آيات جهاد و وجوب دفاع ، سراسر قرآن عزيز را فرا گرفته است .
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَّا اسْتَطَعْتُمْ مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّا اللَهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ ءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَهُ يَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنفِقُوا مِن شَيءٍ فِي سَبِيلِ اللَهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ . [6]
«و شما اي مؤمنين براي مبارزۀ با آنها خود را مجهّز و آماده كنيد به آنچه در قدرت و توان خود داريد ، از أنواع قوّه و از اسبان سواري و دونده كه بدين وسيله دشمن خدا ، و دشمن خودتان ، و آن كسانيرا كه اينك شما آنها را دشمن نميدانيد ولي خدا دشمن ميداند ، در دهشت و وحشت اندازيد ! و آنچه را(از اموال و بدنها از عِدَّه و عُدَّه) در راه خدا انفاق كنيد به سوي شما بطور وافي و كامل خواهد رسيد ، و شما مورد ستم و ظلم قرار نميگيريد!»
و امّا از جهت سياست و روش ، كه ولايت و امامت ، از اصوليترين مسائل اسلام است . در زمان خود رسول الله ، آن حضرت حاكم بودند ، و سپس أوصياي بحقّ آن حضرت تا حضرت بقيّةالله الاعظم كه مدار حكومت و سياست است .
النَّبّـِيُ أَوْلَي بِالْمُؤمِنِينِ مِن أَنْفُسِهِمْ . [7]
«ولايت و صاحب اختيار بودن پيامبر ، از ولايت و صاحب اختياري مؤمنين بخودشان بيشتر و قويتر است.»
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكُوةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ . [8]
«فقط و فقط صاحب ولايت بر شما خداوند است ، و رسول اوست ، و كسانيكه ايمان آورده آنانكه نماز را برپامي دارند و در وقتي كه در حال ركوع هستند صدقه و زكوة ميدهند.»
شأن نزول اين آيه دربارۀ ولايت أميرالمؤمنين عليّ بن أبيطالب عليه السّلام است كه در حال ركوع دست خود را به سوي سائل دراز كرده ، و انگشتري خود را بدو دادند .
و امّا از جهت علم و فرهنگ ، علوم مسلمين دنيا را روشن كرده است ، و همه معترفند كه : تا هزاران سال بعد ، شرق و غرب عالم ، جيرهخوار و خوشه چين خوان و خرمن علوم مسلمانانند .
و امّا از جهت فكر و انديشه ، مسلمان خود فكر ميكند و ميانديشد و منهج و راه فكري استوار دارد .
يَـٰأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لَا تَتَّخَذوُا بِطَانَةً مِن دُونِكُمْ لَا يَأْنُكُونَكُمْ خَبَالاً وَ دُوّا مَا عَنِتُمْ قَدْ بَدَتِ ألْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّالكم الايَـٰتِ إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ . [9]
«اي كسانيكه ايمان آوردهايد ، أفرادي را كه از شما نيستند (و از كيش و آئين شما پيروي ندارند همچون يهود و نصاري) همانند زير پوش خودتان همراز و هم سِرّ نگيريد ! آنها در خراب كردن و تباه نمودن ، و فساد در شما ، از هيچ امري دريغ ندارند ، دوست دارند كه شما در سختيها و مشكلات بسر بريد ، بعضي از اينگونه دشمنيها از لابلاي سخنانشان در دهانشان ظاهر شده است ؛ امّا آن مقداري را كه ظاهر ننموده و در سينهها و دلهايشان پنهان نمودهاند ، بسي بيشتر و فراوانتر است . و ما آيات و علائم راه درست و روش ناپسند را براي شما مبيّن داشتهايم به اميد آنكه به تفكّر آمده ، و از نيروي عقلتان استمداد كنيد!»
و بنابراين ، عزّت اسلام ، در استقلال اقتصادي ، سياسي ، نظامي ، فرهنگي و فكري متجلّي ميباشد . در مقابل ذلّت كه در تمام اين زمينهها ظهور و بروز ميكند ، و هر زمين سُست و عَفِني را بيابد تخم خود را ميكارد .
مسلمين بر اثر تكاهل و تساهل و عدم اعتناء به اُمور مهمّه و أصيله و غفلت يا تغافل از عواقب وخيم و وحشتزاي ذلّ عبوديّت كفّار ، تن به اسارت دادند ، و استعمار كافر در تمام شؤون آنها رخنه كرد :
در استعمار اقتصادي ، ثروت و معدن ، كشت و زرع ، دام و دد ، و تجارت و صنعت آنانرا غارت نمود .
در استعمار نظامي ، با لشكر آراسته سرزمينهايشان را اشغال كرد ، و با تجهيزات فنّي ، ايشان را مغلوب و منكوب كرد .
در استعمار سياسي ، رياست و حكومت را از ايشان گرفت ، و خود را بر آنها امارت داد . و سياست و روش تدبير امور ، و تشخيص منافع و مصالح را از دست آنها ربود و بدست خود داد .
در استعمار فرهنگي ، علوم و آداب و كتب و مدارس و مكاتب و اخلاق و صفاتشان را ربود ، و بجاي آن از عادات و آداب شوم خود ، ايشان را إشراب نمود .
و از همه زشتتر و كريهتر ،در استعمار فكري ، فكرشان و طريق تعقّل و راه أنديشهشان را بر آنها بست كه آنها ديگر نتوانند بطور درست و صحيح فكر كنند . و در نتيجه مسلمين همان چيزي را در انديشۀ خود پروراندند كه استعمار ميخواست ، و همان چيزي را دوست داشتند كه استعمار دوست داشت ، و از همان چيزي گريزان شدند كه استعمار آنانرا از آن گريز ميداد .
و اين مصيبتِ اعظم بود كه همچون خوره بر پيكر مسلمين افتاد .
آخر چگونه ميشود مسلماني كه درست در برابر كفر ، در تمام شؤون خود از عقيده و اخلاق و آداب و رسوم ايستاده است ، واستقلال و عزّتش جز اين راهي را نشان نميدهد ؛ چنان در زاويۀ منفرجهاي بدور خود بگردد كه در همان خطّ مشي و راه و روش و صفات و كردار كفر بايستد و آنرا بپسندد ؟!
مسلمين چون از خواب غفلت بيدار شدند و خود را گم شده و سيلي خورده و غارت زده يافتند ، اينك در صدد تدارك مافات بر آمده ، چشمان خمارآلود خود را ماليده ، نگاهي به عقب و راه طي شده و صعب الّرجوع نموده ، و نظري به پيش افكنده؛ با رجاء به فضل و رحمت حقّ ، قدم در راه عزّت مينهند .
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي ءَامَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتْحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكـ'تٍ مِنَ السَّمَآءِ وَ الارْضِ . [10]
«و اگر ساكنين شهرها و قري' ايمان بياورند و تقوي پيشه گيرند ، البتّه ما بركتهاي آسمان و زمين را برويشان ميگشائيم.»
تمام اين مزايا را مسلمان وقتي حائز ميشود كه ، حكومت وي بدست خودش باشد ، صاحب امر و نهيِ به او خودش باشد . فرماندۀ قوا و معلّم تربيت و مدير مسؤول اموال و رهبر و راهنماي وي در فرهنگ و انديشه و خودش باشد ؛ يعني استقلال سياسي داشته باشد . و اين ثمرات فقط در سايۀ حكومت اسلام است .
تشكيل حكومت اسلام و خروج از زيّ كفر و ولايت اجنبيّ، از يهود و نصاري و مجوس و مشركين و ماديّين و منافقين ، از واجبترين فرائض الهي و از ثمر آفرينترين درختي است كه با آن شخص مسلم ميتواند از بقيّۀ مزايا و بهرههاي انساني بشري خود ، چه فطري و چه عقلي و چه شرعي بهرهور شود . و گرنه آن مزايا نيز بسيار كمرنگ و يا بيرنگ شده ، و از اسلام جز اسمي و از قرآن جز درسي و از حجّ جز صورتي و از نماز جز پيكري باقي نخواهد ماند .
ما حكومت واقعي و طرز رياست بر مردم مسلمان را در تاريخ اسلام ، جز در عهد رسول خدا ، و در خلافت مختصر أميرالمؤمنين عليهما أفضل الصّلوات و السّلام نمييابيم .در دوران خلافت بعد از رسول خدا ، حكومت دچار انحرافاتي شد كه همچون محور سنگ آسيا از جاي خود پيچيد ، و به بن بستهايي رسيد كه تا حال جبران پذير نبوده است .
در دوران بني اميّه و بني مَرْوان و بني عبّاس ، حكومت اسلام به شكل يك حكومت صد در صد امپراطوري تبديل شد ، كه مساوات و مواسات و جهاد في سبيل الله در بين طبقۀ حاكم ، بصورت ثروت اندوزي و سلطنت خواهي و ترفّه و تنّعم و عيش راني مبدّل گرديد .
وليكن معذلك چون محور حكومت بر اساس اسلام بود ، و قوانين آن جز قرآن و سنّت چيزي نبود ، و در تمام عالم حكومت ، حكومت واحدي بود كه مردم در سايۀ آن آرميده و لاأقلّ از مظاهر و منافع صوري آن كامياب ميشدند ، و دست طغيان كفر و إلحادِ أعداء اسلام بر پيكر مسلمين باز نشده بود ؛ مسلمانان از تسلّط كفّار چه از يهود و چه از نصاري و چه از دهريّين مصون بودند .
امّا با انحلال دولت بني عبّاس ، و از بين رفتن تمركز حكومت ، و تجزيۀ كشور اسلام در دست سلاطين مختلف ، و پيدايش ملوك الطّوايفي از مغول و غيره ، آثار ضعف در نقاط حكومت مشهود ، و دست تطاول و تعدّي و يورش را براي مسيحيان خونخوار بر أندلس ، و قلع و قمع عامّ مسلمانان آنجا ، و برانداختن أدب و علم و فرهنگ و عقيده و شرف را در آن خطّه ، و پيدايش جنگهاي صليبي در قرون متماديّه ، به روي مسلمين گشود . و آنها را از وحدت امارت و مركزيّت حكومت منسلخ ، و در واديهاي سرگرداني و تحيّر پيوسته دچار حمله و هجوم كفّار مينمود .
تا بجائي رسيد كه طبق گفتار گُوستاوْلُوبُون حاليّه از حكومت سياسي مسلمين فقط در تاريخ اسمي باقيمانده ، لكن ديانتي كه شالودۀ چنين حكومتي را ريخته ، هنوز هم بر وسعت خود ميافزايد ، چنانكه از مراكش تا چين و از بحر روم تا خطّ استوا ، و همچنين در آفريقا و آسيا ، ميليونها نفوس هستند كه هنوز سايه پيمبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از ميان قبر بر سر آنها جلوه افكنده و مشغول نور افشاني است . [11]
حقير دربارۀ احياي دولت اسلام و كيفيّت حكومت و مشخصّات امارت و طرز بديع و شگرف آن،از قديمالايّام مطالعاتي داشته ، و در محافل و مجالس طلاّب مذاكراتي مينمودم ؛ و چندين بار نيز عازم بر تأليف كتابي نفيس در حول و حوش اين دولت بودهام ، و مطالب قرآني و تفسيري و مستفاد از نهج و سيرۀ رسول اكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم و كتب مدوَّنۀ در اين موضوع را مدّ نظر داشتهام . و از مجموع آنها طليعۀ آن حكومت در ذهن روشن ميشد و از دور پرتو درخشش آن را نويد ميداد .
ليكن توارد هموم و اشتغال روزمرّه و دآئمي با طلاّب و پژوهشگران علوم أصيل اسلامي ، پيوسته آن را به تعويق ميانداخت ؛ و حتّي بعد از مراجعت قائد عظيم الشّأن ، و بنياد گزارندۀ حكومت اسلام : حضرت آية الله خميني رحمة الله عليه از پاريس به طهران ، درسي را تحت عنوان «دولت اسلام» در طهران شروع و در نوار نيز ضبط شد .
امّا كثرت مشاغل و شواغل نه آنچنان بود كه اجازۀ پياده كردن و مرور و تصحيح و تنقيح و طبع آنرا بدهد ؛ بلكه از ادامه بحث جلوگير شد ، و آنرا مقطوع و بريده باقي گذاشت .
در اين مدّت اقامت در زمين مبارك خراسان و آستانۀ حضرت امام رضا عليه افضل السّلام و الإكرام ، با حَصر أمر در مشاغل علمي و حذف شواغل بالمرّه ، معذلك اهتمام در تدوين اصول معارف اسلام از«الله شناسي»،«امام شناسي»،«معاد شناسي» كه براي مسلمينِ چشم بازكردۀ ايران ، همچون نوري حيات بخش و نسيمي جانپرور بود ، مجالي باقي نگذارد تا براي تحرير حكومت اسلام در كتابي مستقلّ ، توفيق دست دهد ؛ گر چه در لابلاي مطالب مشروحه ، بسياري از احكام حكومت اسلام ضمناً بيان شده است ؛ تا بعداً خدا چه خواهد ؟
آيا توفيق تدوين اين كتاب را پس از اتمام دورۀ معارف ، و اشتغال به بقيّۀ موضوعات مورد نظر در دورۀ علوم، عنايت بفرمايد يا نه ؟ بِيَدِهِ الَامرُ وَ هُوَ عَلَي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ .
اينك پس از ارتحال رهبر فقيد كه در آستانۀ ايّام عزاداري ، و مجالس ترحيم آن بزرگمرد بوديم ، چون بسياري از طلاّب از وظيفۀ خود پس از رحلت ايشان استفسار نمينمودند ، حقير مصلحت ديدم آنها را گرد آورده ، و براي روشن شدن وظيفه و تكليف الهي مطالبي را بيان نمايم ، تا سؤالها و جوابها مكرّراً پي آمد نداشته باشد .
اين مباحث بصورت شش درس تقرير و در نوار ضبط شد ، و سپس از نوار تحرير و پياده شد ، و فاضل معظّم جناب حجّة الإسلام : آقاي حاج شيخ محسن سعيديان وفقّه الله لمرضاته كه خود نيز از أعزّ فضلاء و مدرّسين و از مستعمين بودهاند ، مطالب محرّره را تنقيح و بصورت كتابي تدوين نمودند .
خداوند جلَّشأنُه به حقير باز توفيق مجدّد عنايت فرمود تا يكبار ديگر اين كتاب را مطالعه و با دقّت مرور كرده ، وبا بعضي از مزايا و اضافات إلحاقي ، براي نشر و استفادۀ برادران ايماني و أخلاّءِ روحاني ، در دسترس عموم قرار دهم .
و نيز نامهاي را كه به حضرت رهبر عاليقدر دربارۀ پيشنويس قانون اساسي نوشته بودم ، و توسّط انجمن اسلامي مسجد قائم طهران بطبع رسيده و منتشر شده است ، با صورت كيفيّت تشكيل كميتههاي انقلابي كه در حوزۀ مديريّت اين انجمن بوده است ، در پايان آن درج ؛ تا اطّلاع بر آنها ، چنانچه در ضمن اين دروس بدان اشاره شده است ، براي صاحبنظران و پژوهشگران فعلي نيز آسان باشد .
وَ مَا تَوْفِيقِي إِلاّ بِاللَهِ عَلَيْهِ تَوَكَلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ .
مشهد مقدّس 19 محرّم الحرام 1410
سيّد محمّد حسين الحسينيّ الطهرانيّ
بسم الله الرّحمن الرّحيم و به نستعين
اذا ظهرت البدع فعلي العالم أن يظهر علمه و الاّ فعليه لعنة الله
چه روزگار تاريك و سياهي بود ؛ خفّاشان خون آشام ، غروب خورشيد را جشن گرفتند ، لبان خون رنگ حقخواهان را بُريدند و به اربابانشان هديه دادند تا لعلهاي سرخ به پاداش گرفتند ، شال سبزِ بچّههاي رسول الله را طنابِ دار كردند تا ياقوتهاي سبز به چنگ آوردند ، و از زردي روي يتيمان تاج گل برافراشتند ، و از اين سرخ و زرد و سبز تاج ننگ ساختند و بر سر نهادند . بله ، طاغوتِ بيشرم مملكتي را تاراج كرد تا به تاج رسيد ، و بلبلان نغمهسراي حقگو را زنده بگور كرد تا زاغانِ سيهچرده را به باغ كشيد .
آري در آن زمان دين و دين خواهي ملعبۀ دست بازيگران بيشعوري شده بود كه هر گندابي را بهنام آب حيات و هر قانون پليدي را بهنام انقلاب سفيد به خُورد مردم ميدادند ، كه ناگاه سخن زيباي امام معصوم ما در دلهاي پاك بزرگان دين و عالمان ربّاني نورافشان شد كه فرمود :
إذا ظَهرت البدع فعلي العالم أن يُظهر علمه و الاّ فعليه لعنة الله .
«هرگاه بدعتها و نوآوريها در دين ظاهر شد پس بر افراد عالِم است كه علم خود را ظاهر كنند و إلاّ لعنت خدا بر آنهاست .»
و همۀ ما شاهد بوديم كه دست قدرت خداوندي از آستين غيب بيرون آمد ، و ملّت بيدار و هشدار و آماده ، چنان راه عظمت و تعالي خود را در پيش گرفت كه خفّاشان را بدست و پا انداخت ، و آنچه در توان داشتند براي اخفاي شعاع درخشان اين شمس تابان بكار بردند ، و هر چه خواستند فروغ اين شمس جهانتاب را بپوشاند نتوانستند ؛ چه ، ارادۀ حضرت حقّ چنين تعلّق گرفته بود كه اين دعوت در تمام جهان اسلام طنين انداز شود و تا بُرههاي از زمان ، نداي الله اكبر از اين سرزمين بگوش جهانيان برسد ، باشد كه مقدّمهاي براي ظهور مصلح كل حضرت بقيّۀ الله الاعظم حجّة بن الحسن العسكري قرار گيرد .
اينك با ياري خداي بزرگ ، گوشهاي از اين واقعۀ نوراني و انقلاب مقدّس اسلامي در اين نوشتار براي شما بيان ميشود .
اين نوشته كه در دسترس شما عزيزان قرار گرفته مجموعهاي است از 6 مجلس درس و خطابه از حضرت علاّمه آية الله سيّد محمّد حسين حسيني تهراني مدّ ظلّه العالي كه در تاريخ دوازدهم تا هفدهم ذيقعده 1409 براي بعضي از طلاّب و دوستان در مشهد مقدّس ايراد فرمودهاند كه در آنها ، انقلاب مقدّس اسلامي كه داراي أبعاد فراواني است ، تنها از يك بُعد بررسي و دنبال ميشود ، و آن بالاترين هدف از اين انقلاب يعني «استقرار حاكميّت اسلام و ولايت شرعي» است كه با بوجود آمدن حكومت اسلامي تمام مسائل ، تحت الشّعاع قرار ميگيرد ، و بيشترين تلاش يك مسلمان بايد اين باشد كه حاكميّت اسلام را در جوامع بشري مستقرّ كند ، و بعد از استقرار ، با دل و جان به حفظش بكوشد .
مشهد مقدّس ، هشتم محرّم الحرام 1410 ، الاحقر محسن سعيديان
پاورقي
[1] ـ ذيل آيۀ 8 ، از سورۀ 63 : منافقون .
[2] ـ آيۀ 139 ، از سورۀ 4 : نسآء .
[3] ـ صدرآيۀ 10 ، از سورۀ 35 : فاطر .
[4] ـ در«مرصاد العباد»ص 467 آورده است .و در ص 660 گويد : حديث نبوي است كه در«كشف الاسرار» ج 1 ، ص 562 وص 371 نيز آمده است .
[5] ـ آيۀ 5 ، از سورۀ 4 : نسآء .
[6] ـ آيۀ 60 ، از سورۀ 8 : أنفال .
[7] ـصدرآيۀ 6 ، از سورۀ 33 : احزاب .
[8] ـ آيۀ 55 ، از سورۀ 5 : مآئده .
[9] ـ آيۀ 118 ، از سورۀ 3 : آل عمران .
[10] ـ صدرآيۀ 96 ، از سورۀ 7 : اعراف .
[11] ـ«تمدن اسلام و عرب» طبع دوّم ،كتاب چهارم ، باب پنجم ، مذهب و اخلاق ، فصل سوّم ، ص 569