کتاب اللهشناسي / جلد اول / قسمت نهم: مراتب نامتناهی ظهورات خداوند، عوالم لاهوت و جبروت و ملکوت و ملک و ناسوت، علت جمع آوردن مشارق و مغارب در قرآن، منظور از سیمرغ و کوه قاف
بدانكه بهشت و دوزخ را مظاهر در جميع عوالم الهي هست ، زيرا كه
ص 173
شكّ نيست كه ايشان را اعيان كه صور علميّهاند در علم الهي هست و در عالم روحاني پيش از وجود جسماني نيز وجود دارند . و اخراج آدم و حوّا از بهشت اشاره بدان است . و دوزخ را نيز وجود در اين عالم روحاني هست زيرا كه عالم روحاني مثال است آن چيز را كه در حضرت علميّه است . و احاديثي كه دلالت بر وجود ايشان ميكند بسيار هست . و حضرت رسالت عليه الصّلوة و السّلام اثبات وجود ايشان در دار دنيا فرموده كه: الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُوْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِر ِ . 53 و در آيۀ كريمه ميفرمايد كه: وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكَـٰفِرِينَ 54 . و باز اثبات م وجود ايشان در برزخ مثالي فرموده كه: الْقَبْرُ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّيرَانِ . 55 در عالم انساني كه منتخب همه است نيز وجود دارند ؛ زيرا
ص 174
كه مرتبۀ روح و دل و كمالات ايشان عين نعيم است ، و مقام نفس و هوي و مقتضيات ايشان نفس جحيم . و آخر مراتب مظاهر ايشان در دار آخرت است كه عالم مُجازات است ، و در احاديث و قرآن مجيد اخبار ازين عالم در بسيار محلها فرموده است .
و امام محمّد غزالي در « مضنونٌ به علي غير أهله » 56 ميفرمايد كه: أبوعليّ كه از عظماءِ فلاسفه است فرموده است كه: ميتواند بود كه حضرت عزّت عَزّ شأنُه نفس فلكي را اين قوّت داده باشد كه هر چه در عالم مواليد
ص 175
(سفليّات) از اشخاص و اقوال و اعمال و اخلاق و حركات و سكنات واقع باشد ، صور مناسبۀ هر يكي چنانچه در شريعت غرّاء معيّن شده و اسماء آن در نصوص وارد است ، در آن نفس فلكي باشد ؛ كه نفس انساني چون از بدن عنصري قطع تعلّق كند به بدني كه لايق آن عالم داشته باشد ، صور اعمال و اخلاق و اوصاف و اقوال كه در اين عالم از او صادر شده باشد همه را مشاهده نمايد . 57
و مخبر صادق كه حضرت پيغمبر است صلّي الله عليه وآله و سلّم خبر داده از حور و قصور و رضوان و اثمار و انهار ، و باز ضدّ آن از مار و عقرب و آتش و مالك ؛ پس چون مخالف عقل نيست و مخبر صادق از آن إخبار فرموده ، جزم است كه آن چنان است . و اين نسبت با شخصي است كه خواهد كه ادراك اين معني به طريق عقل نمايد ، و إلاّ ارباب تصفيه و أهل القلوب به عين بصيرت مشاهده مينمايند كه هرچه حضرت نبيّ از آن إخبار كردهاند همه بيان واقع است ، و به حكم مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا 58 هرچه بعد از موت طبيعي خواهد بود امروز به سبب موت اختياري بر ايشان ظاهر شده و همه را به عين اليقين مشاهده نمودهاند و شكّ از باطن ايشان برخاسته است .
زينهار اي جان من صد زينهار
نيك كن پيوسته دست از بد بدار
ص 176
زانكه هر چه اينجا كني از نيك و بد
مونست خواهد شدن اندر لحد
كه الْقَبْرُ صَنْدُوقُ الْعَمَلِ . 59
و أعراف جمع عُرف است و عرف مكان مرتفع را ميگويند كه بر جوانب مشرف باشد . و اين مرتبۀ سابقان است كه فرمود: وَ السَّـٰبِقُونَ السَّـٰبِقُونَ* أُولَـٰئِِكَ الْمُقَرَّبُونَ . 60
و ايشان كاملانياند كه به مقام جمع الجمع رسيدهاند كه مقام بقاء بالله است ؛ و حقّ را در هرشيئي متجلّي بهصفتي ميبينند كه آن شيء مظهر آن صفت است ؛ و اين مقام إشراف است بر اطراف ، زيراكه هر چيز را چنانچه هست ميبينند و ميدانند ، كه: وَ عَلَي الاعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلَّا بِسِيمَیـٰهُمْ . 61
بدانكه عوالم كلّيّه پنج است:
اوّل: عالم ذات كه آن را لاهوت ، و هويّت غيبيّه ، و غيب مجهول و غيب الغيوب ، و عين الجمع ، و حقيقة الحقايق ، و مقام أو أدنَي ، و غاية الغايات، و نهاية النّهايات ، و أحديّت ميگويند .
دويّم: عالم صفات كه جبروت ، و برزخ البَرازخ ، و برزخيّت اُولي ، و مجمع البحرين و قابَ قَوسَين ، و مُحيط الاعيان و واحديّت ، و عَما ميخوانند .
سيّم: عالم ملكوت كه عالم ارواح ، و عالم أفعال ، و عالم امر ، و عالم ربوبيّت، و عالم غيب ، و باطن ميخوانند .
چهارم:عالم مُلك كه عالم شهادت ، و عالم ظاهر ، و عالم آثار ، و خَلق ، و محسوس گفتهاند .
پنجم: عالم ناسوت كه كون جامع ، و علّت غائيّه ، و آخر التّنزّلات ، و مَجلَي الكُلّ ناميدهاند .
و از اين پنج عوالم ، سه عالم اوّل داخل غيباند زيرا كه از ادراك حواسّ بيروناند . و دو عالم آخر داخل شهادتند چو محسوس به حواسّاند . شيخ ميفرمايد كه: «كدام است آن جهان كو نيست پيدا؟» يعني محسوس نيست و از حواسّ غائب است كه يك روزِ آنجا يعني آن جهان ، يك سال اين جهان است .
ص 178
و اين عالم اشاره به برزخ مثالي است كه حدّ فاصل است ميان غيب و شهادت ، و به حسب برزخيّت جامع أحكام هر دو عالم است كه ظاهر و باطن است. و در اين عالم جسماني تقيّد به زمان و مكان و كوتاهي و درازي و ماه و سال بواسطۀ كثافت است ؛ و هر چند كثافت كمتر باشد تقيّد و ملاحظۀ بُعدِ ميان مبدأ و معاد و ازل و أبد كمتر است و ظهور علم و انكشاف معلومات و حقايق امور زياده است .
فلهذا يك روز عالم برزخ يك سال اينجاست ، و يك روز عالم ربوبيّت هزار سال اينجاست ؛ كه إِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ . 63 و يك روز عالم الوهيّت پنجاه هزار سال اينجاست ؛ كه تَعْرُجُ الملائكة وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ و خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ . 64 شعر:
پيش ما صد سال و يك ساعت يكي است
كه دراز و كوته از ما منفكي است
آن دراز و كوتهي در جسمها است
آن دراز و كوته اندر جان كجاست
از ره و منزل ز كوتاه و دراز
دل چه داند كوست مست و دلنواز
آن دراز و كوته اوصاف تن است
رفتن ارواح ، ديگر رفتن است
و چون در حضرت احديّت ذات ، تعيّن و تقيّد را راه نيست ـ چو كثرات اعتباري نيز در آن حضرت منتفي است ـ تقدّم ذات احديّت بر واحديّت كه منشأ تعيّنات و نِسَب است معبّر به سنۀ سَرمَديّ است .
ص 179
و در بعضي نسخه چنين يافته شد: «كه يك روزش بود پنجاه اينجا» . آن جهان اشاره به عالم الوهيّت باشد و از پنجاه ، پنجاه هزار سال مراد باشد ؛ كه: فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ و خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ . 65
چون اشاره به عوالمي فرمود كه مُدرك به حواسّ نميگردد و هركس را بر آن راه نيست ، به جهت تأكيد تصديق مستمع ميفرمايد: متن: همين نبود جهان آخر كه ديدي نه ما لَا تُبْصِرونْ آخر شنيدي ؟
يعني عالم همين عالم شهادت و محسوس نيست كه ميبيني ، بلكه عالمها بالاتر از ادراك حواسّ بسيار است اگر چه از روي كلّيّت منحصر در عوالم سه گانه است كه گذشت ميفرمايد كه: نه در كلام الهي شنيدي كه: وَ مَا لَاتُبْصِرُونَ ؟ يعني آن عالمهائي كه به چشم سر ديده نميشود . و در كلام الله قسم به اين دو عالم ياد فرموده كه: فَلآ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ * وَ مَا لَا تُبْصِرُون َ 66 كه عالم ظاهر و باطن و غيب و شهادت باشد كه مشتمل بر عوالم پنجگانۀ مذكوره است، چنانچه بيانش گذشت. و عالم لاهوت اصل همۀ آن عالمهاست؛ و اين عالم نسبت با آن عوالم مثل ذرّهاي است در بيابان ، و قطرهاي با بحر بيپايان .
چون نشأۀ انساني و شأن جامعيّت كمال او مقتضي 67 آنست كه او را بر تمامت مراتب موجودات اطّلاعي حاصل باشد و به حكم وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاسْمَآءَ كُلَّه َ 68 أسماءِ همۀ مسمّيات را بداند ، فرمود كه: متن:
بيا بنما كه جابُلقا كدام است جهان شهر جابُلسا كدام است؟
ص 180
در قصص و تواريخ مذكور است كه جابلقا شهري است در غايت بزرگي در مشرق ، و جابلسا نيز شهري است به غايت بزرگ و عظيم در مغرب در مقابل جابلقا . و ارباب تأويل در اين باب سخنان بسيار گفتهاند ، و آنچه بر خاطر اين فقير قرار گرفته ـ بيتقليد غيري ـ به طريق اشاره دو چيز است:
يكي آنكه: جابلقا عالم مثالي است كه در جانب مشرق ارواح واقع است كه برزخ است ميان غيب و شهادت و مشتمل است بر صور عالم ؛ پس هر آينه شهري باشد در غايت بزرگي . و جابلسا عالم مثال و عالم برزخ است كه ارواح بعد از مفارقت نشأۀ دنيويّه در آنجا باشند ، و صور جميع اعمال و اخلاق و افعال حسنه و سيّئه كه در نشأۀ دنيا كسب كردهاند ـ چنانچه در احاديث و آيات وارد است ـ در آنجا باشند . و اين برزخ در جانب مغرب اجسام واقع است و هر آينه شهري است در غايت بزرگي و در مقابل جابلقا است .
و خلق شهر جابلقا ألطف و أصفايند ، زيرا كه خلق شهر جابلسا به حسب اعمال و اخلاق رديّه كه در نشأه دنيويّه كسب كردهاند بيشتر آنست كه مصوّر به صور مظلمه باشند .
و اكثر خلايق را تصوّر آنست كه اين هر دو برزخ يكي است ؛ فأمّا بايد دانست كه برزخي كه بعد از مفارقت نشأه دنيا ، ارواح در او خواهند بود غير از برزخي است كه ميان ارواح مجرّده و اجسام واقع است . زيرا كه مراتب تنزّلات وجود و معارج او دوري است ؛ چو اتّصال نقطه اخير به نقطه اوّل جز در حركت دوري متصوّر نيست . و آن برزخي كه قبل از نشأۀ دنيوي است ، از مراتب تنزّلات اوست و او را نسبت با نشأۀ دنيا اوّليّت است ؛ و آن برزخي كه بعد از نشأه دنيويّه است ، از مراتب معارج است و او را نسبت با نشأۀ دنيوي آخريّت است .
ص 181
ديگر آنكه صوري كه لاحق ارواح در برزخ اخير ميشوند صور اعمال و نتائج افعال و اخلاق و ملكات است كه در نشأه دنيوي حاصل شده ، به خلاف صور برزخ اوّل . پس هر يكي غير آن ديگر باشد . فأمّا در اينكه هر دو عالم روحانيند و جوهر نوراني غير مادّيند و مشتمل بر مثال صور عالمند مشترك باشند .
و شيخ داود قيصري نقل ميكند كه: شيخ محيي الدّين أعرابي قُدّس سرُّه در «فتوحات» تصريح كرده است كه البتّه برزخ اخير غير برزخ اوّل است .و تسميۀ اوّل به «غيب امكاني» و اخير به «غيب محالي» فرمودهاند بواسطۀ آنكه هر صورت كه در برزخ اوّل است ممكن است كه در شهادت ظاهر شود ؛ و صوري كه در برزخ اخيرند ممتنع است كه رجوع به شهادت كنند مگر در آخرت.
و از اهل مكاشفات بسيارند كه صور برزخ اوّل بر ايشان ظاهر ميشود و ميدانند كه در عالم از حوادث چه واقع ميشود ؛ فأمّا بر احوال موتي كم كس از مكاشفان مطّلع ميشوند .
جابلقا مجمع البحرين الوهيّت و امكان ، و جابلسا تعيّن نشأۀ انساني است
و معني دوّم آنكه: شهر جابلقا مرتبۀ الهيّه كه مجمع البحرين وجوب و امكان است باشد كه صور اعيان جميع اشياء از مراتب كلّيّه و جزويّه و لطايف و كثايف و اعمال و افعال و حركات و سكنات در اوست ، و محيط است بما كانَ و ما يكونُ . و درمشرق است زيرا كه در يَليِ مرتبه ذات 69 است و فاصله بينهما نيست ، و شموس و اقمار و نجوم اسماء و صفات و اعيان از مشرق ذات طلوع نموده و تابان گشتهاند .
و شهر جابلسا نشأه انساني است كه مجلاي جميع حقايق اسماء الهيّه و حقايق كونيّه است ؛ هرچه از مشرق ذات طلوع كرده ، در مغرب تعيّن انساني
ص 182
غروب نموده و در صورت او مخفي گشته است . شعر:
با مغربي مغارب أسرار گشتهايم بيمغربي مشارق انوار گشتهايم
و اين دو سواد اعظماند در مقابل يكديگر ، و خلق هر دو را به حقيقت نهايتي نيست .
چون هر عالمي را مشرقي و مغربي است بلكه هر مرتبه و هر فردي از افراد موجودات را ، فرمود كه: متن: مشارق با مغارب هم بينديش چو اين عالم ندارد از يكي بيش
بدانكه عالم الوهيّت نسبت با عالم ربوبيّت مشرقي است كه فيض از او به عالم ربوبيّت ميرسد . و عالم ربوبيّت نسبت با برزخ مثالي مشرقي است ، و برزخ مثالي نسبت با شهادت مشرقي است كه فيض از هر يكي به ماتحت خود ميرسد. و باز هر عالمي از عوالم و هر مرتبهاي از مراتب و هر فردي از افراد مشرقي است كه آفتابِ اسمي از اسماء الهيّه از او طالع شده ، و به اعتبار ديگر مغربي است كه در تعيّن او نور آن اسم مختفي گشته است . و دل انساني به حسب جامعيّتِ مظهريّت ، صد مشرق و صد هزار مشرق بيش دارد ، كه تمامت نجوم اسماء الهي از آن مشارق تابان ميشوند ؛ و باز در مقابل هر يكي مغربي است . و عجائب و غرائب دل انساني را غير از سالكاني كه اهل تصفيهاند مشاهده نميتوانند نمود . شعر:
شيخ ميفرمايد كه در مشارق و مغارب انديشه و تأمّل نما كه در قرآن مجيد واقع شده كه: فَلَآ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَـٰرِقِ وَ الْمَغَـٰرِبِ 70 ، يعني حضرت حقّ قسم ياد ميفرمايد به خداي مشارق و مغارب ؛ مشارق و مغارب جمع است و حال آنكه اين عالم كه عالم محسوس است يكي بيش ندارد يعني يك مشرق دارد و يك مغرب كه هر يكي در جهتياند .
و از اينجا معلوم نما كه عالم منحصر در اين عالم ظاهر نيست و عوالم لطيفۀ غيرمحسوسه هستند و در هر يكي آسمان و آفتاب و كواكب هستند ؛ بلكه آن عوالم و آن آسمان و كواكب اصلند ؛ چو آنها موثّرند و اينها متأثّر . شعر:
آسمانها است در ولايت جان كار فرماي آسمان جهان
چون اكثر خلايق از حقيقت امر غافلند و از معرفت شؤونات و تجلّيات الهي بيبهره ، و بنا بر عدم استعداد فطري قابليّت شنودن و دريافتن آن ندارند ميفرمايد كه: متن: بيان مِثْلَهُنَّ ز ابن عبّاس شنو پس خويشتن را نيك بشناس
سلطان المفسّرين عبدالله بن عبّاس رضي الله عنهما فرموده است: لَوْ ذَكَرْتُ تَفْسيرَ قَوْلِ اللَهِ تَعالَي: اللَهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَـٰوَ 'تٍ وَ مِنَ الارْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الامْرُ بَيْنَهُنَّ ، 71 لَرَجَموني أوْ قالو: إنَّهُ كافِرٌ .
يعني اگر من كه ابن عبّاسم تفسير اين آيه و أسراري كه از اين آيه معلوم دارم بگويم ، «لَرَجَموني» البتّه مرا سنگسار ميكنند ؛ و اگر سنگسار نكنند بگويند كه من كافرم .
چون شيخ فرمود كه تو همين لفظ عالم بيش نشنودهاي و از اين عوالمي كه در قاعدۀ مذكوره ذكر رفت خبر نداري ، و عالم منحصر به محسوسات نيست و عوالم لطيفه بسيارند ؛ به استشهاد آن ميفرمايد كه: «بيان مِثْلَهُنَّ ز ابن عبّاس»
ص 184
يعني آنچه ابن عباس در آيه مِثْلَهُنَّ فرموده كه من اگر تفسير آيه بگويم مرا بكشند، نيك بشنو و خويشتن را نيكو بشناس كه آنچه حقيقت امر است تو نميداني ! و بنا بر عدم قابليّت اگر عارف واصل محقّق از سخنان حقايق و مكشوفات چيزي اظهار نمايد ، اكثر خلايق إلي ما شآء الله همه به طعن و انكار او برخيزند ، بلكه به كفر و قتل او فتوي دهند و اين را دينداري و مسلماني تصوّر نمايند .
و در طبع و تنقيح و تصحيح عبدالعزيز الكرم نيز در ص 5 0 1 وارد است . و در «ديوان الشّعر المنسوب إلي أميرالمومنين عليه السّلام» عبدالعزيز سيّد الاهل ، ص 113 ابيات زير را از حضرت آورده است: