«و اوست همگي وجود،و همگي او وجود است . و اوست همگي بهاء (منظر نيكوي با طراوت و جلال) و كمال،و همگي او بهاء و كمال است . و ماسواي وي بطور اطلاق لمعانهاي نور او،و ترشّحهاي وجود او،و سايههاي ذات او ميباشند .
و از آن سبب كه هر هويّتي از نور هويّت اوست؛پس اوست او حقّ مطلق، و هيچ هويّتي بطور اطلاق غير از هويّت او نيست.»
باري،بر همين اساس است كه محيي الدّين عربي ميگويد:
.
«پاك و منزّه است آنكس كه اشياء را به ظهور آورد،در حاليكه خودش عين آنها بود.»
و شيخ إبراهيم عراقي همداني نيز گويد:
غيرتش غير در جهان نگذاشت لاجرم عين جمله اشيا شد
و اين بيت وي از جمله ابيات بند سوّم از يكي از ترجيعبندهاي وي است كه مجموعاً يازده بند ميباشد،و تمام بند مزبور بدين ترتيب است:
پاورقي
[19] ـ آيۀ 4 و 5 ،از سورۀ 38 : ص
[20] ـ در «أقرب الموارد» آورده است: العُجاب بالضّمّ: ما جاوز حدَّ العَجَبِ . أمرٌ عَجَبٌ و عُجابٌ و عُجّابٌ ـ بتخفيف الجيمِ و تشديدها ـ للمبالَغةِ: أي يُتعجَّبُ منه . و عَجَبٌ عُجابٌ: مُبالَغةٌ .
[21] ـ صدر آيۀ 163 ،از سورۀ 2 : البقرة
[22] ـ صدر آيۀ 65 ،از سورۀ 40 : غافر
[23] ـ قسمتي از آيۀ 46 ،از سورۀ 29 : العنكبوت
[24] ـ ذيل آيۀ 16، از
سورۀ 13 : الرّعد
[25] ـ ذيل آيۀ 39 و صدر آيۀ 40 ،از سورۀ 12 : يوسف؛و بقيّۀ آيۀ اخير اينست: مَآ أَنزَلَ اللَهُ بِهَا مِن سُلْطَـٰنٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوٓا إِلآ إِيَّاهُ ذَ'لِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ .
[26] ـ ذيل آيۀ 65 ،از سورۀ 38 : صٓ
[27] ـ آيۀ 4 ،از سورۀ 39 : الزّمر
[28] ـ آيۀ 53 و 54 ،از سورۀ 41 : فصّلت
[29] ـ آيۀ 8 ،از سورۀ 20 : طه
[30] ـ ذيل آيۀ 25 ،از سورۀ 24 : النّور 6
[31] ـ آيۀ 65 ،از سورۀ 40 : غافر 7
[32] ـ ذيل آيۀ 54 ،از سورۀ 30 : الرّوم
[33] ـ قسمتي از آيۀ 165 ،از سورۀ 2 : البقرة 5
[34] ـ قسمتي از آيۀ 1 ،از سورۀ 64 : التّغابن
[35] ـ قسمتي از آيۀ 65 ،از سورۀ 10 : يونس
[36] ـ صدر آيۀ 147 ،از سورۀ 2 : البقرة
[37] ـ قسمتي از آيۀ 15 ،از سورۀ 35 : فاطر
[38] ـ ذيل آيۀ 3 ، از
سورۀ 25 : الفرقان
[39] - در «أقرب الموارد» آمده است: نَشَرَ الثَّوبَ و الكتابَ (ن) نشر: بسطَهُ خِلافُ طَواهُ. و ـ اللهُ المَوتَي نَشرًا و نُشورً: أحياهم فكأنّهم خَرجوا و نُشروا بَعدَ ما طُووا . و ـ الموتي: حَيّوا فهم ناشرون ؛ لازمٌ متعدٍّ .
[40] ـ با ضميمۀ بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ اوّل آن ، تمام سورۀ 112 ،از قرآن مجيد است .
[41] ـ صدر آيۀ 6 ،از سورۀ 9 : التّوبة
[42] ـ قسمتي از آيۀ 43 ،از سورۀ 4 : النّسآء
[43] ـ آيۀ 159 و 160 ،از سورۀ 37 : الصّآفّات؛و ايضاً در آيۀ 180 ،از همين سوره آمده است:
سُبْحَـٰنَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ . «پاك و منزّه است پروردگار تو؛پروردگار عزّت از آنچه كه او را توصيف مينمايند!»
[44] ـ ذيل آيۀ 110 ،از سورۀ 20 : طه
[45] ـ ذيل آيۀ 63 ،از سورۀ 27 : النّمل
[46] ـ اقتباس استاد است از آيات . زيرا در آيۀ 100 ،از سورۀ 6 : الانعام: سُبْحَـٰنَهُ و وَ تَعَـٰلَي' عَمَّا يَصِفُونَ است . و در آيۀ 91 ،از سورۀ 23 : المؤمنون،و نيز در آيۀ 159 ، از
سورۀ 37 : الصّآفّات : سُبْحَـٰنَ اللَهِ عَمَّا يَصِفُونَ وارد ميباشد .
[47] ـ ذيل آيۀ 39 و صدر آيۀ 40 ، از
سورۀ 12 : يوسف
[48] ـ ذيل آيۀ 16 ،از سورۀ 13 : الرّعد
[49] ـ ذيل آيۀ 16 ،از سورۀ 40 : غافر
[50] ـ ذيل آيۀ 65 ،از سورۀ 38 : صٓ
[51] ـ آيۀ 4 ،از سورۀ 39 : الزّمر
[52] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 6 ،ص 90 تا ص 95
[53] ـ قسمتي از آيه 3 ،از سورۀ 39 : الزّمر
[54] «الميزان في تفسير القرءان» ج 6 ،ص 109 و 110
[55] حضرت استاد در تعليقه فرمودهاند:
و براي شخص نقّاد بصير و متدبّر متعمّق جاي آن دارد كه شگفت او برانگيخته شود از بعضي از هفوات و پوچ سرائيهائي كه از عدّهاي از علماء اهل بحث سرزده است؛در آنجا كه گفتهاند: اين خطبههاي علويّه كه در «نهج البلاغة» ميباشد،ساختگي و مدسوس است . و بعضي گفتهاند: آنها را سيّد شريف رضيّ رحمة الله عليه وضع نموده است . ما سابقاً در اطراف اين سخن بيپايه و ساقط گفتگو داشتهايم .
و اي كاش من ميدانستم كه چگونه وضع و دسّ و ساختگي بودن،ميتواند راه پيدا كند به سوي موقف علميِ دقيق و عميقي كه قدرت و قوّت وقوف بر آنرا نيافتند افهام علماء و انظار و آراء فلاسفه ودانشمندان در قرون متماديه؛حتّي پس از آنكه وي عليه السّلام باب آنرا باز كرد و پردهاش را بالا زد . تا اينكه توفيق فهم و ادراك آن حاصل شد بعد از آنكه در طيّ طريق فكر مترقّي به مقدار مسير يك هزار سال راه پيموده شد . و احدي از صحابه و تابعين غير از او عليه السّلام طاقت نياوردند تا آنرا حمل كنند و بفهمند .
آري گفتار اين دسته از نسبت دهندگان به وضع و جعل،با بلندترين ندا
حاكي از آن ميباشد،كه ايشان چنين گمان دارند كه حقائق قرآنيّه و
اصول عاليۀ علميّه چيزي نميباشد مگر مفاهيم مبتذلۀ عامّيّه . و فقط برتري بواسطۀ لفظ فصيح و بيان بليغ است.
[56] ـ «اسفار اربعه» طبع حروفي،ج 6 ،ص 110
[57] ـ «أسفار أربعه» طبع حروفي،ج 6 ،ص 110 و 111
[58] ـ «أسفار أربعه» ج 6، ص 111؛ و راجع به ذكر «لا هُوَ إلاّ هُوَ» اين مطلب را در «منظومه» از محقّق داماد نقل ميكند كه شايستۀ ملاحظه است؛در ص 167، از طبع ناصري گويد:
و هذا إشارةٌ إلي مسألةِ الكَثرةِ في الوَحدةِ،وَ أنّ الوجودَ البسيطَ كلُّ الوجوداتِ بنحوٍ أعلَي. كما قالَ أرِسطاطاليسُ و أحياهُ و برْهَنَ عليه صدرُ الحكمآءِ المتألّهين (س) . و قالَ السّيّدُ الدّامادُ (س) في التَّقديساتِ: و هو كلُّ الوجودِ،و كلُّهُ الوجودُ ـ تا آخر آنچه را كه در متن از وي حكايت نموديم .
[59] ـ «كلّيّات ديوان عراقي» انتشارات سنائي،ص 123